<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

دزدان سبزی جات و ؛تلفن همراه

 

 امید است،سالیان سال

 به اتفاق عزیزان عزیز تان؛ شعبان  را بدرقه کنیدو

به استقبال رمضان برویدو

همه ایام شماعزیزان.. ؛ سعد باشد ان شاءالله..

و چرخ زندگانی بر همگان بچرخد و

ددی و

راه زنی و

چپاول نیست و نابود گردد...

و ان شاءالله مسمولین نهاد ها ...؛ز  خواب زده گی بیدار شوند و...

(آهان؟راستی؟یک سریالی جناب مجید صالحی برای شبکه ی خانگی تهیه دیدن  که ما و

ایادی مان ازایشان و

نویسندگان سریالِ؛سال های دور از خانه بسیارمتشکریم.)

بله داشتم خدمت تون عرض می کردم.زن داداش کوچیکه ما،یه عمه مینایی داره ،که خیلی عمه ی دوست داشتنیِ.سه تاعمه ی دیگه اش هم خوبنا،ولی عمه مینا ؛ به قول نون خِ ،خیلی  جم جوره.القصه اون روز که زن برار مونو دیدیم،جویای حال عمه مینا شدیم و

گفتن؛ برای ماه مبارک ،برای مصرف خانواده، باغ سبزی خوردن تهیه دیده بودن.سبزی ها سبز شدن و

باغ معطر احوال آباد شده بودو.....ولیکن یه شب سیاه،ماه تو آسمون نبود و

صدای زوزه گرگ بود؛ دزد به باغ می زنه و

سیرو پیاز و

جعفری؛تربچه وشاهی و

گشنیز.می چینه و

باخودش می بره...

خلاصه سپیده میدمه و

خروس میخونه و

عمه و شوهرعمه؛ کارهای طویله و

ماکیان رو انجام میدن و

نوبت سرکشی باغ سبزی جات می رسه...؛شوهر عمه خسرو، پشت پرچین می مونه و

عمه وارد باغ میشه.می بینه ای دل غافل، گوسپند ،همه ی سبزی جات رو چریده.

اونقدر ناراحت شدم.گفتم خدا رحم کرد گاوهاش  و نبردن .گفت طویله دوربین و

دزدگیر داره،...


.

.

چند روز پیش مامان تماس گرفت و

گفت؛سمیه رفته دوشنبه بازار ،خریداشو انجام داد و

خواست حساب کتاب کنه که،می بینه تلفن همراهش به سرقت رفته.دزد محترم؟تونسته دستش رو ببره توی چادر سمیه و

زیپ کیفش رو باز کنه و

گوشی رو بردارِ !؟..سمیه چرا واخب نبودی؟.وقتی هم رفتن پاسگاه،گفتن؛شما ششمین نفری هستین که همین امروز گوشیتون پرید.

همسر محترم شونم قاطی میکنن و

مثال مسلسل باهاش برخورد می کنه و

تا چند روز سمیه لب به هیچی نمی زد.

اونقدر ناراحت شدم...

سمیه خواهر میثم ومیلادِ.دختر دایی کلثوم ،مامان شونه و

برادر زاده اجیِ.حالا به دومادش گفته،شما دس از  قشقرق بازی بردار.خودم گوشی رو میخرم ....


گویادیوارو شکوندن  افتادن تو باغ و

اون گلدون سفیده  ای رو ،که توش توت فرنگی کاشته بودم و

برداشتن/:

البته دیدن سنگینه. بردن باغ بقلی پنهون کردن.مصطفی گفت،صبح اومدم دیدم نیست و

پریدم تو شالیزارو 

باغ پشتی،(همون باغ پشتیه  که برای آقامعلمِ)گویا گلدون خالی کرده بودن و

 روش علف ریخته بودن.....؛الانم گلدون تو انباریِ.

.

.

.

_مرغ خروس های مش رحیمم بردن.گاوِ شجاع رو هم بردن.کتونی های دخترای مریم خانمم بردن.پایه های سیمانی  رو با پتک می ترکونن،که میله گردهاشو ببرن...

اون روز لیلامیگفت؛مألوم نیس؟کنتور نویس ها؟واقعا کنتور نویسن؟شاید دزد باشن؟

البته مصفطی گفته،رد دزدا رو گرفتن...

پناه برخدا.ان شاءاله اوضاع اقتصادی همه چرب چیلی بشه،اللخصوص دزدان محترم.