<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

یاخوا چه بوشم له ده س ئی نازارگیان؟...

        

نظرات 16 + ارسال نظر
کاکتوس شنبه 2 آذر 1398 ساعت 10:00

کجایی دخترم نیستی
در چه حالی؟

خودمم نمی دونم؟دقیقا کجام؟
ولی میدونم درچه حالم:
یعنی هنوز دس به یقه ام

خیلی عزیزین

دست نوشته ها جمعه 1 آذر 1398 ساعت 12:27

سلام علیکم و رحمت الله و برکاته

تو وبلاگت که میام همونقدر احساس غربت میکنم که تو وبلاگ یه وبلاگ نویس مثلآ اسپانیایی میرم. حالا خوبه بیشتر عکس میذاری و مثل این پست با زبون عبری نمینویسی

وعلیکم السلامُ ورحمت الله و برکاته

بابت این احساس خیلی عذرمیخوام
واز شما بابت سلیقه ی شنیداری تون بسیار ممنونم.

کاکتوس جمعه 1 آذر 1398 ساعت 08:38

فکر کنم تشر خیلی درست حسابی بوده
اندیشه صبح تا شب مشغول دعا شده

هااااا
حالا اندیشهه با دِلِ دس به یقه اس و
زده دِله رو خونین و
مالین و...اصن یک وضعی...

میم! پنج‌شنبه 30 آبان 1398 ساعت 15:53 http://www.nasimkoohsarph7.blogsky.com

سلام و درود فراوون حضرت باران
خوب هستین؟ احوالتون بارونی باشه ایشالا
این لپ های تپل مپل منو اول از همه یاد عکس سه ماهگی خودم انداخت که دقیقا بیست و سه سال پیش توی همین آبان ماه ازم گرفتن بعدش یاد محیا افتادم ، دختر دایی م که دیگه الان دو سال و سه ماهشه و مثل من مردادی هستش ، و لپ هاش دو برابر لپ های من توی بچگیمه! و جون میده برا نیشگون گرفتن
این عکس کرسی و گوشه ی دنجی که گذاشتین خیلی خوب بود، خیلی
و اون پست درباره آدری هیپبورن و کپشن قشنگش و بعد انتهای پست و کوه های آلپ و ... ، دلم رو خیلی صاف و صوف کرد ، راستی من بهتون گفته بودم که حدود پنجاه شصت تا عکس از بازیگرا روی در و دیوار اتاقمون زدیم ؟ ایشالا عکسشو میفرستم براتون ، سه چار تا ازون عکسا هم از نگاه و لبخند قشنگ ادری هیپبورن هستش!‌

تنتون سلامت حضرت باران

سلام و
درود بسیار ،
بر شما:دکتر میمِ عزیزو
گرامی

سلامت باشیدخیلی مچکرم از دعایی که برای احوالات مون کردین
به به
یادتون باشه،هرزمان، دختر دایی محیا رو دیدین:ازجانب من هم ،با ملاتفت لپ مبارکشو بکشین

آبان ماهِ بیست و سه سال پیش و
دکتر میمِ مردادی
می دونین دکتر میم؟قضیه اینه که مهم نیست،لپ های یه دختر کوچولو چندین برابرِ لپ ها یه پسر کوچولو باشه.قضیه اینه که اصولا لپ پسر کوچولوها خیلی بیشتر جون میده برا نیشگون گرفتن


اون عکس کرسی و
گوشه دنج قابل شمارو نداشت و
اون پست آدری بانو و
کوهستان آلپ نثار دل و
جان شریف تون
نه والا،نفرموده بودین .پس ایشلا چارتا ازاون عکسارو می بینیم !

خیلی خیلی ممنون از همه لطف و
حضور عزیز تونسلامت و
سرافراز باشید همیشه

amir پنج‌شنبه 30 آبان 1398 ساعت 13:29

سلام.
خوبین؟ چه خبر؟

سلام .
ممنون از احوالپرسی شما
خبر سلامتی ،
واینکه آسمون ولایت مان ابریِ ابریِ.واحتمال بارش های مجدد ،خیلی زیاده..
مش داوود پیغام داده ،نارنج و
پرتقال میخوایین؟اگه آره،تا برف نیومده بیایین بچینین...
شما آقا امیرِ ردپای دوست هستین؟

آویشن پنج‌شنبه 30 آبان 1398 ساعت 05:04 http://dittany.blogsky.com

چقدر لپاش تپل مپلیه

ایته خکاره جول داره :بلامیسر

صبیره چهارشنبه 29 آبان 1398 ساعت 17:44 http://❤❤❤❤❤



دوس داشتنیهههه



شماهم خیلی دوست داشتنی هستین:خیلی...

مهرداد چهارشنبه 29 آبان 1398 ساعت 16:46

آقا منیش یکی و یانه توام.
منم یکی از اینا می‌خوام، لعنتی چه دلبره


ئی روله ی نازاره که م،خیلی لعنتی و بامزه و
خوش مزه اس کاکو.


خداوند براتون بهترین ها رو بخواد.آمین

کاکتوس چهارشنبه 29 آبان 1398 ساعت 15:58

بله بله
می بینم که در بهشت حضور دارید
جایمان خالی
در هنگامه ظهر و صدای خفیف اذان و
بارونه و هیزم و ...اوووو دلم رفت
فقط مرغ شکم پری کم دارد
اینگونه نمی اندیشی دخترم؟

جای شما سبز،
جای شما همیشه سبز ❤
نخیر ،
درهنگامه غروب.در دهلیز شب.صدای اذان و
بارون و
هیمه ی نیم سوز ،شامه مان را قلقلک می نماید.واگر دقیق تر بو بکشیم،عطر فلاف و جعفریِ دم دبستان ،قاطیِ این عطردودِ و
نوشیدنی؟چی میل دارین؟

فدای اون دل مهرورز تون
راستش اندیشه ما مشغول زدو
خورد با شامه مان است.یعنی اندیشه میخواد دعا بخونه.شامه می خوا شلنگ تخته بزنه.لذا تشری بهشون زدیم و
قضیه حل شد عزیزم

کاکتوس چهارشنبه 29 آبان 1398 ساعت 15:27

عزیزی ماجان خانوم
جونم برات بگه
یکم تو سکوتم
دارم نوشته های قدیمو می خونم
ببینم از کجا به کجا رسیدیم
و چرا مثل همون حیوان محترم نجیب در گل مانده ایم
به یادتم حتی تو شبایی که ماه بالای سر تنهایی نیست و اسمون میباره

خیلی مخلصیم و
شما خیلی عزیزِ همیشه هنوزی کاکتوس جانِ عزیزِ د❤لم.

دور از جون تون
دشمن تون در گل بمانه بلامیسر
خیلی مچکرم.راستش منم به یاد شما هستم.دلم واستون لرزانه.چکه پئر زنه.خصوصا سر ظهر،که نه ماه و
نه خورشیدِ و
وآسمون رگباریِ و
صدای خفیف اذان میاد...:البته دم غروب ها میرم بارون تماشا کنم و
صدای اذون بشنوم،عطربوی ذغال و
هیمه ی نیم سوز ،باعث میشه مثال اون حیوان باوفا لرزم نگیره و
قبراق نفس عمیق بکشم و...

مادر چهارشنبه 29 آبان 1398 ساعت 15:17 http://ħ††p://Ǹ1393.ʙし✿G$ĸƴ.com

سلام و یه دنیا سپاس مادر باران

سلام و عرض ارادت،خیلی خوش آمدیدیک دنیا مهرو دوستی تقدیم شماو سپاس بیکران از حضور تان

رضا چهارشنبه 29 آبان 1398 ساعت 10:51 http://rezacplus.blogsky.com

می مار جانم
خدا را شکر که همه این بلایای طبیعی (مثل زلزله دو هفته پیش رشت) و غیر طبیعی (همین چند روز پیش)‌ را با موفقیت پشت سر گذاشتید و از همه مهمتر هم که با این خبر خوش همه ماها را شادتر کردید در این روزها.
قدم نو رسیده مبارکه
ننه پسره که عکس پسر گذاشتی؟ حالا قراره اسم داداش کوچیکه چی باشه ؟
ننه همین الان میرم تو وبلاگ خودم با تیتر درشت این خبر خوش رو به جهانیان میدم! باشد که بسی مسرور و مشعوف گردند!
بابت اون مادری که برایم کردی خیلی ممنون. امروز با حاجی بابا صحبت کردم خدا را شکر اوضاع خیلی آروم تر شده

جانه دیلِ مأر،
جان بی بلا می گول وچه

رضا،حاج رضاسر جدت ننه رو اذیت نکن

اول اینکه،
عرضم به حضور عزیزت که ،زلزله ی دوهفته پیش رو،
صبح فهمیدیم زلزله اومده و.....والحمدالله بخیر گذشته

دوم اینکه،
قضایای غیر طبیعی،
خیلی وقته گیلان دست میلیاردرها و
مولتی میلیاردرهاس و
روستایی ها با فروش زمین ها و
املاک به همین ها،یه شبه ره صد ساله رفتن و
اکثرا استان رو ترک کردن.
خب.ما موندیم و
شهروندان و
روستا وندان لاگوست پوش و
هاکوپیان، وا زئه یباوربفرمایید یکی از روستاوندهای جدید،با یه تلفن،میتونه پمپ بنzزین اختصاصی دایر کنه.چرا؟چطور مش حداد واسه کوته ی قذمیتش مدرسه دایر کرد؟خو اینام دارو
دسه همونان و
افت داره لندکروزشونو ببرن پمپ بنزین عمومی.باید اختصاصی و
ویژه باشه ارواح زن عادل




حاج رضا ؟
حاجیه خانم .کوچه پایینی میشینه و
پسرش تو ملاردکشته شده و
خانومش نه ماهه باردارِ و
نه روز دیگه پسرش دنیا میادو
فردا مراسم خاکسپاری پدربچه اس.

جان ننه.بله.این پسرِ و
قندوعسله.اصن دختر باید یکی باشه تا دوماد یکی یکدونه و
بی باجناق بمونه.
پسر اما زیادش خوبه.اسم داداش کوچیکه رو "سروش"می زاریم
دستت درد نکنه ننه.به زحمت افتادی

قُربانت می گول وچه❤الهی شکر.والحمدالله که با حاجی بابا صحبت کردین و
خدارو صدهزار مرتبه شکر،که اوضاع خیلی آروم تر شده و
ایشلا خودت و
همه عزیزان سلامت و
شاد باشیدو
باشند

کیهان چهارشنبه 29 آبان 1398 ساعت 10:18 http://mkihan.blogfa.com


همین چند گل و قلب هم به مشکل می فرستیم






خیلی ممنون ازلطف تون،همیشه سلامت و
برقرارباشی برار جان

راضی به زحمت تون نیستیم

کیهان چهارشنبه 29 آبان 1398 ساعت 07:47 http://mkihan.blogfa.com

آبجی جان حالتون چطوره؟همه چی روبراهه شکر خدا؟این چند روز نگرانتان شدم هیچ خبری هم نمی تونستم بگیرم
امیدوارم که روز و روز گارتان خوش باشه و همه چی باب میلتان
بهترینها برای شما.آمین

خیلی ممنون از لطف تون.والا ما هم نگران عزیزان بلاگفایی مثال شما بودیم.ولیکن بابت خطی ،خبری،کلامی،...از شما:به وبلاگ عزیزان بلاگاسکایی سر زدیم و
وقتی کامنت شما را،دروبلاگ بهاربانو خواندم،خاطرمان جمع شد.که الحمدالله رب العالمین حالتون خوبه و
تو صف تشکر از دکتر هستین

الحمدالله حال همه ی مان خوب است و
این خودخواهی محض است .. ،که همه چی باب میل مان باشد.ولیکن راضی ایم به رضای خودش و
شاکر مقدرات...


ممنون از حضور تونسلامت و
شاد زی برار جان

لبخند ماه سه‌شنبه 28 آبان 1398 ساعت 23:38


گوگولی


اجازه خانُوم؟

ژوانا سه‌شنبه 28 آبان 1398 ساعت 22:16 https://candydays.blogsky.com

عزیزم


خوش هاتی بلامیسر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد