<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

ورای نوروظلمت؛از زمین وآسمان فارغ!

نظرات 15 + ارسال نظر
مهدی چهارشنبه 10 بهمن 1397 ساعت 20:36 http://bivatan.blogsky.com

خانمه با اون ننوش کار رو خراب کرده، من عاشق اینم که کتاب بخونم وقتی چشمام خسته شدش به منظره گل و گیاه و درخت نگاه کنم اگر اون وسط یه تاب برای بازی بچه هام باشه عالی میشه

این که فرمودین"من عاشق اینم"یادِ ترانه ی " الکی"سیاوش افتادم
واینکه؛
باریکلا آقای مهدی؛کتاب خوانی تونو عالی به تصویر کشیدین

مهرداد سه‌شنبه 9 بهمن 1397 ساعت 18:02 http://glaryzhan.mihanblog.com/

یه کم رویایی و دست نیافتنی به نظر می رسه

ولی حس آرامش خوبی داره.


راستش ،این پست،به پست قبلی بی مرتبط نیست...

حمید حوائجی دوشنبه 8 بهمن 1397 ساعت 16:34 http://www.khodrofanni.blogsky.com

درود و صد درود!
منم عاشق موقعیتی اینچنین هستم!
باید به دستش بیارم!
با این تفاوت که در تصویر من چند گربه ی شیطون و نرم روی مبل و میز بازی می کنند!

موید و موفق تر باشید همیشه

ضمنا موسیقی وبلاگ خیلی زیباست.

سلام و صد سلام
خیلی خوش آمدیدو صفا آوردین:آقای حوائجی عزیز و گرامی
توی زندگی یه تایمی رو` باید `به همچین موقعیتی اختصاص داد!
واین خیلی خوبه توفکرش هستین ؛که به دستش بیارین!
ان شاءالله...

خیلی ممنون و مچکرم؛که این تفاوت رو برامون به تصویر کشیدین.ومن متصورشدم و
لبخندم گرفت و
انگار یکی شون گفت؛میو میو/اوه.آقای خوائجی؟گویا صدای میو از توی حیاط مونه

خیلیییی مرسی،شماهم موفق و موید تر باشید بلامیسر

مچکرم.ممنون که اشاره کردین

کیهان دوشنبه 8 بهمن 1397 ساعت 10:13 http://mkihan.blogfa.com

درود بر افرهیخته خاخور سلحشور و شجاع ام!
ببینم؟واقعن آن آقا سلحشور بوده که ظهره(زهره)نترکانده انصافنخدا تورا برای ما بزاره با این کار هات صدای شلیک خنده ام بلند شده
ولی جان داداش هر وقت خنده ات گرفت واقعن بخند و حیفه جلوی خنده ات را بگیری .........واقعن که آخه من به تو چی بگم
و دیگر اینکه:
اینجا هم بارون میاد آن هم چه بارون زیبایی یک بارون رویایی همراه با نسیم و البته اگر بوی گاز پالایشگاه همراهش نبود بسیار ها رویایی تر بود.
من نیز لنگان لنگان (البته سعی می کنم لنگیدنم چندان مشخص نباشه)قدم می زنم و سیگار دود می کنم و لذت می برم از زندگی!
و دعا می کنم برای عزیزان عزیزم از جمله شما و همه آنهایی که دوستشان داری و همه آنهایی که شما را دوست دارند.
و دیگر:
پستکی نوشتم به نوعی برای جواب کامنت قبلی که برام نوشته بودی
خاخور جان تا ابد و یک خودم هستی
البته این را هم بگم که خاخور بودن شما باعث نشده که همچنان سر پا نباشم و آب هانم را با صدای بلند قورت ندهم و منتظر اشاره انگشت شما به نشستن نباشم

درود و سپاس بیکران برار جانِ دلیرخاخور

ان شاءالله دایم سلامت باشین و بخندین

والا آقای سلحشور مثال آهن گداخته سرخ شده بود.بخدا راست می گمومن هم خجالت کشیدم هم خنده ام میگرفت. .
خدا شما رو هم برای ما نگه داره

هیچی نفرمایید،وبلند بخنیدن و
بزارین همکاراتونم ازخنده شما خنده شون بگیره و
جمیعا بخندین
جان تان سلامت باشه،جان خاخور راه نداره که بلند بلند بخندم.همین تبسم اندک خوبه ،تا برسم خونه
البته یک بار توبازار روز سیاهکل زدم زیر گریه.ازبس که خنده ام گرفته بود ،دیدم بهتره که
حالا جریان گریه رو بعدا براتون تعریف میکنم

دیگه اینکه؛
الهی،چه بارون و نسیمی رو به تصویر کشیدین
گاز پالایش گاه؟مثل بوی؟گازیِ که؟ازتوی موتور خونه؟شوفاژخونه میاد؟منو بیحال می کنه و
ان شاءالله که سلامتی جایگزین کسالت تون بشه ❤❤❤❤

این قدم زدن و سیگاری گریاندن و
از زندگی لذت بردن ،نووووووش جان تان باد
واین دعای شما بسی بسیارها بر دلمان نشت و
هزار هزار بار آمین
بله،من خاخورجان،ماجانِ تا ابدویک شماوهستم و لاغیر.

مرسی برای همه ی لطف ها و مرحمت های شما.مرسی که هستین .مرسی برای دعاهایی که در حق مون کردین.خدارو شاکرم برای داشتن عزیزان عزیزی چون شما،که همین دعاهای شماست،که تونستم این مصیبت رو باشکوه پشت سردبزارم .الهی شکر
ممنون شما و همه ی عزیزان عزیزی چون هستم.بیکران تشکرات فراوان
میدونید؟آخه همه متعجبن!که چطور اینطور آرامم؟ومستقیما به خودم گفتن،ما نگران تون بودم.ولی این حال خوب تون؟ازکجاست؟این آرامش؟گفتم،خدا گواهه خودمم تو شُک این آرامشم.بعد دایی گفت،دعایی که درحق آدم میکنن خیلی تاثیرداره.وقتی میگن،دعای ما پشت سرتون هست،در واقع دعاهه باپست پیشتاز خودش رو می رسونه وبعد یادتون باشه،این خانم ازپل گذشتن.
بعد آقای عموزاده گفت؛اگه اینجورِ ، امره بکته بیدین.که همه خنده شون گرفت

دیگه اینکه،
خیلی ممنون ومخلص همه شما عزیزان عزیزم هستم
شادی و سلامتی و دل خوشی ..درکنار عزیزان عزیز،برای همه آرزومندم

کیهان دوشنبه 8 بهمن 1397 ساعت 08:13 http://mkihan.blogfa.com

درود ها و سلامها و بر فرخنده هاخور همیشهو تا ابد و ابدم
صبح حضرتعالی به خیر و خوشی و سلامتی . و همه گلهای بهاری نثارتان.
بهار؟بعععععله اینجا دیگه حسابی بهار شده .باور بفرمایید گلهای خیلی زیبا با پروانه هایی که روی آنها همانند بالرینها با ناز و خرامان حرکت می کنند.دیروز بسیار ها بهار را حس کردم .خوب بهار منظقه ما کوتاه است و تقریبن حدود یه ماه دیگه کولر ها روشن می شن .اما همین هم خوبه
فدایی خاخوورمان نیز هستیم و همچنان خبر دار ایستادیم تا اجازه نشتن بدی

درود ها و سلامها و بیکران سپاس ها خدمت شما عزیز برار همیشه تا ابدم...

صبح شما هم بخیرو خوشی و سلامتی .و گلهای هر فصلی نثارتان باد
به بهچقد دلم فصل بهارُ دوست داره،خصوصا واشدن پنجره ها رو ...اون خنکای خوش عطربوی دوست داشتنی رو
بله،همین خوبِ و نوش جان و گوارای وجود عزیز و شریف تان
مرسی بابت به تصویر کشیدن پروانه های ذوق زده....

خدا نکنه تی بلامیسر

بخدا غش آوردم.
آقای فرمانده عزیز،تمنا میکنم بفرمایید و
اینقدر مارو خجل زده نفرمایید
ازدست شما:)))بزارید یه چیزی خدمت تون عرض کنم

الان ،اینجا بارون میباره و
بوی خاک بارون خورده مست مون کرده...

چندوقت پیش،همین جور بارون بودو
رفته بودم واسه خرید.چندوقت پیش،شایددچهارسال پیش.که رفتم ومنتظر ایستادم که یه خانم خرید بکنم وبعد نوبت من بشه.صورتم گرفتم سمت آسمون و
سوزن ریز بارون لذیذ رو نوش میکردم.گاهی هم دورا دور مش قاسم گل فروش رو میدیم،که همراه خانم دوست داشتنیش گلهارو از وانت شون میبردن مغازه و....
مثلِ یه پلان فیلم اجتماعی بود،که درحین رفت آمد ،یه مکثی میکردن و
گم و گفتی داشتن و ...ومن اصلا یادم رفت کجا هستم.که یهو به خودم آمدم دیدم آقای سلحشور ،آبجی آبجی میکنه،برگشتم سمت شون و
گفتن؛برمایید اون سمت،زیر سایبون.خیس میشین.
گفتم؛ممنون.
دوباره صورتم سمت آسمون گرفتم و
بعد سمت مش قاسم اینا،...
که دوباره صدا کردن،آبجی؟بفرمایید اون سمت. کار این خانم طول میکشه،شما خیس میشین.
چیزی نگفتم.یه نگاه به اون سمت کردم.حس خوبی نداشت!نمی دونم چرا؟شاید بدلیل نبش بودنش،..نمی دونم؟بهرجهت حس خوبی نگرفتم و
تو ذهنم داشتم برسی میکردم که،یک بار دیگه گفتن؛آبجی برین !
که یهو چتر دسه بلند رو از زیر چادم بیرون آوردم و
یک راست بردم سمت جیب پیرهنِ آقای سلحشور و
یک نگاه به تیزیِ تهه چتر کردن و
خودشونو کشیدن عقب و
خیلی خشن گفتم،چتر همرام هست.ممنون از لطف تون.
که گفتن؛ببخشید.فکر کردم چترندارین.گفتم،نخیر،روزای بارونی همیشه چتر همرام هست،منتهی دوست دارم بسته باشه.
اب دهنش و قورت داد وگفت؛ببخشید،هرجور راحتین.
چتر رو بردم زیر چادرو
توذهنم کاری رو که کردم و
شکه شدن آقای سلحشورو
ترسی که باعث لبو شدن شون شده بودو....
همه همه..باعث بانیِ قاه قاه خندیدن یهویی میشد.که پناه بردم به خدا و هی استغفار گفتم.که خدایا نکنه یهویی بزنم زیر قههه
که الحمدالله مثل همیشه خدا به دادم رسیدو
نوبت من شدو
همین جور که خریدهامو جمع می کردن گفتن؛
خدا شاهده تا به حال اینجور نترسیده بودم.یک لحظه فکر کردم الان شلیک می کنید!!
خداشاهدِ اینو که گفت،دوست داشتم بزنم زیر
ولی فقط متبسم شدم و
هیچ نگفتم.
گفتن،چقدر چترتون شبیه اسحله شکاریِ آبجی

فکر کنید؟چتر رو که بردم سمتش ،همه ی بدنه اش زیر چادرم پنهون ماند.الا اون چهار انگشت تیزیِ انتهای چتر.که واقعا خودمم همون لحظه فکر کردم تفنگِ

چه کنیم؟خاخور تون بی اعصابِ و
از اقای سلحشور عزیز،کلی خجالت کشیدم

بگذریم....سرتونو درد اوردمباشی تا همیشه عزیز برارجان

حمید عسکری اطاقوری دوشنبه 8 بهمن 1397 ساعت 07:57 http://sobhbabaran.blogfa.com

سلام صوب بخیر

توی ای هالوچین اگه در میان گل و بلبل هم باشین تنهایی چیزی جز عذاب نیه چون کسی نیست تورا بلاکند
فقط بگو خا

سلام بر شما؛صبح شما هم بخیروخوشی آقای مهندس عزیز

شومو ؟مأرجان!؟شمره هالوچین مین ؟یا خو پاسر آشانِی؟آخه مو کوشتای بونم عادت نداشتم کسی مو بلاکند.پیاله شیر بخورده نخورده،می جا سر ،سقف نیگا کودیم و
واخب شوییمالبته دسکش چوچای هم عادت نداشتم.یعنی هردو،می ایزارعیل بون و دادآ کتم چی
دست کش؟دونی چره زنن؟کوشتای خوره چنگ نزنه.مو اندی عاقل بونم ایجور کرد کارنکنم.
لاکن بودو نبودکسی در بلاکند،بی تاثیر بون و اسه بیزحمت شومو فقط بگو خا

donya یکشنبه 7 بهمن 1397 ساعت 20:25

بانوی‌ من‌ !

دلم‌ می‌خواست‌ در عصر دیگری‌ دوستت‌ می‌داشتم‌ !

در عصری‌ مهربان‌تر و شاعرانه‌تر !

عصری‌ که‌ عطرِ کتاب‌ ،

عطرِ یاس‌ و عطرِ آزادی‌ را بیشتر حس‌ می‌کرد !



دلم‌ می‌خواست‌ تو را

در عصر شمع‌ دوست‌ می‌داشتم‌ !

در عصر هیزم‌ و بادبزن‌های‌ اسپانیایی‌

و نامه‌های‌ نوشته‌ شده‌ با پر

و پیراهن‌های‌ تافته‌ی‌ رنگارنگ‌ !

نه‌ در عصر دیسکو ،

ماشین‌های‌ فراری‌ و شلوارهای‌ جین‌ !



دلم‌ می‌خواست‌ تو را در عصرِ دیگری‌ می‌دیدم‌ !

عصری‌ که‌ در آن‌

گنجشکان‌ ، پلیکان‌ها و پریان‌ دریایی‌ حاکم‌ بودند !

عصری‌ که‌ از آن‌ِ نقاشان‌ بود ،

از آن‌ِ موسیقی‌دان‌ها ،

عاشقان‌ ،

شاعران‌ ،

کودکان‌

و دیوانگان‌ !



دلم‌ می‌خواست‌ تو با من‌ بودی‌

در عصری‌ که‌ بر گل‌ُ شعرُ بوریا وُ زن‌ ستم‌ نبود !

ولی‌ افسوس‌ !

ما دیر رسیدیم‌ !

ما گل عشق‌ را جستجو می‌کنیم‌ ،

در عصری‌ که‌ با عشق بیگانه‌ است‌ !



"نزار قبانی"

از کتاب: "تمام کودکان جهان شاعرند" / ترجمه: یغما گلرویی

به به ..خیلی مرسی دنیا بانوجان
درود و بیکران سپاس ها ازانتخاب اشعار زیبا و دلچسب
بسی بسیار سپاس

donya یکشنبه 7 بهمن 1397 ساعت 20:17

خدا کسی است که باید به دیدنش بروی ...

خدا کسی که از آن سخت می هراسی نیست...

#فاضل نظری

به عیب پوشی و بخشایش خدا سوگند
خطا نکردن ما غیر نا سپاسی نیست


درود وسپاس بیکران عزیزم

donya یکشنبه 7 بهمن 1397 ساعت 18:43

من هم خیلی دوستت دارم گلم

خیلی مچکرم؛من بیشتر از خیلی دوستت دارم عزیزم

دنیا یکشنبه 7 بهمن 1397 ساعت 18:42

زیبابینی عزیزم

سپاس ازحضورت

شادباشی وخوب

ممنون بلامیسر

سپاس از دعوت شما
سلامت باشیدو
موفقیت تان افزون❤

بانو یکشنبه 7 بهمن 1397 ساعت 18:01 http://mylife97.blogsky.com

چه جای خوبی درست کرده برای خودش... عالی
خوشحال میشم بمنم سر بزنید


درود بر شما،خیلی خوش آمدید بانو جان
چشم عزیزم

beny20 یکشنبه 7 بهمن 1397 ساعت 15:53 http://beny20.blogsky.com

لامصب چقدر بعضی از زندگی ها لاکشریه
من پولدارم بشم بعید میدونم
اینقدر با ذوق خونه و اتاقمو تنظیم کنم

نه اتفاقا.خاطر تون جمع.شما ذهن لاکشریه خاصِ خودتونو دارین و
بسی جای خدایا شکرت...

خو چیه

کیهان یکشنبه 7 بهمن 1397 ساعت 15:38 http://mkihan.blogfa.com


دل خاخور جانمان شاد و لبش خندان باد.آمین


درود و
بیکران سپاس بلامیسر
شیمی جان ساق و
شیمی دیل خوش و
شیمی خنده بشکاته.
شیمی خنده بشکاته= <--همون شکفته شده اس.همون قاه قاه خنده اس.

مسعود یکشنبه 7 بهمن 1397 ساعت 14:07 http://fromfutilitytohumanity.blogsky.com/

من از اونایی که خانمه روش خوابیده میخوام

به چوپان میگم؛ یکی هم، برای شما بگیره

لبخند ماه یکشنبه 7 بهمن 1397 ساعت 13:30 http://paaezaan.blogsky.com

چرتی چنان میانه ی میدانم آرزوست.. البته این خانمه داره کتاب میخونه


به قول آقای شریفی نیا،کتاب ،خواب،کباب
البته کباب ماهی تابه ایی که جعفری داشته باشه .حالا تارف نداریم که،چلوگوشت هم شد دِ بهتر
اجازه ؟حالا چرتی چنان میانه ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد