تو هه نا سه که ی مِنی له هه ر کوی بیت.

 

 بار الها...!

از هر لذتی جز یاد تو،از هر آسایشی جز همدمی تو، از هر شادمانی ای جز نزدیکی به تو،

واز هر کاری جز فرمانبری ات؛

به درگاه تو آمرزش می خواهم....

#مناجات امام سجاد (ع)

*امروز چهارشنبه اس!وبرخلاف همه ی چهارشنبه ها من ولی دلم گرفته است و دلتنگم .

بین خودمان بماند.دیشب دوباره خواب دیدم.خواب آن پسر بچه ای که قرار است ازاو نگهداری کنم.

بانویی اورا در تشت نشانیده بود ودرحال استعمامش بود و

من منتظر،که بعد حمام او را باخودببرم.یا بیاورم....

بانوی ردا پوش ،که پیرهنش فیلی رنگ بود و

جلوی دهانش را با روسری مشکی گرفته ....وآن طفل تپل و مپل سفید ،که موهای پرپشتی دارد.چشم ابرو مشکی ست.که ساعد و پشت دست هاش باوجود طفولیتش،..

که شش ماهه طفلی می نماید .پرموست ...دست ها و انگشتانش  مثال سیمای دلفریبش زیبا و  دوست داشتنی ست.گفتم، چه دست های بامزه ی پرمویی .انگاری فهمیده باشد،که دلم خواسته ،کوچولو کوچولو ببوسمش.سرش رو چرخوند سمتم و 

متبسمِ شکرین شد.منم لبخندم گرفت و انگار تو دلم کارخونه قند آب شده باشه،...که او هم منتظراست،که حمامش تمام شود و

درآغوش بگیرمش. جفت چشامو واسش مچاله کردم.که یعنی ؛عزیییییزمی.

واو هم ،آن دو زیبای خوشمزه یِ پرگفتگو را مچاله کرد .وبعد در کسری از ثانیه 

بادست راست ،باذوق چنگ زد... توگوشِ آبِ  توی تشت و

قطرات آب پخش هوا شد...

وآن بانو گفت؛ یه کم بیکار بمونید الان تموم میشه ها.