<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

خروش مردمکان ات!



 


 از اینکه  با هاش چشم تو چشم شدم،خجالت کشیدم!!

از تبسم چشم هاش ،از تبسمِ تاسیان طورِ چشم هاش،خجالت کشیدم و

هزار سال دلتنگ شدم . . .


خب، آدم  اینجور وقتهایی که،خجالت میکشه،هول میشه و

نمیدونه چی بگه؟چه کار بکنه.مگه نه؟

ولی من می دونستم!!

 چی میگم و

چکار میکنم. . .

چه همه خوبِ،که آدما تو خواب ها و

رویا هاشون علم غیب دارن!!مگه نه؟


توک پا ایستادم ،

دستمو بردم سمت صورتش ،

که مثلا ،جفت ابرهاشو مرتب کنم.

وخب...،توام مرتب کردن ،با لحن ناناگفتم؛تی بلامیسر! جی -جای- جان!

تو دلم گفتم،

الانه که بپرسه،"جی جای جان "یعنی چه؟

من ام توضیح میگم،

نانا وقتی میخواست،قربون صدقه ی عزیزی بره،میگفت.

 متاسفانه برامون ترجمه نکرد،

فقط می دونیم،جان، جان و

تنِ!

وبعد گفتم،خسته نباشم،مگه نه؟

وبعد تر گفتم،لابد بعد شنیدن حرف هامم

میگه ؛

"عجب!"

واین عجب ،به معنای اینه که، یعنی تو نمی دونی؟هان؟

من ام خوش خوشان،که مچمو گرفته. از کوچه ی علی چپ اینا می گذرم و

مثل همیشه می گم،

عجب به جمال و

کمالت ،تی  جان قربان !

که انگار،

 همه ی حرف تو دلی هامو

شنونده بوده،که اینجور متبسم شکر خند شده. . .

لبخندم گرفت.

چشم از لبهاش برداشتم و

به ناگاه ،مجددچشم دوختم به چشم هاش.

انگار دکمه ی جارو برقی  روشن شده باشه و

مکشش دوهزارِ ؛

از میان ریسه ی   مژه هاش  گذر کردم و

روی تپه نرم و لطیفی فرود اومدم.


تا چشم کار می کرد،سرسبزی و

خرمی،...بود.

نرمه باد،  سبزه ها رو چپ و

راست می کرد و؛عطرشونو بخش هوا می  کرد...

شاخه برگ های  اون تک درخت،تو هوا می رقصیدن ،. . .

دوست داشتم،یک نفس این سراشیب رو بدئم،تا برسم پیش درخت!

چی شد؟که منصرف شدم؟نمیدونم.

چشم ها مو بستم،نفس عمیق کشیدم.

هممم.چه دلپذیر.

چشم هامو باز کردم و

تو آسمون چشم هاش ،رنگین کمون و

دیدم. . .


بیدار که شدم،ساعت دوعه شب بود و

آهنگ فرهاد،رسیده بود به،"تن ابر آسمونِ...."



مامان باهام تماس گرفت.

خواب خاله رو دیده بود.گفتم ،من ام خوابش رو دیدم.. . 

یهو دادا اومدو

گفت،

من ام خواب حمیدُ دیدم.

مامان شنید و

شروع کرد به گریه گردن. . .



نظرات 3 + ارسال نظر
گیله مرد پنج‌شنبه 15 اسفند 1398 ساعت 02:37 http://guilemard.blogfa.com

گناه چشم تو... یا... نه! گناه عکاس است
که این چنین به نگاهت دچار و حساس است

و مدتی است که هنگام دیدن چشمت
«اعوذ بالله» او «قل اعوذ بالناس» است

برای رستن او از جهنم و آتش
پل صراط نگاهت ملاک و مقیاس است

تمام اهل زمین را جهنمی کردی
که آیه آیه ی چشمت «یوسوس الناس» است

تمام شهر از ایمان به کفر برگشتند
گناه چشم تو حالا به پای عکاس است؟

"منصوره فیروزی"

همیشه چشمانت
دو چشمه اند در خواب هایم
و همین است که
صبح که شعرم بیدار می شود
می بینم بسترم
سرشار از گل عشق توست و
نم نم گیاه و سبزینه.. .

"شیرکوبیکس"

کاکتوس سه‌شنبه 13 اسفند 1398 ساعت 21:04


امیدوارم خوب خوب باشی

قربانت عزیز دلم،ممنون از احوالپرسی تون
الحمدالله الان خوبم.دور از جون تون،تب و لرز و
سرفه های خشک و
سردرد داشتم...دی شب ،خیلی سخت گذشت...

مهرداد دوشنبه 12 اسفند 1398 ساعت 15:36

انشاءالله خیره کاکو
دل ناگرون نباشید

الهی آمین،ان شاءالله. . .
قربانت کاکو
زور سپاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد