<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم...

 

.......حیف ...: فرصت نشد سر وقت  چیده بشه/:

 با رخت ای دلبر عیار یار

نیست مرا نیز به گلکار کار

تا رخ گلنار تو رخشنده گشت

بر دل من ریخته گلنار نار

 

من ناله کنم از دل

                دل ناله کند از من

یارب تو قضاوت کن

                  دیوانه منم یا دل؟

دل خنده زند بر من

                     من خنده زنم بر دل

اینجاست که می خندند

                                     دیوانه به دیوانه...


***گفت،ازم عکس گرفتی!منم ازت عکس می گیرم ؛ یادگار بمونه .یه مکثی کردو گفت،کدوم وری؟بریم؟:))

***

جمعه با ایشون رفتیم حیاط گردی آقاجان‌ اینا.میگه،قول میدی؟مامانم اینا رفتن کربلا نگهم داری؟میگم آره.قولِ قول.میگه،پسر دوست داری؟میگم،آره .میگه،خیلی؟یا کم؟میگم خیلی.میگه،دوس داشتی؟چندتا پسرداشتی؟میگم،سه چهار!هفت هشتا!خنده اش میگیره و

قشنگ میخنده و

تکرار میکنه؛سه چهار ،هف هشتا.

میگم پس چندتا؟

میگه،دوتا پسرخوبه.همش شیطونی کنیم .بعد ادایِ دختر دایی کوچیه رو درمیاره!که همش بین شون شکرآبه.یعنی دختر دایی کوچیه با این خوب نیس و

همش بهش می گه؛بُرو رِی=بُرو پسر:)))

پرسید،به نظرت آقاجان تو بچگی هاش؟پسر خوبی بوده؟یا شیطونی میکرده؟

ومن خنده ام گرفت و

بلند خندیدم!

باباش صداش کرد؛حساااااام؟

گفتم،بله؟

گفت؛خودش زبون نداره؟

بلند گفت،عمه رو صدا کنی من جواب میدم!

باباش گفت،بلاخره خونه میای که!

گفت،شایدم نیام و

شما برین کربلا!

صدای خنده های بابا گیان اومد،گفت حسام؟گفت،بله؟گفت،گاهی وقتا؟گفت،منم همین طور*_*


خلاصه اینکه هشتم مهرُِ بزرگ داشت `مولانا `گرامی باد.