<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

عنوان ندارد!


آه

شاید بالا 

آبی ی آبی باشی،

اما دل از تو تنگ می شود....

     

                                                                                                                      

 هوس سیگار کردم،ابلهانه بود. سیگار نمی کشیدم....

بله اما حالا دلم می خواست، زندگی همین است ...اراده راسخ تان را در ترک سیگار تحسین می کنید وبعد یک صبح سرد زمستان تصمیم می گیرید چهار کیلومتر پیاده بروید

تا یک پاکت سیگار بگیرید....


#آنا گاوالدا

پ،ن؛

این روزها آدم باید هیچ کاری نداشته باشه و

دوتا_ چهار کیلومتر_ پیاده روی کنه و

برگرده ،واز این هوای بینظیر،آسمان و درختا و خورشید و ماه و 

نم نم بارون و فریاددو فغان گنجشک ها لذت ببره....

_ پری روز پنجره باز بودو

 چشم مون به آسمون .

هوای پسین و 

اکنونش زمین تا آسمان فرق داشت....

یهو خورشید تابید.یهو ابر اومد،یهو رگبار گرفت،یهو نم نم بارون،بعد  وارش گرفت و ...

یه غروب ارغوانی و

ماه وستاره...والفجر!


-دلم میخواد،بجای یه سری کارای مزخرف ،برم قلمه و

کارای.   گل کاری. 

 درخت  کاری.ای کاش اجازه داشتم،یه روز برم ،هررررچی دلم خواست قلمه بزنم و 

درخت بکارم.پای درختا رو کود بدم و

شاخه های اضافه اش رو بچینم....

گفتن؛آره برو.منتهی با ماشین پژو استیشن آلبالویی برو.که جنازه رو زمین نمونه.

خنده ام گرفت.بلند خندیدم و گفتم،اتفاقا با اون سارافن   آلبالویی رنگی که _ لیلا پرو رسونده ،خیلی هم ست میشه.یه برگ افرا دستم باشه.گوشه عکس رو هم بنویس؛"آی اَم زغمت وری وری ساری:)))<-(اینو از پدر جان یاد گرفتم.

ویک روز تعریف کردن،کلاس دهم بودم،یه همکلاسی داشتم،هر روز می اومد میگفت،مامد؟من او کُورکیِ ...من اون دختره رو میخوام.هر روز همین و به من می گفت.گفتم خا برو بهش بگو.گفت چی بگم؟گفتم،برو بهش بگو "عروس مامانم میشی ؟ ساکت شد.ومن تو دلم خدا رو شکر کردم،که دست از سرمن برداشته.فردا روز شدو

خلیل دست به صورت اومد.گفت،عجب آدمی  هستی مامد!گفتم چی بود؟گفت چی بهم گفتی؟تا گفتم،دختره یکی خابوند بیخ گوشم:)))

پدر جان گفت،اینقدر خندیدم.اینقدر خندیدم چشام اشک افتاد.گفتم،من باهات شوخی کرده بودم.واین یه نوع متلکِ.تو واقعا رفتی گفتی؟برگشت به پدر جان گفت،ای کاش تو می گفتی و

تو گوش تو می خابوند:))).که ایشان گفتن،من هیچ وقت به همچین دختر پر افاده ای متلک نمی گم.ولی بخاطر تو هم که شده،حال شو می گیرم و

با خاک یکسانش میکنم و

افتادگی بهش می آموزم،گفت چکار؟گفتم کاریت نباشه،..)

خودشو به کوچه علی چپ اینا زدو گفت؛قلمه بزنی،چاله بکنی ،شاخه بچینی،با فرقون کود بدی،..اونوقت فکر می کنی زنده می مونی؟

واقعا این کارا آدمُ میکُشه؟!

گفتن:آدمُ نه.ولی تو رو آره.حالا درجا نکشه،ولی میکشه.

گفتم،امام موسی صدر خیلی قشنگ سیگار می کشید .خیلی...

گفتن؛گردن بُوجور مُرخوص!

بله،این روزا آدم باید هیچ کاری نداشته باشه ..بره روستا و

دوتا چهار کیلومتر پیاده روی کنه و

برسه به پل.روی  پل ب ایسته و

به افق خیره بشه و

قلبش مثال پرچمِ به احتزاز درآمده باشه...

بگذریم...

شیمی احوال خوب ایسه؟

خوب...خودا را شکر.

نظرات 5 + ارسال نظر
اسماعیل بابایی پنج‌شنبه 9 اسفند 1397 ساعت 08:11 http://fala.blogsky.com

شعر خیلی زیباست؛ شعرهای بیژن الهی رو دوست دارم.
و اون جملات از آناگاوالدا؛ دقیقا حسش کردم!
خاطره ی جالبی بود!

مرا باز می آورند/ازبنفش عطسه آور عطسه زنبق ها/از سنتور های جوباری....<--این شعرش رو هم خیلی دوست دارم.واژه هاش خیلی عزیزن و
آدم کیفور میشه.
زور زور سپاس؛ممنون از توجه شما و
نظرارجمند ووژتان

صبیره شنبه 4 اسفند 1397 ساعت 13:38 http://yebargesabz.blogsky.com

سلااام بانو جانم
بلاخره قلمه ها رو کاشتین یا نه؟

سلام به روی بهتراز ماهتون
جووونت سلامت عزیز دلم
من امسال حدود صدتا قلمه(انواع آلوچه) زدم،واسه شوهر عمه ام فرستادم.
خودم،یه نهال لیمو شیرین کاشتم:دیروز هم،دوتا نهال آلوچه.
می دونید؟یه حس خوبی داره،این فصل ،صلاح سردی مثال داس تو دست آدم باشه

دنیا غلامی شنبه 4 اسفند 1397 ساعت 13:20 http://www.bloodorange94.blogfa.com

درود عالی وغم انگیز

دعوتی گلم

درود و بیکران سپاس
چشم

رضا شنبه 4 اسفند 1397 ساعت 10:53 http://rezacplus.blogsky.com

به نظرم علت کم بودن پیام ها، طولانی بودن متن هست!
(کارشناس و متخصص مقابله به مثل در کامنتهای ضد حال الحاج پروفسور رضا سی پلاسی بلاگ اسکایی اصل)

وهمین طور....متاسفانه به دلیل کمبود وقت،خودمم به خیلی از عزیزان سر نزدم.

(اخ آخ ...می گول وچه❤پسر کو ندارد نشان از...)

وممنون از حضور شما پروفسور رضا سی پلاسیِ بلاگ اسکایی اصل

میم! جمعه 3 اسفند 1397 ساعت 15:14 http://nasimkoohsarph7.blogsky.com

سلام بر باران جان:))
باران جان! عکس و نوشته ی آنا گاوالدا بسیار ما را مجذوب خویش نمود...با اجازه تون دانلودشون میکنیم برای استفاده در چنل هواخواه

باران جان!آخه این چه توصیه ای بوده والا به این بنده خدا شوخی شوخی طرف با خاک یکسان شده که
راستی ، نوروبیون گرامی رو میشه تزریق کرد ، منتها فاویسم رو گوشزد کنین به جناب تزریق کننده ی گرامی ، و البته عوارضش هم همون واکنش های حساسیت معمول هست که برای سایر تزریقات عضلانی وجود داره...

و نیز آهنگ وبلاگ را بسیار پسندیدیم...نفس جناب معین گرم و پاینده بادا

شاد زی و بهاری احوال ، حضرت باران

درود بر شما دکتر میمِ عزیز؛جانت سلامت و
دلت خوش
والا،
خیلی خوشحال شدم که دوست داشتین؛قابل شما رو نداره و
اصلا وابدا اجازه لازم نیست...

راستی،دکتر جان؟دیروز با یه گوشی قرضی اومدیم و
یه چرخی توی هواخوه زدیم ...

آخ آخ ،با خاک یکسان شدن رو خیلی خوب اومدین
والا ایشان سمج طور بودن،واینجور که پدرجان گفتن،اختلاف طبقاتی بین شون تبق طبق ،لاجرم این توصیه کاربرد داشت و
تیر خلاص!


جناب تزریق کننده گرامی پدرجان هستن،ایشان یک دوره تزریقات رو گذروندن.گویا خان عمو دیدن،احتمال اینکه پدرجان از سراط مستیقم خارج شوندپدر رو که مشغول تحصیل بود(همون کلاس دهم )،می سپارن دست دکتر احمد پناه.وپدر منشی تزریقاتیِ دکترمیشه و
به درس مشقش هم میرسه و
پاره وقت با دوستان گرام وهمکلاسی هامیتینگ های ادبی داشتن
والبته بعد ها که ازدواج میکنن،تزریقات رو به مادر یاد میدن و
الان مادر بایددعرض کنیم که،گوشزد کنیم به سرکار خانم

بابت پاسخ نورو بیون،خیلی مرسی دکتر میم جان



ونیز بسی بسیار از پسند شما مشعوف بشدیم ....بلی.بادا

قربانت بلامیسر...شما هم سلامت و
شاد و
نوروز احوال... زی_جناب دکتر میم جانِ عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد