<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

همین.

 


 مجنون به  نصیحت دلم آمده است

بنگر به کجا رسیده دیوانگی ام....



#ابوسعید ابوالخیر

نظرات 11 + ارسال نظر
مترسنج یکشنبه 21 مهر 1398 ساعت 17:13 http://dar300metri.blogsky.com

همزاد پنداری.
بارها ما آدمها تو تنهاییامون ذل میزنیم به چشم انداز زندگی و مشغله هامون و آخر سر به خودمون میگیم، این درستش نیس. یه جای کار میلنگه، یه چیزی کمه.

طاها چهارشنبه 20 شهریور 1398 ساعت 00:16

سلام
«بی کم و کاست در تمام زنان عالم تجلی کردی
حال اما نشسته ای در زورق دور از دریاچه ی خیال من
تمام جهان را به تماشا نشسته ام
بی کم و کاست
تنها تویی
پنهان و دست نیافتنی»
ساده اش میشه: منو خاطره، منو تنهایی، منو یه تصویر از تو و دریا؛ همین.

سلام برشما

والا این واژگانی که شما نوشتین،
ساده اش میشه:منو یه تصویر از تو و ژرف دریا.همین.

donya چهارشنبه 13 شهریور 1398 ساعت 01:10







❤❤❤❤❤❤❤
❤❤❤❤❤❤
❤❤❤❤❤
❤❤❤❤
❤❤❤
❤❤

مهرداد دوشنبه 11 شهریور 1398 ساعت 20:41

گلهای پست قبل زیبا بودن.
باید خوشبو هم باشن.
ابوسعید هم حرف حق زده

چاوان تون زیبا می بینه کاکو
والا عطربوی مختصری(عطرش شبیه رز صورتیِ) یواشی دارن .

فره سپاس له حضور تان

رضا دوشنبه 11 شهریور 1398 ساعت 20:31 http://rezacplus.blogsky.com

ننه این عکسها برای ماها خیلی خوبه ولی اونجا شهریه که آدمهاش همه سرشون شلوغه و کسی وقت نداره بره روی اون پل زیبا بشینه و به منظره داون تاون شهر نگاه کنه! همه آدمهاش از کنار اون پل رد میشن بدون اینکه حتی نگاهی بهش بکنند چون دارند با سرعت 120 از بزرگراه رد میشن و تمام حواسشون به اینه که دیر نرسند!
ننه دیدم که میگم!
تنها کسایی که میرن و اونجا میشینن مسافرها و تازه واردها هستند که هنوز درگیر این جهنم زیبا نشدند!

ننه فدات شه! این مسافر تازه واردِ بیکارالدوله نیست!که
این روحِ که وقتش بسیارِ و
لابد دلشم تنگ و
هیچ وقت هم، درگیر هیچ جهنم زیبایی نمیشه

آقارضا؟ شما به 120میگین سرعت؟رضا بیاد رد شه،همین طفل معصومی که روی پل نشسته با مخ می خوره زمین

مرسی که وقت گذاشتین و
از داون تاون=هسته شهر و
پل زیبا برام نوشتین

کاکتوس دوشنبه 11 شهریور 1398 ساعت 19:25

پر
زیاد دور نرو
راستی شما معلمی ؟

من میگم ؛
من و بی انتها رفتن
شما فرمودین؛
"زیاد دور نرو"چشم.همین رو پاگرد پله ها می مونم و
پر بی پر

جوونم براتون بگه که؛
من اون طفل گریز پایِ مکتبم و
نه والا.معلم نیستم!
یک جایی هم گفتم؛بخدا معلم نیستم.خیلی بامزه گفت؛"جان من؟
شوخی میکنی؟"

ومن_غش آوردم

کاکتوس دوشنبه 11 شهریور 1398 ساعت 17:18

هوم به کجا چنین شتابان
کاکتوس از ماجان پرسید ؟

هممم!
ماجان هم صدا نسیم شد
وبه کاکتوس جان گفت؛
به هر آن کجا باشد!
مثلا؛
من و کوچه خلوتی
من و بی انتها رفتنی
من وآسمان آبی ای؛که برای رفتن.که برای اوج گرفتن.که برای رها شدن!..

کاکتوس جان
با اجازتون میخوام پر بکشم

مهربانو دوشنبه 11 شهریور 1398 ساعت 15:59 http://baranbahari52.blogsky.com/


+عزیز دلین

اسماعیل بابایی دوشنبه 11 شهریور 1398 ساعت 13:40 http://fala.blogsky.com

عالی!

خیلی ممنون آقا

کیهان دوشنبه 11 شهریور 1398 ساعت 12:56 http://mkihan.blogfa.com

خاخور جان اون عمه دیگری بود
تصور فرمودی ما یه عمه داریم نخیر ما الان فی المجلس هزاران عمه داریم در اقصای جهان.که هر کدام برای خودشان یلی هستند و ....
راسیاتش من از اغلبشان گریزانم
فدایی داری خاخور

خیلی ممنون از توضیحات توندرضمن
زنده سلامت بمونی برارجان

بهامین دوشنبه 11 شهریور 1398 ساعت 01:30 http://notbookman.blogsky.com


+عزیز دلین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد