<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

عمو چارلز و باقی ماجرا

                                            

    اوه بله!

چیز های خیلی  بدتری هم از تنها بودن هست،

ولی معمولا ده ها سال طول می کشه

تا آدم اینو بفهمه.

و خیلی اوقات وقتی دوزاریت جا می افته،

که دیگه خیلی دیر شده

و هیچ چیز بدتر از خیلی دیر شدن نیست.

.

.

.

تموم همسایه ها فکر میکنن 

ما دیوونه ییم!

ما هم فکر می کنیم اونا  دیوونه ان

هم ما 

هم اونا

درست فکر میکنیم!


پ،ن؛قرار براین بود،دوپستِ چارلز بوکوفسکی ای داشته باشیم.که به قول ما گیلک ها دوتاایتاچاکودیم. تم طنز عمو چارلز،خصوصا  در رمان عامه پسند رو می پسندم.وبه قول دوستی،اگه به کتاب هایی که تم طنز فلسفی ،علاقه مندین،عامه پسند رو مطالعه کنید.بوکوفسکی در نوشته هاش زشته ،بددهنه ،عاشق نوشیدنه،..(میدونین؟شرا_ب؟واسه فاویسمی ها مضرِ؟یعنی شرا_ ب کبودِ اون ورم همین طورِ؟).اما با همه ی این موارد،خود واقعیشه  و

نگران قضاوت دیگران نیست و

تحت هیچ شرایطی ظاهرسازی نمیکنه .وهمین آشکار بودن حقیقی اش خوبه و

ازمیان همین ها،حرف های درستی هم...مثال؟"جهنم  چیزی است که خودت خلقش میکنی"

خلاصه اینکه،من با خوندن عامه پسند بلند بالا قهقهه زدم.ایضا همین دو مطلب بالا.

ولی به جمله ی " جهنم چیزی است که خودت خلقش میکنی"خیلی فکر کردم.ازاون جمله برجسته های تو ذهنمه.آره،..خیلی فکرکردم.

و از میان این جمله ،واژه "خلق" تو ذهنم پررنگ تر شد.به تک تک   واژه هایی که مترادف خلق هستن،فکر کردم.وبعد به واژه ی"خود"ت و مترادفش.

خودت و 

خودم و

خودش.خودم و

خویشتنم .می شود به عبارتی؛ وی.وی؟ویِ دیرین دیرین و

کارکتر" وی"!

می بینید؟به کجاها رسیدیم:))خسته نباشم واقعا:)) ولی به دور از شوخی،جدا به این جهنمِ فکر کردم!وباهاش موافقم که؛جهنم چیزی است که خودت خلقش می کنی.بااین اوصاف،بهشت هم چیزی است که خودت خلقش میکنی.ولیکن در هر صورت یک معماری.معمار جهنم خودت و خویشتنت ، معمارِ بهشت خودت و

خویش تنت.به قول بوستان،(منباب عدل و تدبیر)خدا ترس را بر رعیت گمار/که معمارِ ملک است پرهیزکار.یه شعر؟دیگه بخونم؟هم ملک داشته باشه ؟ گاو هم داره ها.میدونید؟بلاخره من یه فیلم کوتاه میسازم+_+بخونم؟خوب میخونم؛همه ملک تو وملک تو یک سر/زملکی کم زگاورسست کمتر/هرآن ملکی که از جان و داراییش دوست/نیرزد هیچ چون مرگ از پی اوست/اگر ملک تو شد صحرای دنیا/سرانجامت دو گز خاکست ماوا/چو بهر خاک زادستی ز مادر/براین پشتی چه سازی باغ و منظر؟/چوجانت شیب خواهد بود درخاک/سر منظر چه افرازی بر افلاک...

بگذریم...

ان شاءاله خدا آخر و عاقبت همه مونو ختم بخیر کنه و...؛ صفر تا صد معماری مون،بهشتی باشه و

یادمون باشه که؛خداوندمجیب  الدعوتِ.با هم بخونیم؟ایزد دعای سوختگان را بود مجیب/پس چون دعای دشمن تو نیست مستجاب!

بعله.تموم همسایه ها فکر میکنن  دیوونه ام.من هم فکر میکنم؛درست .ومیزان.وترازو فکر میکنن.(ایکن فیگور زن عمو میشل:که یعنی خیلی مخلصیم)

نظرات 10 + ارسال نظر
میم! جمعه 13 اردیبهشت 1398 ساعت 22:03 http://nasimkoohsarph7.blogsky.com

بعله حتما ، خودم که میخوام شبیه امیلیا بخندم ، ولی نمیدونم بقیه هم همینو میخوان یا نه !
خواهش می کنم ، ممنون از شما بابت معرفی عامه پسند

بعله ، هنوز اطفالیم و دور و بر بچه ها میچرخیم! دلم نمیخواد تموم شه این بخشششش بس که بچه ها خوبن ! علاقه ام صد برابر شده بهشون!
بله حتما چشم ، بهشون میگم مراقب باشن ولی گوش شنوا کو !‌همه بچه ی تپل مپل دوس دارن !

الهی که همیشه خوش باشین و
بخندین
ممنون از حضور شما

روح بچه مثل گلها ودرختا و
چشمه ها ،پاک وزلالهبودن شون خیلی خوبه
ان شاءالله بخیر و خوشی همه ی بخش ها رو بگذرونید و
موفقیت تون افزون بادا

چشم تون بی بلا بچه تپل مپل دوس دارناینها بهتره برن پیش دکتر نصیر محترم،دو گوش شنوا؟چهار گوش شنوا پیدا میکنن



ان شاءالله همه در صحت و
سلامتی باشند و؛باشید

مهرداد چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398 ساعت 21:32

اون وقت زن اوباما چی میگه این وسط. ریاست جمهور آمریکای امپریالیسم.
بهشت و جهنم نتیجه عملمون هست کاکو.

زن عمو میشل ؟حواس ندارم که
قرار بودکتاب "شدن" رو معرفی کنم.گویا ایشان این کتاب و
نوشتن و کتاب پرفروشی ام هست.
ها کاکو.ان شاءالله نتیجه خوبی ازاعمال مون داشته باشیم

کیهان چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398 ساعت 16:13 http://mkihan.blogfa.com

بلاغیرتن من بی سواد را به چه جاها که نمی کشانی آبجی جان!
رفتیم آن حکایت را خواندیم
عاقبت بخیری و پارسایی اش را که فهمیدیدم ولی آخرتش را مشخص نکردهمنظور همان غلمان و غیره و ذالک را می گویم
عجب روزگاری شده!
و ع7جب روزگار بدی بوده آن زمان.صد رحمت به الان ما فکر می کردیم مردم قبلن اخلاق مدار تر بودن و با دیانت!!!نگو که بسیار ها بد عهد و خیانت پیشه و شهوت ران بوده اند ناخلف ها
ای خدا از دست این عطار نیشابوری (نیشابوری بوده دیگه؟)درست می گم؟
خیلی خندیدم مرسی خاخور جان

جانت سلامت برارجان
دور از جان تان.این بالاغیرتن تون عالی بود.فقط بی سوادی تونو قبول ندارم.چراکه در غیاب شما،عطار الهی نامه نوشتن و
عاقبت بخیری و
پارساییش رو به تصویر کشیدن.

ای بابا هفت شهر عشق رو عطار گشتشما اندرخم غیره و ذالکیخو وقتی میگه"شمردیش از شمار شیر مردان"
یعنی ؛ خطابِ حق و بنده هردو بشناس/که تو هو گویی و حق ایها الناس/خوشا هایی ز حق/وز بنده هویی/میان بنده و
حق های هویی


ان شاءالله دایم بخندی و
خوش باشی برارجان

کیهان چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398 ساعت 15:37 http://mkihan.blogfa.com

ببخشی؟ما رگ غیرتمان ورقلمبید!!! عطار چه حرف بی جایی در مورد بانوان زده؟(حرف بی جا را هر لغط بد دیگری هم می توانی بجایش بگذاری)
دهه مگه اونجا شهر هرته که در مورد آبجی و مامان و خاله جانمان چیزی گفته بشه؟!!عصبانی شدیم ماجان!



امان از دست ماجانمان

جانت سلامت برار جان
خاطر تون جمع؛ جز حرف حق چیزی نگفته طفلی

کیهان چهارشنبه 11 اردیبهشت 1398 ساعت 08:29 http://mkihan.blogfa.com

خدا خاله جانمان را در اعلا درجه بهشت با همدمانی دلنشین و هم صحبتانی خوش گفتار و نیکو منظر و فیلسوفانی دانا و ......خوب... همه چیز های خوب خوب که ما در زمین می شناسیم محشور و بفرممایند .آمین
گفتم ما در زمین می شناسیم! خوب آخر عقلمان(لا اقل عقل من)نمی رسد که در انجا چه چیز های خوب خوب دیگری ممکنه باشه!
راسیاتش خود خدا هم بهشت را به شکل زمینی برای انسانها توصیف کرده است!
و نمی دونم چرا برای هر قومی یک توصیف ! انگاری هم با هم متفاوت هستند شاید به علت اینکه طبیعت هر منطقه به گونه ای ست و مردم بر مبنای جغرافیای خود می توانند تصوری از یک محیط ایدال داشته باشند!
خو عربها همه اش بیابان و گرما و تشنگ ی و عتشناک بودن و بی دار و درخت بودن و نبود سبزه و گل!
چی عالیه از نظر اونها؟آهان معلومه گلها و باغها و آب و هوای خوب و گیاه و سبزه و آبهای روان و خنک و زنان عرب هم که همگی سیه چرده و برشته شده در آفتا و با صورتهای خشن! پس حوریان سرخ و سفید و با پوستهای لطیف و ............
آره مقایسه بفرمایید با زنان بادیه نشین با پوستهای چقر و سیاه و ترک خورده از گرمای آفتاب و خشکی و سوزانی باد های داغ صحرا آن هم بدون کرم ضد آفتاب و نرم کننده و الویوورا و نییوا و ....
اوووووو چقده پرت و پلا گفتم
ماه جان عزیزم خاله جانمان حالش خوبه خاله جانمان بهشت خوبی داره چونکه خودش اونو ساخته متناسب با روح شاد خودش اون بهشت را ساخته و ما هم همیشه یادش را گرامی می داریم
عاشقتم آبجی و مرسی برای همه گفتار های نیکو

قُربات بلامیسر❤
خدا اموات شمارو هم رحمت کنه و
سلامتی و
طول عمرباعزت برای شماو
عزیزان تون عنایت...آمین❤


راسیاتش خدا بهشت رو برای من مثال سوئیس توصیف کرده.همون حوالی آلپ و...
با دشتی سرسبز و
هوای بکر دوست داشتنی.یک جای بی نهایت دل نشین.ورای نورو ظلمت ها...
همون حوالی پل "ویزن" ...دریاچه و کوه های سنت موریتز دربهارانکوهستان ژورا ...بله خداوند آلپ سوئیس رو برای من بهشت توصیف کردن.


این پرت پلاگفتن خیلی باحال تون یه طرف،
اون کرم ضد آفتاب و
نرم کننده آلوورای نیوا یه طرفیعنی نیوا مارکیِ که دهه چهلی ها عاشقشن خصوصا دختر عمو بزرگه من
ولی حورالعین ها کرم مِرم نمی زنن که

میدونید؟خدا تکلیف مردان پارسارو روشن کرد.که حور،به تصریح قرآن ،مردان و زنانی زیبا،سیه چشم ،
وبکرند .که دربهشت همنشین مردان پارسا خواهند بود.
خیلی هم خوب ،خیلی هم عالی.
ولیکن دم عطار جانِ نیشابوری طیب الله انفاسکم که،در الهی نامه زن پارسارو به تصویر کشیدو
تکلیفش رو مشخص کرد.

جان ما جانجانت سلامت امیر کیهان برارم.ممنون ،خیلی ممنونم برای همه خوبی ها و
مهرورزی های شمااز صمیم قلب از شما سپاسگزارم
باشی تا همیشه بلامیسر

خیلی مرسی از شما برای گفتارو کردار و
پندار نیکوی تان

کاکتوس سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1398 ساعت 13:36

ایزد دعای سوختگان را بود مجیب

یا مجیبِ بلامیسر

رضا سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1398 ساعت 09:40 http://rezacplus.blogsky.com

میگن یه روز از این حاج خانم (میشل اوباما) پرسیدند به نظرتون اگر با باراک اوباما ازدواج نمیکردید و به جاش با یه نفر دیگه ازدواج میکردید چه اتفاقی میفتاد؟
جناب با اندکی تبسم و نگاه عاقل اندر سفیهی میفرمایند خب به جاش اون یک نفر دیگه رئیس جمهور آمریکا میشد!

ه

سوال ،سوال مسخره ایِ.واون اندک تبسم حکم یه سیلیِ محکم به سوال کننده داشت.حاج خانم(زن عمو میشل)خیلی هم به شوهر شون حساسن و
گویا سر قضیه دیده بوسی،قشقری به پاکردن که نگو!

ه.صبر کن ننه عینک شو بزنه ببینه چندتا سین شین نوشتی

کیهان سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1398 ساعت 08:15 http://mkihan.blogfa.com

درود بر خاخور جان فیلسوفمان
خوب راسیاتش من هم یه جمله ای دارم قریب به مضومن ایضشان که جهنم چیزی ست...
و اما جمله من که : تو می می توانی در درون جهنم هم برای خودت یک بهشت بسازی یا بهشت را برای خودت تبدیل به جهنم کنی"!!
خو دیگه خل خلی هستم که هستم اما این جمله را بار ها تجربه کردم و دیدم دیگران چگون این کار را کرده اند و البته آنهایی که بهشت را برای خود تبدیل به جهنم می کنند تعدادشان بسیار ها بیشتر از کسانی ست که در درون جهنم هم می توانند برای خود بهشت بسازند.
موضوع چی بود؟
آها گاورس یعنی چه؟
البته بنظرم باید دانه ای باشه برای خوراک گاو!!!
مرسی خاخور جان

سلام و درود بر شما برادر فرهیخته ی عزیزجانت سلامت امیر کیهان برارجان
خوب...عرضم به حضور مبارک شما که؛خوبله.من این جمله ی به تصویر کشیده ی شمارو قبول دارم.
والبته آنهایی که بهشت را برای خود و
گاها برای اطرافیان تبدیل به جهنم میکنن،همچین آدم های بدی هم نیستن،اگه نثبت بهشان مو شکافانه و...باشیم؛سر رشته این رفتار رو پیدا میکنیم.مثلا سر یک چیزی که به دیگران مرتبط نیست،ربطش میدن و
ترکش این جهمنمِ دیگران رو هم میگیره:))
وخوب،کسانی که درون جهنم اندو
توانایی سازه بهشتی دارن،خاصِ خاصن .اصن الماس وقتی زیباترِ که تراش بخوره.اصن اینا لباس ضد گلوله پوشن(ایکن خاخور فیلسوفت؛))
جسارتا؟شماوقتی خلق تون تنگِ ؟آیا توانایی این رو ندارین؟بهشت رو با خاک یکسان کنید؟خود من که همچین توانایی ای رو دارم،گفتم شاید به خودم رفتین
وبعله،متاسفانه کارخانه اون دسه از کسانی که می توانند در هر صورت بهشت رو معماری کنن.تعطیل شده.
موضوع چی بود؟
موضوع این بود که کاری ب کار دیگران نداشته باشم و
قضاوت شون نکنم..موضوع این بود ازمنظر من دیگران دریک رنج باشن.موضوع این بود که،خداوند به رسولش تاکید کرده،که فقط رسولی.رسول باش‌.که قضاوت با منه پروردگار.
موضوع چی بود؟
موضوع این بود منم نزنم و
یادم باشه ذره ای بیش نیستم.
موضوع اینه که وقتی هرزمان دنیا نو می شود ،بیخبر نباشم.
موضوع چی بود بلامیسر؟
اوه بله.گاورس!
گاورس و اسرار نامه عطار بهانه ای بود.
موضوع اینه که ،
یکی دیوانه را دید شاهی/نهاد کاسه سر پیش راهی...
این حکایت تمثیل و
آن گاو پیشانی سفید استعاره این پست بود.برار جان
خو چیه؟خل خلی فیلسوف هستم که هستم
موضوع چی بود جان قُربان؟
گاورس.بله این گیاه اینجا به وفور پیدا میشه.
واما،گاورس ،یا گاو فارَس.یا گاو برس.یا لافندرس در اینجا به این معناست که گاو مون رو در حد وفاصله ای ببندیم که خدای نکرده مزاحم باغ و شالیزار و..شما نباشه.فارس به معنای رسیدنه.یعنی این گاو درحدی بچره که محدوده ترافیکی خودش بچره.
داشتم چی میگفتم برار جان؟
آهان.بله که گاورس یه گیاه دارویی و
باهاش آش درست میکنن و
خوراک انسان و
گاوِ!
قبلا راجب افسارنگاه داشتن گاو باهم صحبت کردیم؟اینکه تاکید دارن ؟دور دست تون، طناب رو نپیچین.گاوهای اینجا حتمن طناب دارن.هیچ گاوی ول نیست.واین نظم روستاست که صبح بلند بشی،گاو بدوشی و
ببری جایی سر سبز ..که چرا بکنه.
واین کار رو آقاجان انجام میداد.ویک بار من دلم خواست،این کارو انجام بدم.که طناب گاو دست بگیرم و
ببرم جایی که گاورس و
علف نرم لطیف موجودِ.بردم و
زمان آوردن گاو به منزل،معمولا غروب هاست،رفتیم و
دلم خواست طناب گاو رو دور مچم دستم ببندم.باتوجه به اینکه،میدونستم امکان جدا شدن مچم هست.امکان قطع شدن انگشتام.چرا؟چون همه می دونیم زور گاو زیادِ.وزور ما به گاوِ نمی رسه.ومن بستم و
گاوِ دلش خواست،شلنگ تخته وار ،مسیر رسیدن به طویله اش رو بره.خو باشه بره.منتهی دست منو کجا میبره؟اقا گاو بدو من بدو.اصن یه ماجرایی داشتیم که نگو.
موضوع چه بود می گول برار؟
موضوع خیر و شر بود.موضوع کارهای خیرو شربود.موضوع خودم و خویشتم بود.موضوع خودم و خویشتن و
روح و
روان ونفسم بود.موضوع افسارهمه ی اینها دور دست پیچوندم بود.موضوع این بود که باید زورم به گاوِ درونم برسه.موضوع این بود که سخته،اما شدنیه .موضوع این بود که منِ معمار؛ بهشتى رو در درونم طراحی کنم که از صفر تا صدش از ازل تا ابد تظمین شده باشه.
موضوع این بود که،ان شاءالله که خدا کمک مون کنه و
معماری مون تا ثریا تراز باشه.

خیلی حرف زدم!؟نه؟خیلی عذرمیخوام.خیلی ببخشید
ممنون بابت دقت نظر تون.واصن قرار نبود موضوع اینقدر کش دار باشه.راسیاتش خیلی خسته ی کم حوصله شدم.بااین که یک شب درمیون،خواب خاله رو می بینم،دلم واسش خیلی تنگ شده
مرسی از شما که گوش شنوایی دارین.خدا شما رو برای ما حسابی حفظ کنه

دنیا غلامی سه‌شنبه 10 اردیبهشت 1398 ساعت 02:21 http://www.bloodorange94.blogfa.com

درود دعوتی گلم

درودوسپاس دنیا بانوجان

میم! دوشنبه 9 اردیبهشت 1398 ساعت 10:40 http://nasimkoohsarph7.blogsky.com

به به به...بسیار عالی...
کتاب عامه پسند رو هم پس میذارم توی صف خوندن...
ازین مدل طنز های اجتماعی ، از اتحادیه ابلهان هم شاید بشه نام برد

(از درمانگاه اطفال دارم کامنت میذارم:)))))

بلی،حتمی بزارین تو صف و
بهتراز املیا کلارک بخندین
مرسی بابت معرفی،عجب اتحادیه باحالی
اتحادیه ابهان دوس داشتنی

(آخی،بخش اطفالین هنوزازطرف من اطفال لپ باسلقی مورد الطاف قرار بدینوالبته به ماماناشون تذکر بدین مراقب اضافه وزن طفل شون باشنموفق باشی دکتر میم جان )

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد