<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

یک تصویر!

نظرات 6 + ارسال نظر
مترسنج یکشنبه 21 مهر 1398 ساعت 16:59 http://dar300metri.blogsky.com

مقدس و بوسیدنی

بله.
خداوند خانم والده عزیزشمارو ،
درکنار عزیزان عزیزش:سلامت و
تندرست نگهدار باشه

beny20 چهارشنبه 10 مهر 1398 ساعت 02:21 http://beny20.blogsky.com

به نظر میاد دست های ظریف یه خانم باشه ، که بخاطر بی پولی ، بخاطر هر ماجرایی حالا ، مجبور شده اینجوری کار کنه ،،،

دیدن چنین دست هایی همیشه برا من غم انگیز بوده ..

ببخشید که نارحت تون کردم❤
راستش این دست ها نماد دانش مهارت های زندگیِ
توی روستا،اول به دست های آدم نگاه میکنن،اگه خط و
خش داشته باشه،یعنی مهارت زندگی بلدی و
از آب کره می گیری.بی خط و
خش ،یعنی دس ب سیا و
سفید نمی زنی و
فردی هستی که راه بازار پیشگیته! خرج تراشی
این دست های ظریف یه خانمِ که دانشش خیلی لاکشریِ
اصن دستا غیراین باشه خیلی افت داره
مثلا اگه باغچه سبزیجات نداشته باشی خیلی افت داره.یه زن روستایی باید ماکیان داشته باشه،باغچه اش در هرفصلی سبزی جات خاص خودش رو،سیفی جات داشته باشه.
انارهارو سروقت دان کنه و
رب انار ذخیره کنه.
آلوچه های پخته رو رب آلوچه تبدیل کنه.رب گوجه بپزی
انگورهایی که از غوره گذشتن،دوشاب و
خمس درست کنه.
خنکای هوا،پیازسرخ کنه،سبزی سرخ کنه.حواسش باشه،انگورها دونه دار نشده.به فکر غوره مسمای زمستون باشه..سیر ترشی و
انواع بادمجون ترشی رو سروقت بزاره.سبزیجات خشک شده لازم رو داشته باشه...وقتی ام یکی از مردهای خونه(پدر ،برادر،دایی) کمک لازمن کنارشون حضور داشته باشه.مثلا دایی میخواست چُرت بزنه،بالشش رو می برد یک متری اَجی،که اجی انار دان میکرد،تق تق باچوب میزد به پوست انار،دایی با همین موسیقی فولکلورب خواب...


(فرمودین ` بی پولی `یاد اون فیلمِ افتادم و
از لحن دیالوگ جناب رادان. خنده ام گرفت:)))


توی روستای ما اجباری در کار کردن نیست.خود خانم ها خودجوش دوست دارن کار کردن رو.اسراف و بریز بچاچ دوست ندارن .مثلا بارها ،خانم همسایه میره خونه همساده بقلیش که انار ترش هاتون رسیده ها،حیفِ پوسیده بشه.هر وقت کمک خواستی میام کمک تون باهم بپزیم...
لذا،
ما ازندیدن چنین دست هایی هزار سال دلتنگ می شویم...

مهرداد چهارشنبه 10 مهر 1398 ساعت 00:13

توضیح کاملی بود.
ممنون

اجازه آقا؟مرسی از لطف تون
وخیلی ممنون از حضور تون

کاکتوس سه‌شنبه 9 مهر 1398 ساعت 22:46

چه پسر بچه شیطووووون و شیرینی

شیطوووووونیش که من نرفته
دیروز بهم زنگ زد و
کلی از کلاسش و
معلمش گفتچقدر ام خوشحال.که معلمم لاهیجانیِ

کاکتوس سه‌شنبه 9 مهر 1398 ساعت 22:46

فصل انار ترش
خواهری کنار اردک ریخته بود خیلی خوب شده بود ... وای گشنم شد

تُرش اَنار فصل<--برگردان گیلکی

کنار اردک برشته؟که ما بهش،انار بیج می گیم و
ازغرب گیلانی ها یاد گرفتیم

من اردک زیاد دوس ندارم.غاز خیلی دوس دارم

مهرداد سه‌شنبه 9 مهر 1398 ساعت 08:46

این الان دستای یه کارگره؟
یا چیز دیگه؟

این فصل از سال،روستایی ها رب انار(انارترشی_سیاتُرشی)تهیه می بینن.
واین دست ها ،پس از دان کردن انار این چنین شدن .واین تصویر متعلق به یکی از بانوان روستایی در شهرستان کردکوی هست.

چیز دیگه اینکه؛
بادیدنش یادِ آیه اى از سوره قیامه افتادم،
ما قادیم سرانگشتان او را هم منظم درست گردانیم...
وبعد؛یاد انسان مطمئن افتادم.
انسان مطمئن از مرگ نمی هراسد،به زرق و
برق ها و
جلوه های دنیا بی اعتناست،وبه مقدرات الهی همواره راضی...،

وچیزِ دیگه اینکه:

خداوند به انسان قدرت انتخاب و
اختیار و اراده عطاکرده.و انسان می تواند بر خلاف عقل و
فطرت و
آگاهی خود تصمیم بگیرد.

دوستی همین جوری دستاش رو گرفت ستم و گفت،با دست های خودم ،خودمو کردم تو هچل.
ومن همین جور زل زدم به دست هاش!
بهم گفت،می دسِ چی واجه؟نیگا دری=به دستم چی؟مالیده اس؟نگا میکنی؟
گفتم،سرانگشتاهای هر انسانی،خطوط خاصی هست.که مخصوص خودشه و
هیچ دونفری یافت نمی شه که خطوط انگشتان شون یکسان باشه.واسه همین که مجرم رو می برن انگشت نگاری.اینو که گفتم،غضب آلود نگام کردو
توام لبخند گفتم:
بله.قدرت خدا بر ظریف ترین ذرات وجود هر فردی جاریِ و
در دنیای کوچک وجود انسان دادگاهی به نام نفس لوامه وجود داره و
درعالم هستی دادگاهی به نام قیامت.

غریب نگام کرد.پرسید ،تو حالت خوبه؟

گفتم:"چیزی نمی دانم ازاین،دیوانگی و
عاقلی"

ها کاکو چیز دیگه ای نمی دونم ازاین دیوونگی و
دیوونگی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد