<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

این مهربانیِ مکررِ آبی رنگ...

دوستت دارم

مثل تشنه که عبادت آب را

مثل ماه که برکه ی باران را

مثل کوه که استعاره ی دریا را.


دوستت دارم

مثل خداوند که نخستین مخلوق را....

#سید علی صالحی

****

 دیشب خواب دیدم؛همراه خاله جان از همین پل گذشتم .

صدای آب بلند بود،رسیدیم این ور پل.کیفش رو دوش من بود.کیف رو جابجاکردم،انگار شونه ام درد گرفته بود.بلندبلند حرف می زدم.وبلندبلند گفتم؛خاله؟برگشت.صورتش جوان بود.جوان و بی هیچ چین و چروکی.لبخند زد.گفتم؛مى خوام خونه رو بفروشم!

 گفت؛ من که هنوز زنده ام.

****

****

رفتم خونه باغ.مصطفی و سنگ کار ها بودن.خورشید به شکوفه ها و گلها تابیدبود. عطرشون پخش هوابود.این وسط بادبازیگوش یهو عطرشونو مهو کرد. نسیم پادرمیونی کردوعطربور رو پس آورد..،آسمون آبی بود.درفک سفیدُ برفی .خیره خیره نگاهش کردم.وبعد راه افتادم سمت آلاچیق.مثل وقت هایی که همراه خاله وارد باغ میشدم، خاله جان  قدم به قدم ؛همراهم بود.خواستم برم تهه باغ.انگار یکی از درخت های آلوچه ،پراز برگهای تازه وشکوفه بود.مصطفی بلند گفت؛اون سمت نرید.بارش شدید بود،اون سمت غرق آبه و

کتونی تون خیس میشه.برگشتم :تشکرکردم.گفت؛یه کم به اینا سخت بگیرید.تموم بشه کارا.گفتم؛ازاول با اینا مخالف بودم.حالا چیزی نمیگم.ازاول باید گفت.که گفتم.می دونی چی گفتن؟گفتن؛اینا بانماز باخدان.گفت؛هستن .گفتم؛باشن. ولی بی مسئولیت هستن. قول و قرارحالی شون نیست.چیزی نگفت.گفتم؛شما چاه کَن سُراغ دارید؟گفت؛بله.گفتم؛دوست دارم اینجا یه چاهِ پُرآب داشته باشه .لبخند زد. ومن یادِمردشریف افتادم.یادم اومد،که گفته بود؛اون روزی که رسیدیم پادگان،مصطفی ذوق کرد و گفت؛خدارو شکر طهران افتادیم.وبعد  لحن مردشریف و

سری که به علامتِ چی خوری تورش آش=چش تون روز بد نبینه...

******

******

*****

*****

وبعد؛ آمدم و کنار این پنجره ایستادم؛یک پنجره برای دیدن/یک پنجره برای شنیدن/یک پنجره که مثل حلقه ی چاهی/درانتهای خود به قلب زمین می رسد.....

پ،ن؛عنوان از میان همین شعرِ پایانی؛فروغ فرخزاد