آه چه شام تیره ای، از چه سحر نمی شود
دیو سیاه شب چرا جای دگر نمی شود؟
سقف سیاه آسمان سوده شده ز اختران
ماه،چه ماه آهنی،این که قمر نمی شود
وای ز دشت ارغوان،ریخته خون هر جوان
چشم یکی به ماتم اینهمه تر نمی شود
مادر داغدار من،طعنه تهنیت شنو
بهر تو طعن و تسلیت،گر چه پسر نمی شود
کودک بینوای من،گریه مکن برای من
باغ ز گل تهی شده ،بلبل زار را بگو:
از چه ز بانگ زاغها، گوش تو کر نمی شود
ای تو بهار و باغ من،چشم من و چراغ من
بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمی شود....
#دشت ارغوان_حمید مصدق