<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

بدون شرح!

                                                

نظرات 8 + ارسال نظر
مسعود چهارشنبه 17 بهمن 1397 ساعت 19:44 http://fromfutilitytohumanity.blogsky.com/

من شخصا واقعا باید ذهنم آزاد باشه از هر مشغله ای که بخوام پشت پنچره ای با لیوان چای داغ بایستم
غیر این باشه نمی تونم
بعضی ها برعکس من در وقت شلوغی هم چین کاری میکنند

هوم!...شما و بعضی ها رو متصور شدم؛مرسی بابت به تصویرکشیدین‌خودتون و
بعضی ها...
قدرت خدارو شکر،بابت تفاوت های خلقت...

رضا چهارشنبه 17 بهمن 1397 ساعت 06:11 http://rezacplus.blogsky.com

باز مامان زد تو خط پنجره و چشم انتظاری!
من چقدر دوست دارم چای داغ در کنار یک پنجزه و تماشای منظره دلخواهم ! این یک آرزو است که کی برآورده بشه خدا داند

بلکل مامان تو خط درو پنجره اس.
من آرزومندِ آرزوهای خوب شما هستم.ان شاءالله خدا به اذن خودش برآورده اش می کنه....

بهامین چهارشنبه 17 بهمن 1397 ساعت 01:30 http://notbookman.blogsky.com

تواین نقاشی خودمو دیدم البته حیاط کی از پشت پنجره یا تراس نگاه میکنم ،طبیعتی چون طبیعت شمال نداره.
آخ تماشا بارون و خیس شدن با بارون اوج آرامشِ:)

عزیزم
عوضش آسمون داره ،خورشید داره،ماه و ستاره،ابرو بارون شمال رو داره
آخ...گل گفتین بلامیسرخصوصا صورت آدم خیس بارون بشه،اوج اوجِ آرامشِ

مهرداد سه‌شنبه 16 بهمن 1397 ساعت 22:18

حس قشنگی داره


زور زور سپاس کاکو گیان

کیهان سه‌شنبه 16 بهمن 1397 ساعت 15:19 http://mkihan.blogfa.com

خواهشی دارم ماجان عزیز
هر وقت رفتی آرامگاه خاله جان به نیابت از من هم یادی از ایشان بکن.با خواندن اگر شده یه آیه از هر سوره ای که همان لحظه به ذهنت رسید.متوجه عرشم شدی؟یه آیه از هر ثوره ای که در همان لحظه به ذهنت رسید.
سپاس ها دارم
و دیگر اینکه مرسی که پیدام کردی ....راستش آره پیدام کردی!
یه جورایی من همیشه از پیدا شدن نگرانم همیشه ... همه آنهایی که پیدام کردن هر کدام به نوعی ترکم کردن! خوب...شاید ...بگذریم
آره بنظر می رسه که مشکل از من باشه این ترک کردنها!
بگذریم.
ماه جان همیشه و تا ابدم هستی و خواهی بود. و مطمین باش که همیشه شما و همه عزیزانت را دعا خواهم کرد.هر چند شاید فقط دلخوشی برای خودم باشد.اما همین کار از دستم بر میادو
.......................
.............................................................
.........................................................................................
........................................................................................
نقطه چینها نوشته هایی بود که پاکشان کردم ماه جان عزیزم

جان تان سلامت بلامیسر
چشم.به روی چشم امیر کیهان برارم
بله،صد درصد متوجه فرمایش شما شدم ؛یه آیه از هر سوره ای که در همان لحظه به ذهنم رسید رو خواهم خواند.وان شاءالله آن آیه رو به شما خواهم گفت
سپاس از شما و حضور عزیز و گرامی تان
باور کنین امروز حضور شما وچند تن از عزیزانی که مثال شما عزیز و گرامی اند همراهم بودین و بودن...ومن ممنونِ این همراهی های شما عزیزانم هستموخداوند رو شاکرم.بابت داشتن عزیزان عزیزی چون شما و....


آره...وبعله؛خوب یادمِ ساعت حوالیِ هشت شب بودو
وارد وبلاگ تان شدم .میدونید؟ساعت دقیقش چطور یادم مونده؟تی وی روشن بود و
چند سطر از دست نوشته هاتان را می خواندم،که یهویی؛
ملودیِ "آمدم ای شاه پناهم بده"پخش شد.
بله،پیداتون کردم
نگران نباشین لطفا.مشکل از شما نیست.همه اش سوءتفاهمات بوده و درک نکردن تفاوت های خلقت ،که ترکتون کردن....
دیدین که؟به اشتباه شون پی بردن و
برگشتن....
لطفا خودتونو گُم نکنید.وممنون که گُم نمیکنید و
هستین....باشین تا همیشه ....آمین



ممنون و مچکرو سپاسگزارم،بابت همه ی دعاهای گرانبهایی که درحق من وخانواده ام میکنید....هم از شما و هم از عزیزانی چون شما ممنوووونُ سپاسگزارم....

بهنام سه‌شنبه 16 بهمن 1397 ساعت 12:02 http://harfehesabi.blogsky.com/

فقط حضور یه نفر کنار این دختره کمه توی عکس

نظر شما محترمه بلامیسر
اگه عکسِ؟اون یه نفر؟میتونه ؟عکاس باشه

ولی به دور از شوخی،یه وقت هایی _یه تایم هایی_ باید حضور خودت باشه و
خویشتنت.
واین عکس از نظر من همون تایمِ.

کیهان سه‌شنبه 16 بهمن 1397 ساعت 08:06 http://mkihan.blogfa.com

صبحتان بخیر و خوشی و سلامتی
به به مرسی از پدر بزرگ جان حالا دیگه با خیال راحت می گم ماه جان و البته ما جان هم می گم یعنی "جان جانان ما"خوب چه کنیم ما که از دار دنیا همین یه خاخور را که بیشتر نداریم بنا بر این هم ماه جان می گم هم ما جان می گم هم جان جانان می گم هم ... اصن همه لغتهای خوبی که به ذهنم می رسه را می گم.و اگر اون موقع بودم خودم موهای دختر عمو را از ته می تراشیدم و البته گله به گله که تا مدتها نتونه خودشو تو آینه نگاه کنه بخاط اینکه موی ماه جان جانانمان را کوتاه کرده!!!
البته شاید هم بعضی وقتها دعوات می کردم اما به ندرت بندرت.
یه زمانهایی چقدر دلم می خواست یه خواهر یا برادر کوچکتر داشتم که می بردمش بیرون و براش خرید می کردم!راستش گاهی هم دلم می خواست یه خواهر یا برادر بزرپگتر داشتم ....خو ...بگذریم نشد دیگه به قول قضا و قدریون "الخیرو فی ماوقع" احتمالن نشده خیره بوده دیکه.
ولی حالا ما جا ن جانانمان که هست لا اقل از راه دور می تونیم قربون صدقه اش بریم همین هم خوبه

سلامت باشید ان شاءالله....همه ایام شما بخیرو خوشی و سلامتی بلامیسر

ممنون از همه لطف ها و مرحمت هاتان...خیلی مرسی امیرجان برارم

ای کاش اون موقع بودین و
وساطت می کردین و.....
این دختر عموی ما تبدیل به" خانم هاویشام "نمی شد.....

"البته شاید هم بعضی وقتها دعوات می کردم اما به ندرت بندرت."کِ اَتو=که اینطور؛چه برادر بزرگترِ اخمویی

خو... دَدَ رفتن و
خرید و پیاده روی، خیلی خوبِ.چرا بگذریم آخه.
راستش تابستون با مردشریف و خانمش و ...رفتیم فروشگاه خاطره.توی جاده انزلی.باهم توی فروشگاه چرخ زدیم و
یهو دلمون قایم موشک خواست.بیاد اون زمانهایی که توی حیاط آقاجان طناب میبستن ولباسها و ملحفه ها و....پهن میکردن و
ماهاخودمونو لای بند رخت ها گم می کردیم...وبعد باد می اومد و
ملحفه هایی که بزرگ بودن و
چیزی حدود پنج سانت از زمین فاصله داشتن رو<-فوت می کردو پاهامون معلوم میشد و
سُک_ سُک.پیدامون میکردن
بله..بگذریم...
قضا و قدر این بود که ماجان،خودش شما رو پیدا کنه و
همه ی لغتهای خوب رو از آن خودش کنه و
بشه سلطان لغات های خوب و
هیچی دیگه!
بانوان اگه اختشاش کنن؟ و
دم عیدی_حکم اعدام مونو صادر میشه و
تیتر اول روز نامه ها؛سلطان واژه های خوب قصاص شد"
مرسی از همه ی مرحمت هاتون...خیلی مرسی امیر کیهان برارِ همیشه تا هنوزِ ماجان.
سلامت و تندرست ؛باشی تا همیشه ...آمین:

beny20 سه‌شنبه 16 بهمن 1397 ساعت 01:11 http://beny20.blogsky.com

با آبرنگ کار شده ؟؟

خیلی تصویر قشنگیه ،
چای گرم و نگاه به منظره ای خاص ،
نفس کشیدن توی طبیعت گیلان ..

بارانی این اصن خودتی من مطمینم

نمی دونم والا.هیچ توضیحی راجبش ننوشته بود.یعنی نوشته بود منتهی به زبون مادریِ بروس لی اینا

درمسیر رسیدن "سپید رور "به دریا،یه دهستانیِ که سپید رود ازش رد میشه و
دقیقا همچین منظرهای بوجود اومده....همون جور اردکا تو آب شناور و
درخت و گل و بلبل و....
مرسی از توجه شما؛بله نفس کشیدین توی طبیعت گیلان...

جان بارانیشما شیخین و چشم بصیرتِ اسمارتیزی دارین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد