کرونا ، چین و روم و ری
چندی پیش هیچ تصویری از تو نبود،چندی بعد هم هیچ هراسی از تو نخواهد بود.هر چند هزینه ها داده و
تلفات تحمل کرده ایم ، اما مثل تو موذی نابکار کم ندیده ایم.
بیرقِ بیدادِ تو را نیز به زیر می کشیم.جنگ است دیگر! وبار نخست نیست که مرگ برای محاصره مردم ما دست به تب و تیغ می شود.ممکن است حتی یکی در میان فرو بریزیم، اما با قامت آراسته می میریم.تو نشانی را غلط آمده ای .تو بی رخصت . . . رگزنِ ملتی آمده ای که در هر شرایطی مهیاست تا برای "زندگی"بمیرد.این سرزمین ظلم ها و ظالمان بسیاری به خود دیده است. . .تو هم یکی!
من در روستای مَرغاب به عهد طفولیت و نوجوانی بارها مُردم از ملال طاعون، وبا، مالاریا، سرخک، حصبه و بیماریهای نخوف و مخفیِ دیگری که مردم بی پناهِ آن ایام از سرِ بی خبری آن ها را کار جن و نفرین آل و <<چی>>و <<کُهمیر>>می نامیدند.در ان ایام ِ بی کسی، حرام از حتی D.D.T
همه این فجایع دلیل بر این نمی شود که هزار سال بعد(به ذهن و نه به تقویم)امروز را آن روز بدانیم.ناگهان دهه چهل روستاها خالی و حواشی شهرها فربه شد. بی دفاع مانده گان از مرگ می گریختند، اما زیر لایه این نارسایی های همه سویه و بیماریهای بلاخیز، ذره ذره واکسِ صبر ساخته شد تا نزدیک به نیمه دوم دهه پنجاه خورشیدی.
مردم علیه قرنطینه سیاسیِ روزگار خود، کپسول و کباده ظالمان را شکستند، زیرا همواره در پیِ شفای سیاسی اجتماعی و
فرهنگی بودند.
باری در این ایام هم باز این مردم با دست خالی به جنگ ویروسِ وحشت می روند. این جادویِ شیطانی فقط می تواند ما را بکشد، بی خبر آن که ما پیش از این تاریخ بسیار کشته شده و کشته داده ایم.
درست است دست مان خالی است اما دلمان دلیر وپُر است. مهم نیست این حرامزاده مولود کدام لابراتوارِ تقویمی است.ما با این بیدا، با این<< بیوتروریسم >>می جنگیم. بنا به درد تاریخ و
تجربه درد، مردم ما نکبت شناس شده اند.پایان کار مهم است.لگدِ اول از شما، اما سوتِ پایان با ماست.مثل همه جنگ ها،تلفاتِ بیشتری خواهیم داد،اما به زانو در نمی آییم. زودا خبر نهایی،خبرِ بزرگ، اعلام خواهد شد.
ای حرامزاده لابراتوارِ اهریمن،تو نمی توانی ما را نسبت به معجزه<< امید>>. . .بی باور کنی.
خانواده مشترکِ بشری از گردنه این بیم و از سلاسلِ این بلا عبور خواهد کرد.
فرض که صباحی سر در ستم،
بسیاران را درو کردی،
فرض لگدِ نخست را تو زدی،
با سوتِ پایان چه خواهی کرد!؟
١٠ اسفند ۹۸
.
.
و با این همه
ما به این جهان نیامده ایم
که به آسانی بمیریم!
آن هم در سپیده دمی
که بویِ لیمو می آید. . .
"رانیس ریتسوس"
این متن پر از شور حماسی بود. احسنت
بله،آقای صالحی کارش درسته
اتفاقا داشتم به مصطفی میگفتم دو هفته بچه را نگه داری من مشکلم حل است.
گفت چرا؟
گفتم فردا میرم بازار و ترهبار و... تا کرونا بگیرم.
دو هفته بستری بشم بعد دیگه کرونا نمیگیرم، مصونیت پیدا میکنم و میتونم راحت برم بیام. مردم اونقدر تو خونه موندم.
تازه الان هنوز بیمارستانها شلوغ نیست به آدم خوبتر میرسند.
مصطفی
من
خدای من:)))
مهشید بانوی عزیز دلم
الهی که همیشه سلامت و
تندرست و شاد باشید....
حاکمی به مردمش گفت: صادقانه مشکلات را بگویید.
حسنک بلند شد و گفت: گندم و شیر که گفتی چه شد؟ مسکن چه شد؟ کار چه شد؟
حاکم گفت: ممنونم که مرا آگاه کردی. همه چیز درست میشود...
یکسال گذشت و دوباره حاکم گفت: صادقانه مشکلاتتان را بگویید.
کسی چیزی نگفت؛ کسی نگفت گندم و شیر چه شد؛ کار و مسکن چه شد!
از میان جمع یک نفر زیر لب گفت:
حسنک چه شد؟
درود خدا بر شما
بسیار عالی و انتخابی ناب از شما مهربان
شاد باشید انشاا... .
قربان محبت شما،آران عزیز
سلامت و
سرافراز بمانی ....
بله خاخور جان
ما به این دنیا نیامده ایم که به آسانی بمیریم!
بسیار ها جان سخت تر از آنیم که تصور می شود
برایتان همه خوشی های دلخواهت را آرزو می کنم
جان تان بی بلا،برار جان
بله برارم
لطفا برو کنار پنجره و
فریاد بزن،
"زنده باد امید"
هرکسی ام پرسید،چی شده مهندس؟بخابون تو گوشش و
بگو،به شما چه مربوط
سپااااس برارم
سلامت و
خوش باشی همیشهههه
gooooooooooooooood
سپاس کاکو گیان