عاشق اون بچه کوچولو هام که؛نرسیده به گل قاصد<--اینجوراآدم دلش میخواد،اون مدل لب لوچه شونو ببره و
واویشکا درست کنه.
یادمه به یکی شون گفته بودم.گفت؛دیگه چی؟گفتم،انگشتات.از روی پام،بلند شدو
گفت؛چاقو بیارم؟گفتم، نههههه این یک جور قربون صدقه است.گفت؛مثل جول فاکشی هزارتابوس؟گفتم،آره آره.خودشه.گفت؛بِتِش جولمو.ومن غش آوردم*_*
قاصد ،شعر مرا از بر کن....
برو آن گوشه باغ،
سمت آن نرگس مست
وبخوان در گوشش،
وبگو باور کن؛
یک نفر یادِ تو را،دمی از دل نبرد....
#مهدی _اخوان _ثالث
پ.ن؛
صحبت رفت..سمت خرید کردن و
برخوردبا ارباب رجوع و
خریدارو فروشنده و..ازاین جور صوبتا...
یهو مثال اونایی که حرفای فیلسوفانه رو با جعبه ول میکنن؟(اینو چوپان بهم گفته)مثال همونا گفتم؛
ببین دوست عزیز.همیشه سعی کن،برخوردت ،بیشتر از ثروت ب ارزه!
وبعد،همزمان با دوست عزیز؛ از حرفی که شنیدیم،شُکِ شدیم.!!!
چیزی به ذهنم نرسید؟واسه ماس مالیِ چنین گفتاری و
لیکن گفتیم؛به قول شهرام شب پره بزرگوار،
دادا جون خرتو بیار
باغالی و بار کنیم بریم
تا جایی که خرت میره
بریم و فرار کنیم با هم!...