<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

وبرف پاکن از کار ایستاد.

 

 بر جاده خالی برف می بارد

و برف پاک کنی

به این سو 

وآن سویِ جدار گلو 

می کوبد.

در گلویم بر نام تو برف می بارد...

.

.

.

#نازنین_نظام شهیدی.


یه عصر برفی بود،توی جاده خالی  ...من بودم و

پدرجان و

صدای تیغه برف پاکنی که ؛از این سو  به آن سویِ شیشه !.. دوست داشتنی می کوبید.


خوب...ما به این سو و آن سو،"أطرف اوطرف "می گیم.


برف چپ و راست می بارید.و پدر دید کافی نداشت.وانگار برف پاکنِ نفس های آخرشِ.و الان هاست که،از کار ب ایسته.


 برف می باریدو

 برف پاک کن،از أطرف به اوطرف می رفت و

پدر جان میگفت"خودایا توکل بر تو"








نظرات 14 + ارسال نظر
مهدی جمعه 10 اسفند 1397 ساعت 13:20 http://bivatan.blogsky.com

من با صحنه ی دیگه ای توی کردستان مواجه شدن، جاده سنندج سقز توی عید برف می بارید و زمین هم یخ زده بود، پلیس راه گفته بود فقط همین یه تیکه رو درست برید بقیه ش حله و ما با 20تا حرکت می کردیم!!! یه ماشین ازمون سبقت گرفت و رفت، سر پیچ دیدیم که رو به ماست، خدا باهاشون بود که چپ نکرده بودن
چه شعر متناسبی پیدا کردید برای عکس و داستانتون....

یا خدا❤
چه صحنه ای رو به تصویر کشیدین....
خدا پشت پناه همه باشه؛همین طور شما و عزیزان عزیز تون
خیلی ممنون از لطف تون.
من وپدر ،توی جاده ی کفی بودیم.(شما بودین؟فرموده بودین؟از جاده سنگر به کوچ اصفهان گذشتم؟ )ومن هیچ وقت دستِ پدر رو که از سرما سرخ سرخ شده بود،از یاد نمی برم.چقدر خودمو لعنت کردم،که چرا مریض شدم،که توی همچین هوایی به زحمتشون...

اسماعیل بابایی پنج‌شنبه 9 اسفند 1397 ساعت 08:13 http://fala.blogsky.com

اسب و برف و...
خیلی خوب بود!

وقت برگشت...؛ بر‌ف پاکن از کار ایستاد.
باباجی خودش رو چسبوند به فرمون.شیشه رو قدری کشید پایین ،هوای برفی پیچید توی کابین ....
پتو رو بیشتر دورم جمع کردم و
چشم هامو بستم.
برف روی برف باریده بود و
بوی برفای سیاه شده ی کنار جاده می اود
یاد ننه افتادم.تو دلم تکرار کردم،زمستان گذره ،روسیاهی...
وبعد تو ذهنم همه جا سرخ شد.سرخیِ زغال توی آتیش .وسط سفیدی برف.سرخ و سفید.وبعدیاد لپ های خاله سفیدِ آقاجان افتادم.
برف می بارید .حسن خان اومده بود دنبال باباجی.گفت ،مامد آقا؟تی خالا سوزن سر ساعتی داره.
من گفتم،منم میام.پدرجان جلو بود،مته میکرد و
پشت سرش راه رفتن کیف داشت...
رسیدیم و
خاله زیر پتو بود.لپاش سرخ بود.مثال لپ های دَنی توی کارتن.
خاله سفیده کوچولو موچولو بود.اونقدر کوچولو،مثال آدمای سرزمین لی لی بیت...اصن عینهو مامانِ لی لی بیت.
می لرزید...پدر صداش کرد.سلام خالاجان؟چیسه تره بلامیسر؟
با ناله گفت؛سلام.آی مامد آقا دِ مردن درم.
هیچی نیه،نیه.مأرى بوستن دری بلامیسر.
خاله سرخ تر شد. نتوستن بغض خنده اش رو ریز ریز نگه داره و
بلند... غش غش خندید.
حسن خان ،با اخم های توهم،اندکی متبسم شده بود.
خاله زیر چندتا پتو ار خنده وتب و لرز می لرزید.
پدر رو کرد به حسن خان و
گفت؛حوله بنه سماور سرخالامرد.کمپرس تی پایه!
خاله جلوی دهنش رو گرفت...
صدای باباجی رو شنیدم.چشامو باز کردم و
تو دلم باهاش تکرار کردم؛خودایا توکل بر تو!

روز زور سپاس .
فره سپاس از حضور عزیز و شریف تون.
بمبوره برای پرچونگی هام.فره بمبوره

مهرداد سه‌شنبه 7 اسفند 1397 ساعت 22:30

خیلی هم خوب
برف خوبه، ان‌شاءالله تابستون خوبی داشته باشیم
خدا پدرتون رو سالیان دراز کنارتون نگه داره کاکو.

ان شاءالله...
ممنون از لطف تون و
دعایی گرانبهایی که در حق مون کردن...زور زور سپاس
فره ئازیزید کاکو
خدا شما رو به اتفاق عزیزان عزیز حافظ و
نگهدار باشه...وهرچه خیر ومنفعتِ...برای شما و عزیزان تون عنایت کنه...

کیهان یکشنبه 5 اسفند 1397 ساعت 23:14

سلام ابجی شب خوش حالتون چطوره دلم براتان تنگ شده نگران من نباش همه چی روبراهه

سلاااام
همه اوقات شما خوش...❤
الحمدالله خوبم.ممنون از احوالپرسی شماو
بسی خداوند را سپاس...که همه چی روبه راهه...

تبسم شادی یکشنبه 5 اسفند 1397 ساعت 21:54 http://tabasomshadi. Blogsky. Com

همیشه به شادی و خوشی عزیزم :) ***

عزیز دلییییی

میم! یکشنبه 5 اسفند 1397 ساعت 20:59 http://nasimkoohsarph7.blogsky.com

سلام و درود بر شما
بلا به دور باشه ان شاالله...امیدوارم هرچه سریعتر بهبودی حاصل بشه دیگه همون پلن اب لیموو عسل و استراحت و... رو بهتر از ما بلدین شما
افسردگی؟!! والا ما شما رو به سرزندگی و شادابی میشناسیم...این کسالت ها نمیتونه این انرژی رو از شما بگیره باران جان...
ابن بار بنده توصیه میکنم به: نفس عمییییق
شاد باشین ، و تندرست

سلام و درود بر شما ؛جناب دکتر میمِ عزیز
مچکرم دکتر جانشکر خدا بهترم. دیشب جایی مهمان بودیم،بوی سرخ کردنی فضای منزل شون بودو
بشدت سر درد های سینوسیم شروع شده و
بعد تایید کامنت ها،لوراتادین ۱۰ بخورم و
بگیرم بخوابم،بلکم رفع بشه و
به کارام برسم.
به روی چشم.لیمو و....لحاظ شدن
جان تان سلامت دکتر جانممنون از همه لطف و محبتت تون
به روی چشم،نفس عمییییقیه بار دیگه،
سلامت باشین و
شاد....

رضا یکشنبه 5 اسفند 1397 ساعت 19:13 http://rezacplus.blogsky.com

این برف پاک کن منو یاد یک حکایت و یک صحنه میندازه.
میگن داشتن از طرف امتحان رانندگی میگرفتند یوهو یه نفر وسط خیابون سبز میشه راننده هم برف پاک کن رو روشن میکنه. افسر میگه چرا بوق و چراغ نمیزنی؟ برف پاک کن رو برای چی روشن کردی؟
میگه دارم بهش میگم یا برون اون بر یا بیا این بر! ("أطرف اوطرف ")

صحنه ای که باهاش یاد برف پاک کن میفتم رقصیدن مادربزرگ یکی از بچه ها تو عروسی بود که فقط دستش رو مثل برف پاک کن چپ و راست میکرد

خداااای من:)))))))
رضا ،رضا،رضا؛حاج رضا؟
خیلی ممنون از حضور تون و
توضیح و
به تصویر کشیدن دو صحنه ی متفاوت.ومن یادِ رقص نقی معمولی و
ارسطو اینا افتادم

hannaneh یکشنبه 5 اسفند 1397 ساعت 19:04 http://http://kalayeeirani97.blogfa.com/

سلامــــ [گل]
وبلاگ زیبایــــــی دارید[لبخند]
خوشحال میشمــــ به وبلاگــــ منم بیاییــــد و نظرتونو درباره وبلاگم بگید[نیشخند]
یا علی[گل]

سلام برشما
بسیار سپاس گزارم
به روی چشم....یاعلی

beny20 یکشنبه 5 اسفند 1397 ساعت 16:25 http://beny20.blogsky.com

اینا چیه ؟ اسب یا خر

حالا خرم که باشه توی برف قشنگه
همچی توی برف قشنگه :)

امیدوارم که با پدر از جاده و هوای ناب
نهایت لذت رو گرفته باشی ..
و خب سلام منم به پدر رسونده باشی
یعنی اگه سلام منو نرسونده باشی ناراحت میشم

همیشه چه من بگم چه نگم
تو سلام منو برسون ..



دلت شاد

اسبِ بلامیسر

به روی جفت چشمام.اتفاقا زمان تبریک تولدش ،به یاد شما بودم و
از جانب شما به ایشان تبریک گفتم و
چند قدم آن طرف طر رفتم،
یهو گفتن؛خیلییی آقایی

قطعا با شما بزرگوار بودن

واینکه؛
قصیه ی این جاده و
هوای برفی،....سالها پیش اتفاق افتاد.سالهاپیش،یعنی توی هشت و نیم سالگی هام
وبعله.درکنار ایشان همیشه لذت بخشه....

خدا همه ی پدر مادرا رو نگهدار باشهوبرای پدر مادرها و پدر بزرگ مادربزرگ های فقید...از خداوندطلب رحمت ومغفرت ...
وان شاءالله ،...خدا آخر و عاقبت همه ی ما رو ختم بخیر کنه...

واینکه؛
خیلی مرسی بابت 3 تا"سلام"ی که نوشتین...
سلام
سلام به روى ماهت تون.سلام از ما هَست و
یاد تون همیشه پابرجاست...

حمید عسکری اطاقوری یکشنبه 5 اسفند 1397 ساعت 13:15 http://sobhbabaran.blogfa.com

آنقدر می روم
تا به حرفشان بیاورم
خط های سفید وسط جاده را
محال است ؛
محال است جای تورا ندانند ...!

شاعر که می شوی
خیال تو!
یعنی حکومت دوست...

(یتفارى مره یاد بومأ)

+ممنون از حضور عزیز و شریف شما؛آقای عسکری بزرگوار

میم! یکشنبه 5 اسفند 1397 ساعت 00:52 http://nasimkoohsarph7.blogsky.com

به به به...خدا رو شکر که در دیار شما هم برف بارید
عکس قشنگی بود و همچنین متن و کپشن زیبایی بود

...الهی شکر
ممنون از لطف و مرحمت شما و
حضور عزیز تان بلامیسر

مسعود شنبه 4 اسفند 1397 ساعت 21:55 http://fromfutilitytohumanity.blogsky.com/

عجب عکس جالبی
خودتون گرفتید دیگه یا باز از روی نت هست ؟

این اصطلاحات شما هم فقط گیلکی نیست به صورتی که من متوجه شدم

بله از نتِ.
ممنون از حضور و نظر شما.

+برای نی نی دوستتون وقت اذان دعا کردم.توکل به خدا...❤

+زبان و لهجه من،گیلکی رشتی حومه ایِ.به قول استاد گروسی"ساده ترین نوع گیلکی،گیلکی رشتی حومه ای.
ما از یزد و تبریز هم مهمان داشتیم.مثال شما متوجه گفتگو مون شدن.
البته حواسم هست،فرمودین "اصلاحات"این طرف اون طرف=أطرف او طرف.اجی میگه؛اَشتر اُوشتر.

donya شنبه 4 اسفند 1397 ساعت 20:44

تو را از شاخه می‌چینم

که برایم گنجشک باشی،

این ‌روزهای سکوت و وحشت را

پُر از آوازِ رفتن کنی.



تو را از شاخه می‌چینم

که برایم خورشید باشی،

این نگاه‌های سرد و خالی را

پُر از گرمای دوست داشتن کنی.



تو را از شاخه می‌چینم

در دلم می‌کارم:

گنجشکی که همیشه می‌خواند.

خورشیدی که همیشه می‌تابد.



"رضا کاظمی"

درود و
بیکران سپاس ...دنیا بانوی عزیز دلم

دنیا شنبه 4 اسفند 1397 ساعت 14:32

درود سپاس ازحضورت گلم


شادباشی وخوب


آخرسالت قشنگ

عزیزی دنیا بانو جان

سلامت باشی و
موفقیت تون افزون تر بلامیسر...

همه ایامت نوروز جان قُربان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد