بلاخره ورثه /خونه رو سپردن دست بساز بفروش.
خونه ی مادربزرگ مهرسانا بانو/همساده بقل دستی رو عرض می کنم.
چند روزیه که اساس کشی کردن.قراره یه دوازده واحدی جای همین خونه کلنگی سبز شه.
درخت گلابی،گردو،اَنبه،هلو،...دلم برای باغچه شون /شور میزنه.
امید که بگذارن همون جور گوشه ی حیاط بمونن.
(_قرمه سبزی درحال جا افتادنِ.یه سر باید حیاط برم...دلمم به شدت شور می زنه....خیرباشه ان شاءالله...)
بله،اس ل ام راستین ارثیه رو از شیرمادرحلال تر دونسته.
گفتم،اونوقت به فکر مادر نبوده .گفتن،چرا.بوده.هشت و یک میگیره.مهریه می گیره.اصن اینجور سخت گرفته که، زن بیوه نمونه.گفتم،یه عمر تو خونه اش /خانوم خونه و زندگیش بوده.با این سن و سال بیوه نمونه؟کجا بره؟ به نظرشما کسی حاظرمیشه ؟آسون بگیره،بره با بیوه ای که با کمک واکر درحرکتِ/ ازدواج کنه؟
یهو با تعجب گفت واکر!بعد بلند بالا خندید.گفت/واااای.خدایا ازدست این.برو یه چایی برام بیار.
نمی دونم چرا نگفتم؟یعنی خواستم بهش بگم/دایی جان؟ با صدای گرمت برامون بخوان؛ربنا اغفرلی ولوالدی وللمومنین یوم یقوم الحساب...