لوریا:
من خیلی از رنگ بنفش خوشم
میاد!
جان:
چه خوب،منم رنگ آبی رو خیلی دوست دارم،
بنفشو یه کم کمرنگ کنی می رسی به آبی،
رنگ های نزدیکی هستن تقریبا....
لوریا:
آره،
رنگ های نزدیکی هستن.
جان :
البته نیازی به اینهمه فلسفه بافی نیست،
دوسِت دارم!
حتی اگه تو از سفید خوشت بیاد،
من از مشکی!
#سرود بی حوصلگی.
پرسید:ماهُ دوست داری؟یا بارونو؟
گفتم:خودت چی دوس داری؟
گفت:بارون بیاد و
بیادو بیاد:مدرسه ها تعطیل شه/:
بلند خندیدم.گفتم:تو دوس داری؟ سیل بیاد؟مارو آب ببره تو رو خواب؟
گفت:پس برف بباره.آقای قنبری نیاد،مدرسه تعطیل شه/:
گفتم:شب های بارونی رو دوست دارم،همون شبهایی که بارونش بند میادو
ماه توآسمون پیداو
پنهان میشه و
نورش می تابه و
ستاره ها دورورشن و....؛گرگ میش سپیده دم که شد:
یواش یواش طلوع خورشید و
آسمونی که کپه ابر سفید داره و
که آبیِ آرام روشنه..... :خیلی دوست دارم واینجوری!دلم غش میره واسش .
قشنگ خندید.گفت :
صبحی که خورشید تو آسمون باشه ،
روزیِ که،
فوتبال حال میده :))