<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

بگو زنده باد امید!

.



امید دارویی است که شفا نمی دهد؛اما درد را قابل تحمل می کند. . . 



 

 #مارس_آشار



داشتم به حکمت درد فکر می کردم.

نمیدونم چقدر زمان کذشت؟ولی می دونم چشم ها مو  بستم.

طبق معمول مث صلاة ظهر /روز روشن بود.

گفتم،خدایا!چی رو میخوای به ام بفهمونی؟ حکمتش چی می تونه باشه؟

وبعد فکر کردم،فکر کردم،فکر. . . 

وانگار لحن ام  گازشو گرفته بود.ک بپیچه  سمت ناشکری...

با یه نیش ترمز،چشم هام باز شدن و 

از تفکرات اندرونی خارج شدیم و

همان طور که در تصویر مشاهده می کنید/خواندم :"در هر لحظه خدا را شکر"

چشم.لعنت خدا بر شر شیطان رجیم.خدایاممنون که هستی.ما به شما امیدواریم.و در هر لحظه الهی شکرت.


شبدر قرمز  و شالیزارهای اطرافش.

بله ،رسیدیم سرزمین پدری.

که معمولا دم غروب سرمای مختصری حِس میشه.

که هوا بوی خوشی داشت.


یک تصویر پست قبل /از نت بود.اینجا اما بالای سوئی تیه که/سرزمین پدری ساختن.به اش تَلار میگن.پنجره ی اینجا همیشه بازِ.هوا همیشه تازه است.عطر شبدر و شالی /طعم خنکای لذیذو بینظیره.یعنی اونقدر خنک و خوش عطر بوئه که،سیگار گیراندن و 

در افق هپروت بودن/ خیلی می چسبه.

.

.

وقت برگشتن همین جور سربه هوا /ستاره هارو دید می زدیم.بعد هه ناسه ای .تو دلم گفتم کاش شب می ماندیم.که کنار شبدرها باشیم.بلند گفتیم،کاش آدم بالش شو برمیداشت،همین جا/کنار همین بوته شبدو شالی ها میخوابید.دادا گفت،یاد رفته؟اینجا قورباغه داره. گفتم/پس  چه کاریه؟یه چند شاخه گل با خودمون می بریم رشت.انگار همین جا /کنارشونیم.


*


دی شب خواب خاله جان رو دیدم.صبح چهارشنبه،با تمام وجود گفتم؛خدایا؟کاش خاله زنده میشد.می تونستم تو بغلش گریه کنم.

دیشب  خاله جان رو بخواب دیدم.پیرهن آبی نقره ای،با اون روسری آبی نقره ایی که،دورش دس دوز بود،ورساج بلوبلک داشت /سر کرده بود،دیدم.

انگار اون روزی بود که،برده بودمش سرزمین پدری.همون روز بود.داشت از پله ها بالا می اومد.رفتم پیشوازش.منو دید وسط راه پله ایستاد.دست هاشو باز کرد.یک دل سیر /بی هیچ حرف و سخنی /گریستیم .صدای مامان رو شنیدیم،بهمون گفت، دیگه دارین حالمو بهم می زنین.میون  هق هقمون ،جفت مون ویبره خنده مون گرفت.دستش  رو گرفتم.رفتیم بالا،کنار هم نشستیم.مامان پرسید،چه تون بود؟

بیدار که شدم،مثل یه صبح آفتابی ای که،شب بارونی ای رو پشت سر گذاشته/آسمون آبی آرام روشنه/سبک بودم.

.

.

راستی؛با اون نخودفرنگی هایی که مردشریف آورده بود،چطور باقلی پلو درست میکنن؟نخود پلو درست کردم.البته جای ماهیچه،مرغ برشته کردم/با آب مرغ،مث سُسی که واسه زرشک پلو درست میکنن،درست کردم،

نظرات 6 + ارسال نظر
افق بهبود جمعه 30 خرداد 1399 ساعت 15:25 http://ofogh1395.bligsky.com

امید خوبه
اما همونطکری که گفتز دردب رو دوا نمیکنه
باید یه۶ لحظه ی تلخ از همه جا ناامید بشی و دستت رو بزنی روی زانوی خودت بلند شی و مشکل رو حل کنی

بله،باید دست روی زانو بزنی و
یه "الهی به امید تو"جانانه ...بلند شی و
میم مشکلات رو برداری و...شکلات کنی

دنیا غلامی جمعه 30 خرداد 1399 ساعت 12:42 http://www.bloodorange94.blogfa.com

درود پست ها وتصاویر مثل همیشه بسیااااار عاااااالی بود

دعوتی عزیزم

درود و سپاس بسیااااار عزیزم❤
به روی چشم بلامیسر❤

سینا فرامرزیان 12 ساله چهارشنبه 28 خرداد 1399 ساعت 20:07 http://www.zehne-computer.blogsky.com

باسلام،همونطوری که گفته شد،زندگی نامه <داریوش علیزاده> در وبسایتم قرار گرفت،تا 5 دقیقه دیگر،زندگی نامه <ویگن> و <ابی> قرار می گیرند.

سلام بر شما،چه عالی مرسی از لطف تون

کیهان چهارشنبه 28 خرداد 1399 ساعت 17:50 http://Mkihan.blogfa.com

گیاهی دیدم که درست از زیر اسفات کنار خیابان بیرون زده بود اسفاتی که با کلنگ هم نمی شه کندش اما اون گیاه که خار شتر بود اسفات را شکافته بود

خیلی ممنون بابت به تصویر کشیدین آن گیاه

مهرداد سه‌شنبه 27 خرداد 1399 ساعت 17:41

امید داشتن خوبه
امید نبود که نمی ‌شد ادامه داد.
یاد قدیما افتادم کنار ما مزارع شبدر زیاد بود
گاهی وقت ها ما هم تناول می‌کردیم خوشمزه بود.

زنده باد امید❤
بله،باید به خداوند پناه برد و
امیدوار بود❤

پدربزرگ یک قسمت از زمین رو برای بذرشبدر اختصاص داده بود.بذر پاچیده میشد،جونه می زد،سبز که میشد/عطربوش بلند میشد.واینجور بود که،یواشکی یک مشت چیدم و
تا مامانم برسه/تناول کردم.بله،خوشمزه بود.گُلش ام مزه ی خوبی داشت

باشماق شنبه 24 خرداد 1399 ساعت 07:15

با درود
من که همیشه میگم
خدا درمان را قبل از درد فرستاده
منتهی آدم باید کوی سعی کند تا پیدایش بکند
آن گل کوچک در کنار میل گرد روییده ؟
مقایسه عکس قدیم با جدید عکس قدیم باید پاییز باشد
شبدر
بچه بودیم در اسلام آباد غرب
با خدا بیامرز مادرم و برادر ها و خواهر شبدر را از روی زمین می چیدیم و لای نان می گذاشتیم با پنیر می خوردیم
آنهم نشسته !
یکی از اهالی از کنارمون رد شد گفت شبدر که خوراک آدم نیست
واقعا اینطوری است

درود بر شما
خیلی ممنون از حضور همیشه خوب تان


تصویر آن گل و میله گرد از نتِ .
بعد زلزله ۶۹،آقاجان برای ساخت ساز میله گرد آورده بود، ولیکن یه وقفه ای پیش آمد و
بهار که شد،دقیقا مثال تصویر،از دل میله گردها،ریحان وحشی روئید .

خداوند مادر و همه ی رفتگان تونو رحمت کنه.شما رو به اتفاق عزیزان عزیزتون حافظ و نگهدار باشه❤

مقادیر بالای ویتامین K در شبدر،به تولید پلاکت کمک میکنه.
شبدر یکی از بهترین مواد غذایی برای بهبود گردش خون/سم زدایی کبدِ.برای تقویت سیستم ایمنی،
درمان کم خونی،
پیشگیری از پوکی استخوان ،مفیدِ.
وصد البته برای پیشگیری از آلزایمر توصیه میشه.کلی ام پروتئین داره.
خورد خوراک قدیمی ها،پوشش شون،زندگانی شون، همه اش رو حساب کتاب بود.
اسلام آباد غرب
پایتخت جنگل های بلوطی.
من اگه بودم، به اش میگفتم آدم خودتی؛ ما انسانیم!
آقاجان من ام/بیشتر وقت ها سبزیجات رو نشسته می خوردن/می خورن.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد