<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

یک تصویر!

نظرات 9 + ارسال نظر
صبیره دوشنبه 14 بهمن 1398 ساعت 20:26

سلام بانوجانم❤
دعای بالا رو دفعه اولیه که خوندم و بهم آرامش داد ازش عکس گرفتم تا همیشه همراهم باشه و بخونم❤❤❤❤❤❤❤
ممنونم❤❤❤❤❤❤

سلام به روی بهتر از ماهتون
جووونت سلامت و
دلت خوش
عزیزم
این دعا رو همانند آیة الکرسی ،خیلی دوست دارم صبیره جون.خوشحالم که شما هم ازش آرامش گرفتین...

سپاس از حضور عزیزتون بلامیسر

مهرداد چهارشنبه 9 بهمن 1398 ساعت 10:04

قدیما زندگی خیلی سخت بود
این قدیما که می گم خیلی قدیم نیست ها شاید 40 و50 سال پیش باشه

ماما و بابا از 40 ،50سال به نیکی یاد میکنن.
اما اجی،از قدیم ها به سختی یاددمیکنن...سالهای سخت و
سیاه.
و اگه خودم بخوام از سال های سخت زندگی براتون بگم،یادمه زلزله ۶۹،باعث کوری چاه ها شده بودو
تا چندین سال هم ولایتی هامون ،با کم آبی مواجه بودن و
کنار رود ها با همچین صحنه هایی مواجه بودیم.قسمت سخت ماجرا این بودکه،آب بازی واسه بچه ها لذت بخش و
شیرینه.وبچه ؟چه میفهمه؟الان فصل آب بازی نیست و
سر آستین خیس باعث تب و زکام و
بدین جهت یه فس کتک نوش جان نمودیم...که خیلی دردناک بود،روله گیانم
قسمت قشنگ ماجرا،تماشای آب تنی،اردک و غازها + پسر بچه های کوچولو بود.مثلا مامانا شون ،فصل گرما،یه تشت آب می ریختن،بچه رو مینشوندن توی تشت و
بچه ام با دوتا دست هاش،می کوبید تو تشت و
قطرات آب پخش هوا که میشد،با نور خورشید ، هفت رنگ دیده میشد کاکو گیان

Ela سه‌شنبه 8 بهمن 1398 ساعت 15:11 http://Elasnovels.blogfa.com

وای چه قشنگ
چه زحمت کش
خدا حفظشون کنه برامون
خسته نباشن
ایشالا همیشه شاد و خندون و موفق باشن

عزیز دلی Eleجوووون

ممنون محبتت گلم

بهامین سه‌شنبه 8 بهمن 1398 ساعت 12:18 http://notbookman.blogsky.com



دلم تنگ بود واست باران جانم


سلام بهامین بانوی گلم،
خیلی خوش اومدی عزیز دلم،
جووونت سلامت بلامیسردلِ منم تاسیانت بود عزیزم

آران سه‌شنبه 8 بهمن 1398 ساعت 00:48 http://hghight-zandage.mihanblog.com/

ندانی که ایران نشست منست
جهان سر به سر زیر دست منست
هنر نزد ایرانیان است و بــس
ندادند شـیر ژیان را بکس
همه یکدلانند یـزدان شناس
بـه نیکـی ندارنـد از بـد هـراس
دریغ است ایـران که ویـران شود
کنام پلنگان و شیران شـود
چـو ایـران نباشد تن من مـباد
در این بوم و بر زنده یک تن مباد
همـه روی یکسر بجـنگ آوریـم
جــهان بر بـداندیـش تنـگ آوریم
همه سربسر تن به کشتن دهیم
بـه از آنکه کشـور به دشمن دهیم
چنین گفت موبد که مرد بنام
بـه از زنـده دشمـن بر او شاد کام
اگر کُشــت خواهــد تو را روزگــار
چــه نیکــو تر از مـرگ در کـــار زار

فردوسی

درود بر شما آران عزیز
خیلی ممنون از حضور سبز شما...

کاکتوس دوشنبه 7 بهمن 1398 ساعت 18:56

خدا حفظش کنه این شیطون بلا رو برات

خیلی ممنون عزیز دلمخدا شما رو به اتفاق عزیزان عزیزتون برامون حفظ کنه

مترسنج دوشنبه 7 بهمن 1398 ساعت 16:09 http://dar300metri.blogsky.com

سختی ها و مشقتهای گذشتگان ما در تصور ما هم نمیگنجه...
ما میراث دار رفاهیات اونها هستیم و بیخبر از هزینه ها و ایثارگریهای اونها...خدا رحمتشون کنه و خدا به ما هم رحم کنه آگاهانه تر زندگی کنیم...

بله،درست می فرمایید. ای کاش میراث دار خوشی ها و سلامت زندگانی آن ها بودیم....
آمین ....وانشاءالله...

خیلی ممنون از حضور تون.

کیهان دوشنبه 7 بهمن 1398 ساعت 15:57 http://mkihan.blogfa.com

سپاس ها از توضیحات مبثوتتان خاخور تا ابدو ابدم
طاق بستان را رفتم بار ها و بار ها و همه ریزه کاری های سنگ نگاره را ساعتها نشستم به نظاره ولی بنظرم فضای آن موقع مقداری عوض شده احتمالن این عکس باید مال اوایل قرن بیستم باشه
مرسی برای همه چی و مر سی برای وجود نازنین ات

قربان شما برار عزیزم.
خوش به سعادت تون،که ساعتها به نظاره نشستین.
بله،تصاویر هم اکنون طاق بستان رو دیده ام و
مثال همین یک تصویر دوستش دارم.
مرسی از شما و
حضور عزیزتان

کیهان دوشنبه 7 بهمن 1398 ساعت 08:06 http://mkihan.blogfa.com

چه عکس زیبایی خاخور جان
کاش توضیحی هم در کنارش بود! کجاست! چه زمانی گرفته شده عکاس کیست
به هر حال مرسی برای همه چی و مرسی برای وجودنازنین ات

اینجا "طاق بسان" در شمال شرغی "کرمانشاه" غرب ایرانه برار جان.

طاق بستانی که مجموعه ای از سنگ نگاره ها ،و سنگ نوشته های دوره ی ساسانی است.

اینکه عکاسش که بود و
درچه زمانی ثبت تصویر کرد؛متاسفانه اطلاعی ندارم.

فقط میدونم بانوان گرامی مشغول شست شو هستن.واینکه،حس خوبی داشت،چون خودم تجربه اش کردم.البته شستن لباس و ملحفه نه.مثال اون طفل،همراه بزرگترها کنار سپید رود رفته بودم.کنار رودی که از سپید رود آب جاری میشه و
میره سمت خمام.
مثلا تو سال های دهه ۶۰ بود.
والبته این ها مهم نیست،مهم اینه که این خانم های محترم و
اون خانمی که به دوبین نگاه می کنه؛خیلی برام آشنا می نمایند و
خیلی عزیزن....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد