<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

ورای نوروظلمت؛از زمین وآسمان فارغ!

نظرات 16 + ارسال نظر

با درود ....آدینه شما بخیر وشادی....

درودو بیکران سپاس ها....آدینه شما هم بخیرو شادی...همتباری عزیزو گرامی ام

مسعود چهارشنبه 26 دی 1397 ساعت 21:41 http://fromfutilitytohumanity.blogsky.com/

خدا از زبون تون بشنوه که من همچین روزی رو تجربه کنم

البته اخرش همین اتفاق می افته
میام سمت اون جنگل های زیبا شمال و میرم توی عمقش، میرم ی جای بکر، از این جوراب پشمی ها حتما اون موقع دارم و پوشیدم و نقشه محلی دستمه و دارم دنبال ادامه مسیر می گردم
این عکس من سیو میکنم کار دارم باهاش ، با اجازه تون

ان شاءالله....الهی آمین
اختیار دارین.اینجا واسه سیو کردن اجازه نپرسین.سیو کنید برار جان

کیهان چهارشنبه 26 دی 1397 ساعت 14:58 http://mkihan.blogfa.com

خاخور جان نگرانتم
بهتری شدی تی جان قربان؟

جانت سلامت امیر کیهان برارجان
مرسی از احوال پرسی تون.بهترم شکر خدا.ولی خوب نیستم:

مهدی چهارشنبه 26 دی 1397 ساعت 12:02 http://bivatan.blogsky.com

چقد بی خیال نشسته داره نقشه می بینه!!! نمی دونم بگم خوش به حالش یا نه! شایدم گم شده!!!

ای کاش میشد تکنولوژیِ این دوره زمونه رو پیچوندو
ده دقیقه یه جا گُم شد.
ما میگیم،ده دقیقه همین دور استخریم!
پنج دقیقه ازاون ده دقیقه نگذشته که،فریاد میزنن،کجاییییی؟

خودشم نمی دونه؟شما بهش چی بگین؟خوش به حالت؟یا متاسفم که گم شدی؟یا ای کاش که گم می شدی؟
عههه لبخندش گرفتِ

رضا چهارشنبه 26 دی 1397 ساعت 09:11 http://rezacplus.blogsky.com

این عکس شاید بیشتر از اینکه آرامش بخش باشه کابوسی هست!
خب آدم بره وسط یه جنگل که هوا هم بارونی باشه! و راه رو هم بلد نباشه! تمام امیدت یه تیکه کاغذ به اسم نقشه است!
مگه اینکه راهنما راه رو بلد باشه و میدونه چیکار میکنه برای همین پاها رو دراز کرده و نقشه رو نگاه میکنه. راستی اون چراغونی ها داخل ماشین چی میگن ؟
------
مامان خداییش این نه ورای نور و ظلمت و نه فارغ از هیچی
-------
مامان هر وقت عکس پنجره ای میزاری احساس میکنم چشم انتظاری دیونه ات کرده .
از اونجایی که عکسهایی که میزاری تفسیر حال و هوای خودته، به نظرم هوس مسافرت کردی
یه بار بیرون بیا از اون شمال ایران تا قدرشو بیشتر بدونی!
ممکنه جنگل و کوه و دریا و دریاچه و آب و هوای معتدل رو جای دیگه ای هم پیدا کنی، اما اون صفا و صمیمیت رو پیدا نمیکنی.
مامان اینایی رو که میگم دیدم ها!

اون چراغونی واسه دید در شبِ. که دیدِ نقشه خون،استاندارد باشه
______^

_____
مامان هر وقت عکس پنجره ای میزاری احساس میکنم چشم انتطاری دیونه ات کرده<--باور کن غش آوردم و سُرفه ام گرفت
هوم! ...هنو منو نشناختی گل پسرِ مارجان!
ناشکر نیستم .
میل سفرِ خارج از استان رو هم ندادم.
مطمئن باش هرکجا باشم،صفا و
صمیمیت همراهمه و
گمش نکردم‌ که پی اش اینور اونور بگردم.

بله،میفهمم.اینایی رو که میگین دیدین و ...
ولی خب.یادت باشه!!واسه دیونه ای که در شرف روانی شدنِ، موعضه نکنی

خانم توت فرنگی سه‌شنبه 25 دی 1397 ساعت 21:01

سلام باران جانم خوبی؟
به به چه عکسی حس خوب

اپم

سلام به روی بهتراز ماهتوونجونت سلامت عزیزمشکر خدا بهترم.ممنون ازاحوالپرسی تون
فدا مدات عروس جوونی

کیهان سه‌شنبه 25 دی 1397 ساعت 09:23 http://mkihan.blogfa.com

گر ز حال دل خبر داری بگو… ور نشانی مختصر داری بگو.
مرگ را دانم ولی تا کوی دوست. راه اگر نزدیک‌تر داری بگو.

گرچهره بنماید صنم
پرشو از او چون آینه
ور زلف بگشاید صنم رو شانه شو رو شانه شو...

کیهان سه‌شنبه 25 دی 1397 ساعت 08:51 http://mkihan.blogfa.com


ماجان عزیز مان حالت چطوره ؟همه چی روبراهه؟همه چی؟
آهان یه جکی بگم بخندی؟
جیگر شیر نداری سفر عشق مرو!!!
جک مسخره ای بود؟اصلن جک نبود؟
راستش من اصن در تمام طول زندگی هیچ جکی بلد نبودم و اصولن هیچ جکی یادم نمی ماند اگر هم کسی جک برام بگه....
آهان یکی دیگه بگم؟اوک ... نمی گم
فدای خاخور جانمن هم می شویم
و دیگر انیکه دلتنگتان بودیم!
و هستیم ماجان


والا یه سرمایی خوردیم،که الهی دوست و دشمن این سرما رو نخوره
توی یه روز دوبار دکتر رفتم و
الانه اندکی بهترم.گِلوم انگار زخم خنجر دیده و
تنفسم کیپ شده
خیلی ممنون از احوالپرسی تون امیر کیهان برارم

نه اتفاقا،خیلی هم عالی بود؛
جگر شیر نداری
سفر عشق مکن
سبزه تیغ در این ره ز کمر می گذار

"صائب تبریزی"

نه اصن جک نبود.خیلی هم درست و بجا بود

https://www.namasha.com/v/QdYQxvnN <-لطفا ببینید،من که خیلی خوشم اومد

راستش ماها هم همین طوریم و
اصولا جک مُکی نیستیم و
داداش هام و پدرجان و دایی جان ها...از اتفاقهای روز تعریف می کنن.
مثلا چوپان تعریف کرد،
دیروز بعد سلام علیک با دکتر...(دکترای تخصصی از دانشگاه ...انگلستان)گفت بیا اطاقم کارت دارم.رفتم و
روب روش نشستم و
همینجور نگاش کردم.برگشت گفت؛چته پسر؟
گفتم؛دکتر جان؟اون یقه پیرهن تونو ببندین.
گفت؛چرا؟
گفتم؛ نگین های زیرپوش تو چشن
که گویا دکتر ازپشت میزش جلدی بلندمیشه و
میره سمت آینه و
میگه "نگین"ومیزنه زیرقهقهه و
منم منتظر وقت
وبعد میگن؛ حواسم نبودپسر،زیرپوش خانومم رو پوشیدم


واما جُک؛
یه روز پای برنامه خندوانه بودیم.بچه های رزمنده_جانبازان اعصاب روان مهمان برنامه بودن.ازخاطرات و
از روزهای سخت جنگِ لامذهب گفتن
وبعد ،رامبد جوان خواست جو رو عوض کنه و
قدری بخندونه تشون...گفت؛نفری یه جُک بگین....
سرتونو درد نیارم،
نفری یه جک گفتن و
نوبت رسید به آقایی به سن شما.همه ساکت بودن .گفت؛یه روز یه رشتیِ بود.(مکث کرد)رامبد جوان گفت؛خُب؟گفت؛یه روز یه رشتیِ بود.(با لبخند مکث کرد)دوباره رامبد گفت؛خُب؟بقیه اش؟گفت؛ یه روز یه رشتیِ بود.وباز مکث کردو
رامبد گفت؛ای بابا ،خُب؟گفت،هنوزم هست!
رامبد جوان وا رفت ... روبروش روی زمین نشت و گفت؛خدای من.تاحالا اینجور آچ مز نشده بودم.وبعد رزمنده ها ...
منم از جُک فقط همین یادم مونده ،که یه روز یه رشتی بود و
هنوزم هست

خدانکنه.زنده سلامت بمانی و شاد.
مام بهمچنین.جان ماجان دلمان برای شماتنگ شده بودو
هست و
جان تان سلامت و دلتان خوش...آمین

بهنام دوشنبه 24 دی 1397 ساعت 22:27 http://harfehesabi.blogsky.com/

اینجا اینستاگرامه یا وبلاگ؟!
حداقل بگید جورابتونو از کجا خریدین! لینکو بکشیم بالا بخریم واسه عشخمون :))

اینجا بلاگ اسکایِ.
با اجاز تون ما اینستاگرامش کردیم.

خیلی خوش اومدین سلام مارو به عشختون برسونید
جورابامو "فروشگاه ویژن" میخرم

بهامین دوشنبه 24 دی 1397 ساعت 15:34 http://notbookman.blogsky.com/

حس راحتی و اسودگی توی عکس موج میزنه

عزیزدلی،عزیز دلم

مسعود دوشنبه 24 دی 1397 ساعت 10:50 http://fromfutilitytohumanity.blogsky.com/

ای خدا میشه ی روز من در همچین وضعیتی باشم

ای خدا میشه مسعود مون یه روز یه همچین وضعیتی داشته باشه
اسم داداشِ زن عموی مامانم،مسعودِ.ایشون میگن مسعود مون.حالاهروقت اسم شما رو میبینم یاد زن عمو مامانم و مسعود شون ودوتا دخترای دسه گلش و
خانم محترمش ،که خانم معلم هستن و باشوهرشون همکاربودن و...
چقدر حرف زدم

مرسی از حضور تون

حمید عسکری اطاقوری دوشنبه 24 دی 1397 ساعت 08:48

آنقدر می روم
تا به حرفشان بیاورم
خط های سفید وسط جاده را
محال است ؛
محال است جای تورا ندانند

خط های سفید وسط جاده را....
درود و سپاس

beny20 دوشنبه 24 دی 1397 ساعت 01:15 http://beny20.blogsky.com

با نقشه و هوای خوب و اینجوری توی ماشین پا انداختن بالاا
حس و حالیه که من عاشقشم ، تخصص خودمه √
فقط اون چراغی که وصل کرده ،
از بالا افتاده پایین ، ما اینو نداریم ..

اما یادمه از نوع رنگیه این چراغ ها رو توی تولد دیدم ،
یه نوع دیگشم قبلا اطراف یه پارک قدیمی دیدم !
ولی توی ماشین نه !؟
ماجرای شد این چراغ

درود بر شیخ بنیِ باتخصص
مام ندیدیم تو ماشین
ولی توی پارک و
بعضی مغازه های تازه افتتاح شده و
تولدآ دیدیم .والبته چوپان هم یه ریسه داره،که گاهی واسه سرگرم کردن ما بچه هاچراغارو خاموش میکنه و...
ولی توی ماشین نه؟!؟
آره،عین ماجرای اون بنده خدا

مهرداد دوشنبه 24 دی 1397 ساعت 00:53

شیشه باران خورده حس خاصی داره.
یاد روزای بارانی زمستان و پاییز زمان دانش‌آموزیم افتادم تو کرمانشاه اون روزای سرد و نمناک.

که غیرقابل وصفِ
به قول شما؛هوم....!

Amir دوشنبه 24 دی 1397 ساعت 00:51 http://mehrekhaterat.blogsky.com/

بعله دیگه ، ماشین شاسی بلند و سفر دور اروپا و اینا
خوش بگذره

Amirدر چه فکریه؟گیلان خودش اروپاهه

فرهاد یکشنبه 23 دی 1397 ساعت 20:01 http://an-rozha.blogsky.com/

یاد سفر کردن افتادم
بشدت عاشق سفرم ولی حیف که دس نمیده
اینجوری تو ماشینم نشین خواهری خطرناکه خخ

ان شاءالله سفر بیخطر براتون دس بده و
کلی بهتون خوش بگذره...


ما نیستیم برادر ایام تعطیل توی میسر می بینیم.والبته بیرون از شیشه و
بچه ها بای بای کردن و
اوشان هم باپاهاشون بای بای نمودن و..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد