<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

در رگباری ناگهانی...

 

 هراسناک تر از نابینایی

دیدن است،

با دوچشم باز

که چه بر سر سرزمین مان می آید...


#عنوان ومتن؛بلاگا_دیمیتروا

**

**

_بعد دیدینِ تصویر بالا و

اون پروانهه،یادم اومد ،اول باهار این پروانهه رو دیده بودم:)

والبته ،برام یادآورِ  فیلمی از؛جاناتان دمی هم شد+_+

***

***

آقای برادرزاده ،به دنبال پروانه :))

نظرات 4 + ارسال نظر
میم! دوشنبه 12 فروردین 1398 ساعت 00:32 http://nasimkoohsarph7.blogsky.com

والا من کاری به کار پروانه هه نداشتمآخر سر هم فک کنم در دامان طبیعت رهاش کردیم که بره به کار و زندگی ش برسهولی تجربه ی جالبی شد
به به به...پسر بازیگوشی هست و قشنگ معلومه توی عکس دنبال شکار بعدی خودش هست
ان شاالله من هم تا فرصت ایام بهار هست بتونم چند تایی عکس بگیرم از این پروانه های زیبا
ممنون بابت شعر زیبا و نوستالژیکی که نوشتین این جا...و یادی شد از مرحوم گلچین گیلانی...

آفرین،والحمدالله که کاری به کار پروانهه نداشتین
بله واقعا.یه گل بزاری تو شیشه و
پروانهه با سر بره بشینه

ایشون معاون گودزیلا هستنسردسته شکارچیان خلاف کار
ان شاءالله..

خواهش میکنم،ممنون از حضور عزیز و شریف شما

آرشیدا یکشنبه 11 فروردین 1398 ساعت 13:27 http://Arshida76poem.blogfa.com

سلام و درود
زیبا بود عزیزم
موفق باشی
آپم و منتظر حضور سبزت

سلام و درود برشما
خیلی ممنون عزیزدلم،شما هم سلامت و
موفق باشین
چشم.خدمت می رسم

میم! یکشنبه 11 فروردین 1398 ساعت 02:30 http://nasimkoohsarph7.blogsky.com

سلام و درود و عرض ارادت حضرت باران جان

واقعا چه بر سر این سرزمین مون داره میاد...داستان غم انگیزی عه...

چه پروانه ی قشنگی...پروانه ها رو که می بینم یاد هشت سالگی م میفتم که نظام آباد خونه بابابزرگ خوابیدم و خاله و دایی نحوه گرفتن پروانه رو بهم یاد دادن ، به این نحو که یه گل رو داخل یه شیشه گذاشتیم و صبح که بیدار شدیم یه پروانه روی گل نشسته بود!
خیلی دوست دارم از پروانه ها عکس بگیرم...حیف که خیلی چست و چابک ان و بازیگوشن! سخته عکس گرفتن ازشون...

سلام و درود و عرض ارادت متقابل دکتر میم جانِ عزیزجانت سلامت و دلت خوش و
ایام به کام بلامیسر

بله واقعا.داستان غم انگیزیِ....

نمی دونم نظام آباد کجاست،ولی حس خیلی خوبی نثبت بهش دارم.همین که خونه ی بابابزرگِ،درخت بادوم دارِ،خاله و دایی و
هی بچرخ و
هی بخندِ هشت سالگی....

دکترجان؟شما همآخه چکار به کارِ پروانهه داشتین آخهاون پروانهه رو بگو؟توی شیشه چکار داشت؟یادِ هرکس که پری خو تر/در شیشه کنم زودتر /افتادم

آقای برادر زاده ام،بدون ابزار،با دو انگشت شصت و اشاره،مثال آب خوردن،پروانه میگیره،اول باهار همراهم بود،همین کنار پروانه ،منتظرِ که ،عکس پروانهه گرفته بشه و
پروانه رو بگیره دستش.(علاوه بر پروانه سنجاقکهارو مثال اب خوردن میگیره) گفتم خواهش ب این کاری نداشته باش.برو واسه خودت یه پروانه دیگه پیدا کن.گفت باشه‌،( عکسش رو میزارم ببینید)...

بح بح؛چست و چابک :

گردش یک روز دیرین:
خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان
کودکی ده ساله بودم
شادو خرم
نرم و نازک
چست و چابک
از پرنده
از خزنده
از چرنده
بود جنگل گرم و زنده
آسمان آبی چو دریا
یک دو ابر،اینجا وآنجا
چون دل من
روز روشن
بوی جنگل
تازه و تر
همچو می مستی دهنده....<---لطفا با ما زمزمه کنید و
دنبال پروانه ها بازی گوشی کنید و
هرچندتا عکس، دلتون میخواد ازشون بگیرین.خواهشا نگین سخته.راستی دکتر میم جان؟مخدرِ این شعر همچو می مستی دهنده است و
دشمن تون اوردوز کنه

توت فرنگی شنبه 10 فروردین 1398 ساعت 20:25 http://gandom1370.blogsky.com/

سلاااام باران جانم خوبی؟

چه عکس زیبایی بهار و همه ی قشنگی هاش باید نفس کشید

زندگی کرد

سلاااااام
سلام به روى بهترازماهِ عروس گلم
جوونت سلامت و
دلت خوش بلامیسر؛همگی خوبیم عزیزم

ممنون از لطفت؛بله،..باید نفس عمیق کشیدو
زندگی کرد. الهی شکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد