<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

به قول بچه ها،وژدانا دی نازانم چه بکه م؟له ئی نازارانگشتان:))

 

آدم چشاش قلبی میشه..مگه نه؟...,...ومن؛ ایشون رو پیراشکیِ گوشت و

قارچ ی میبینم که-><--که اینجور بهم لبخند می زنه(:

بله ،پیراشکیِ گوشت و قارچی که ؛همراه فلفل دلمه ی نگینی خرد شده و

نمک و

 فلفل سیا وسفید ؛واندکی پنیرپیتزا _مزه دار شد ه و

آماده ی؛زیتون پرورده چپونیه و(دفعه آخری که سفارش پیتزا گفتیم،تاکید کردیم زیتون بپاچین روش.وقتی سفارش حاظرشد،درجعبه رو باز کردیم،دیدیم بجای زیتون ؛پرورده پاچی کردن.یعنی زیتون پرورده رو پخش پیتزا کرده بودن و

بعد پنیرپیتزا....دلتون نخواد؛شاهکاری شده بود.وبعد محمود خان گفتن؛زیتون مون تموم شده بود این کارو کردیم.زورسپاس محمودخان:)

سُس سفید مالی..؛یه گاز محکم!:)

بله که با سالاد کاهو،خیلی می چسبه:)

الان باباجی بود،میگفت؛انگشت اشاره اش رو باید ببری تو شیشه مربای بِه.یه بند انگشت شهد مرباهی  و

چشاتو ببندی و؛هوووم.

یا که ،انگشتش رو بزنی توی ماست خیار.یا توی رب آلوچه و اخته ی نمک گلپرزده.انگشتی هام هام کنی و

دلتم خواست گازش بگیری:))

خب.داشتم خدمت تون عرض می کردم که؛رفتم پشت پنجره. این دبستانی که  دوشیفِ،که فاصله اش(میگم ومیخونم ؛فاصله.ترانه ی سیاوش قمیشی تو ذهنم پلی میشه/فاصله یه حرف ساده است/بین دیدین و ندیدن/بگو صرفه با کدومه؟شنیدین یا نشنیدن؟ما می خواستیم از درختا کاغذو قلم بسازیم...؛وبعد اونجا که میگه" هریه آدم یه درختِ"یادِ لانه ها و آشیانه ها می افتم.پشت بندش. یاد موهای بهم ریخته و

باقلوا رشته ای،که بهش آشیانه میگن.شما تناول کردین؟چه شهد و شکربامزه ای داره:)تا منزل مون پنجاه مترِ(هم اکنون همهمه ی پسربچه هامیادا)یه دکه ی سیارِ فلافلی  داره(.میگم دکه،فکر اون دکه چرک چپلی نیفتین.تروتمیز .دادا گفته برق می زنه.)عطربوی فلاف محله رو برمیداره.ما که دم پنجره می ایستم وگنجشککان(خو الان ترانه ی هیاهو ،بالابلند پلی شد/:هنوزم .... ) روی درختای حیاط رو نظلره گری می نماییم(چی گفتم؟)عطربوی فلافل و

مخلفاتش میاد.اول؟جعفری ساتوی شده.کلم و

خیارشور.تُرشیِ برگ کلم قرمز.که این لامذهبُ. باچلوگوشت مشهد تناول کرد و

همین الان ادراک چشایی  مون اشک ریزون شده ؛بهش میگم من فسنجون پختم،ترش مزه است.میگه نه.من دلم چلوگوشت خواست:/

پ،ن؛

عنوان یعنی ؛دلم خواست مثل باباجی گازبگیرم:))

نظرات 8 + ارسال نظر
مهرداد چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398 ساعت 21:49

فقط باید دست گرفت آروم لمس کرد و بعد صورتت رو بهش بمالی و بوسش کنی و گاز گازش کنی آروم.
البته اون هم هی نگاه کنه و لبخند بزنه و نفهمه که الان قصد حمله داری و می‌خوای دستشو بخوری...
بعد هام هامش کنی.
هممم چی گفتم.

همممم .چی گفتین؟خوب مراحل هام هام رو به تصویر کشیدین
دل مون براتون تنگ شده بود کاکو.چه خوب که تشریف آوردینسلام خدا بر شما باد

مریم سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1398 ساعت 00:21 http://sarzamin-e-maryam.blogfa.com

واقعا این دست خوردنیه..... ولی نه.... خیلی نازه حیفم میاد بخورمش.... فقط نگاش میکنم

عزیزِ مهربان
راستش منم اول فقط نگاش میکردم.اونقدر نگاش کردم،که دلم خواست بخورمش و
تودلم داشته باشمش.چشم هاتونو ببنیدن.فکرکنین؟این دستِ...خیلی نازِ تو دلی دارین
هستن توی بستگان مون...ان شاءالله به اذن ارحم الراحمینش،دامن آرزومندان سبز بشه

Sia دوشنبه 9 اردیبهشت 1398 ساعت 00:16 http://www.kimiyagari.blogsky.com

پستای جدیدتون رو که دیدم از اینکه تیتر این پستتون به زبان مادریم هست گفتم یه تشکر اساسی ازتون بکنم. حیف که معادل گیلکی زور سپاس رو نمیدونم. بسیار سپاسگزارم

خوش هاتی بلامیسر
سلام و عرض ارادت خدمت شما و
مادرمحترم و
سرزمین مادری تان؛بژی کورد
ممنون از لطف تون.معادل گیلکیش:(شیمی دس درد نُکنه= دست شما درد نکنه هم میگن)ئی دونیا ممنون.فره سپاس

مسعود یکشنبه 8 اردیبهشت 1398 ساعت 22:27 http://fromfutilitytohumanity.blogsky.com/

برای کامنت گذاشتن برای این پست باید چند بار صفحه وو بالا پایین کرد
چه دست خوشمزه ای

حیف ک من ابزار تهیه پیتزا رو ندارم گرنه شما دستور پختتون کامل بود
زور سپاس فکر کنم یک اصطلاح با درون مایه عصابی بودن باشه ؟

والا مشهد یک کوچولو از اون ترشی میذارن کنار چلوگوشت هاش
به نظرم چلوگوشت های مشهد مثل حرم اما رضا معروفه البته که قیلس جالبی نیست این ولی

آره بخدادستش مثل لواشک زردآلومی مونه


حیف،منم پیتزا پزی بلد نیستم.ابزارشم ندارم.کلا پیتزا چیز خوبی نیست.همون املت های شما خیلی هم قانونیِ
حالا ماهی یک بار پیتزا تناول کنید،بلامانع است
دستورپختش رو آقا محمود نوشته بودن.منتهی نمیدونم؟کجاگذاشتم
زور سپاس=خیلی ممنونم.آقامحمود کرمانشاهی هستن و
مقیم گیلان.پیتزا سنگی داشتن و
اخیرا به علت گرانی اجناس و
نداشتن قدرت خرید مردم،درمغازه رو تخته کردن

ما توی هتل رضا و
یه هتل دیگه؟که اسمش یادم نیست.ولی میدونم پشت هتل می خورد به زیست خاور،اونجا چلو گوشت خوردیم.اصن شاهکاربود.

مهمون خونه ی حضرت،چلوقیمه خوردیم

خیلی ممنون از حضور و
نظرات شما

کیهان یکشنبه 8 اردیبهشت 1398 ساعت 08:28 http://mkihan.blogfa.com


خو یکی از عکسای منو نشانش میداد ی و می گفتی هم ریش داره هم سبیل
ببخشید یادمان رفت
صبح خاخور جانمان به خیر و سلامتی و خوشی و همه چیز های خوب خوب

راست میگنا،یعنی منظورش ؟کدوم یکی از داداهایِ من بودوبعله،ازمیان دادا های ریش و
سیبیل دار ،گزینه ی اول شماییدو
دادایی که رفته خدمت

سلام و
عرض ارادت،خیلی ممنون از همه لطف ها و
مرحمت های شما بلامیسر،جان تان سلامت وهمه اوقات شماهم بخیرو خوشی و
خوب خوب های بسیار...،

کاکتوس یکشنبه 8 اردیبهشت 1398 ساعت 07:25

خیلی عزیزین

کیهان شنبه 7 اردیبهشت 1398 ساعت 12:51 http://mkihan.blogfa.com

آبجی جان ؟خدا وکیلی یه ریزه هم به فکر داداش باش!!
آخه نمی گی من زیاد نمی تونم متنهای پیچیده را درک کنم؟
خو یه ریزه ساده تر بنویس جانم! در حد بچه های ده دوازده ساله

جان دل خاخور؛جانت سلامت برارجان
اجالتا شما لطفا کنیدو
یک دور دیگه زبان الکن خاخور بخونین،بلکم فرجی شد

درحد بچه های ده ؟دوازده ساله؟
یه چیزی بگم؟امروز که منتظر سرویس بودیم،دختر خانومِ 15 ساله اى با لبخندیه سوالی ازم پرسید.که من،دلم خواست بلند بالا بخندم(استغفرالله ربى،..)ولی حیف.که خوبیت نداشت و
خجل زده ، پاسخ گفتم؛نه .والان که حرف بچه های ده دوازده ساله شد.یاد سوال ایشان افتادم.که پرسید؛دادایِ شما سیبیل داره!؟

دخترامیدوار (خانم الف) شنبه 7 اردیبهشت 1398 ساعت 12:13 http://hopefulgirl94.blogfa.com

سلام خیلی ممنون از نظرتون
لبتون خندون :))

سلام برشما
:))فدای شما بشم.همچنین.دل تون شادو
لب تون خندون بلامیسر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد