<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

بدون شرح!

        

نظرات 7 + ارسال نظر
مترسنج چهارشنبه 6 آذر 1398 ساعت 16:56 http://dar300metri.blogsky.com

بهشت همینجاست. یه میز و چراغ مطالعه و یه نوشیدنی ....

دکمه ی چراغ مطالعه ،خیلی خیلی قیافه ی بامزه ای داره و
حواس آدمو پرت میکنه .
و آدم بجای خوندن دوخط کتاب:دلش میخواد هی چراغه رو خاموش روشن کنه و
از صدای خاموش روشنِ دکمهه لذت ببره

کاکتوس سه‌شنبه 5 آذر 1398 ساعت 12:44

راستی ماجان
اقا امیر یه برنامه زبان گداشته تو وبش
یه سر بزن بهش دوست داشتی شرکت کن

جان ماجان
ممنون از اطلاع رسانی تون

آی ب چشم.یه سر شونم

کاکتوس سه‌شنبه 5 آذر 1398 ساعت 11:03

شعرای جالبی از سید علی گذاشتی
ممنون
کاش یک محیط بان بودم
و شاید یک سرخپوست
و شاید یه گرگ وحشی

خیلی ممنون از حضور و
نظرات سبز شما

کاش..
البته از همینی ام که هستین،ما خیلی راضی و
خداوند رو شاکریم:الهی شکر.خدایا خیلی مرسی کاکتوس رو آفریدی

کاکتوس سه‌شنبه 5 آذر 1398 ساعت 11:01

نمیدونم چرا احساس کردم گل تو تصویر گل محمدیه
همون قدر صورتی ملایم
تصویر بسی بسیار زیبا و لطیفیه

بله،منم همین حس رو داشتم.که گل، گله گلابه.صورتیِ لطیف و ملایم.
خیلی مرسی کاکتوس جانم

کاکتوس سه‌شنبه 5 آذر 1398 ساعت 11:00

کتابخونه ایران مال حتما بروووووو
خیلیییییی خوب و دوست داشتنیه

مرسی بابت معرفی :ایران مال.

هرکجا کتاب هست،قطعا دوست داشتنیه.حتی کنار خیابون بساطِ کتاب ..

کاکتوس سه‌شنبه 5 آذر 1398 ساعت 10:59

برای پست سلام
بانو هایده می فرماییند:
هنوز روی درختا فقط جای کلاغه
گلا پرپرند ،ای وای
یه دیونه تو باغه
دلم یه گل آتیش
تنم کوره ی داغه
ولی تو همه دنیا
دریغ از یک چراغه
....
از دست این سید علی صالحی
خو چرا دوتا پست کامنتشو میبندی
چرا با ما این کارو می کنی
چرا اخه

سلام و
عرض اردات:خیلی مخلصیم کاکتوس جان

همنوای شما میخونم:
یه دیونه تو باغه
یه دیونه باغه
لالالالای لالای لای

عاقلا همچین مواقعی میگن: ازدیونه چه انتطاری دارى عزیزم ؟
شما به بزرگواری خودتون خیلی ببخشید

خدا سیدبزرگوار رو هزار سال عمرباعزت بدهوهمچنین شما و عزیزان تونو
میگم وقت کردین،یه سر تشریف ببرین و
حظوری از جانب منم،بهشون بگین:تی دس درد نُکنه سید آقا

خوچیه

مهرداد دوشنبه 4 آذر 1398 ساعت 23:27

خدا مادربزرگ شما رو بیامرزه.
هنوز گل‌هاش هستن آیا؟
درخت نازنینه، جنگل می‌شه جمع نازنین ‌ها.
اصلا نیمدونم این بشر چه‌طور دلش‌می‌اد به طبیعت آسیب بزنه.
کتابخونه خوبیه فقط صندلی‌هاش کجان؟

خیلی ممنون.خدا اموات شما رو رحمت کنه و
به شما و
عزیزان عزیزتون:سلامتی و
طول عمر باعزت عنایت کنه...


بعد فوت (پدربزرگ بهمن ماه فوت کرد، دومابعد مادربزرگ .)پدر بزرگ و
مادر بزرگ:خونه و
محوطه اش به خان عمو رسید.باغ و...به عمو کوچیکه.این دو بزرگوار بولدزر آوردن و
هرآنچه که ردپای قدیم بود رو ،با خاک یکسان کردن.
آه،خدای من.وجدانن منم نمیدونم؟این دو بشر بزرگوار چطوری دلشون اومد،اونهمه درخت رو
گل و
گیاه رو نیست و
نابود کنن....
اینا با ارث پدرمادر،که همه اش رو با زحمت و عشق کاشت و
داشت و
برداشت می کردن...
اینگونه رفتار کردن.
دیگه طبیعیه که مسئول ...جنگل و... برباد

واما گل :
وقتی که مادربزرگ زنده بود،قلمه اش رو مامان داد و
مامان برد خونه ی آقاجان کاشت.اون گل صورتی بود؟سارا ازش عکس گرفته بود.قلمه ی همون بوته رُز صورتیه ..

واما کتابخونه:

بله،صندلی نداره و
جاش نیمکت داره و
به خود کتابخونه وصله:نگاه همون چندتا کتابی که از کتاب خونهه بیرونه کنید.بله،به عبارتی نیم کت کتابخونه اس
البته که کتاب رو بهتره این پهلو به آن پهلو بخونید

خیلی ممنون از حضور شما :کاکو گیان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد