<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

یک تصویر!

       

نظرات 7 + ارسال نظر
کاکتوس جمعه 20 تیر 1399 ساعت 12:22

چگونه می توان گذشت؟!
نه واقکی چی جوری میشه گذشت؟
حال و احوال چطوره؟
روبه راهی؟
روبه رشدی؟

یک نفر
بوسه زد به دار خویشتن
سرخ روی
از میان شعله ها گذشت

یک نفر...

آزمون تو برای من
کدام شوکران و شعله
کدام تهمت است؟
آی عشق
از میان شعله های تو
چگونه می توان گذشت؟

#محمد رضا _ترکی

اهه اهم.
وقتی حُسنش از حد گذشتِ /چگونه می توان گذشت؟
واقعن واقعنکی/ هیچ جوری نمیشه گذشت.تمااام.(بالحن آقای عامل بخون)

شکر خدا.حال احوال مون اوراقیه.روبه راه نیستیم هیچ.روبه رشد پیشکشش.

با این وجود،شکر.الهی شکر.
خیلی ممنون از احوالپرسی و معرفتتون.لپ کلام.خیلی مخلصیم

باشماق جمعه 20 تیر 1399 ساعت 11:47

پنجره شرقی
با درود
پوله جون که نیس ازش راحت بگذریم
قرآن همواره اموال را پیش از انفس آورده است !
خوب تکلیف ما که زندگی مون به نام همسر است چه می شود
ما ک مهریه ای هم نداریم !؟

درود بر شما
چند سال پیش/یه وقت دم غروبی /به سرمان زد وقت اذان امام زاده باشیم.فرصت بود و
تابرسیم امام زاده،یک ساعتی وقت داشتیم.القصه مسیر بدون ترافیک طی شدو
در فرصت مانده دو رکت نمازخواندیم و
چهره چرخاندیم به طاق/مشغول آینه کاری های امام زاده شدیم و
نمی دونم چی شد /که پچ پچ دو بانو رو شنیدم.وآنجا بود که دانستیم که/دوشیزه های بازنشسته ای هستند که،بلاخره تصمیم شونو گرفتن/خونه و ماشین هم دارن/فقط ام بله به حقوق بگیر هامی گویند.واینجور شد که دلمان خواست سیمای مبارک شان را هم ببینیم/که وقتی برگشتیم/به قول نون خِ/دوبانوی جم جورنقلی /با سیمایی دلنشین /یکیش چشم عسلی/آن دگری سبز زیتونی/مشاهده کردیم.متبسم شدیم.چشم سبزِ گفت/کوفت نگیرتت.برگرد.سرت تو کار خودت باشه.غش رفتم.
ولیکن از آن وقت تا حالا/دانستیم تکلیف حقوق بگیرها مشخصِ.دوماد سرخونه میشن.

جسارت منو ببخشید.

درکنار همسر و همه ی عزیزان همیشه سلامت و خوش باشید❤

کیهان جمعه 20 تیر 1399 ساعت 09:15 http://Mkihan.blogfa.com

اییی جانم برا اون سیگار کشیدن و اون حس استقلالت که خو هزینه زندگی ات را تامین می کنی
خاخور جان ماه جانم مطمین باش اگر شغلی نداشتم اولین کاری که می کردم سبگار فروشی بود!
چرا؟
راستش خوشم میاد یه جوری حس می کنم نوعی لج بازی با همه چی درش نهفته است.
و دیگر اینکه عشاقی که نیمه شب بی خوابی زده به سرشان و سیگارشان هم تمام شده حتمن میان سراغ سگار فروش سر کوچه
و البته من از سر غروب تا دم صبح بساطم را پهن می کردم
صبح زود کارگرایی که میرفتن سر کارشان و چند نخ سگار می خریدند
و البته .....
مرسی خاخورم
باید یادم بماند یه داستان در موردش بنویسم


جان شما بی بلا برارجان
دست شما درد نکنه.چه خوب که حتی تو سیگارفروشی حواس تون به کارگرهایی که صبح زود می رن سر کارشان بود...
لطفا حتمن یادتان بماند/بنویسیدبله،حتمن عشقاق خدمت می رسیدن و
برای گز کردن حتمن کفش شون یه واکس حسابی میخواست

باشماق جمعه 20 تیر 1399 ساعت 08:15

با درود
جام شوکران که می گویند از این گیاه استفاده شده
جالب بود ندیده بودم

درود بر شما
برگهای این گیاه ،مثل برگ جعفری /ریشه هاش مثل هویج می مونه.
معمولا کنار شالیزارها رویت میشه،که وقتی به گل می نشینه منظره ی قشنگی ست،مثلا بوته های شوکران درباد،همراه برگ های شالی /می رقصند و می شنگند.

خوش حال شدم برای شما جالب بود.ممنون که با دقت می خونید

باشماق جمعه 20 تیر 1399 ساعت 08:10

سلام
عکس جالب و نشانه ی فقری است که بر ما تحمیل شد
فکر نکنید اگه این بانو در رژیم قبل بود وضعی بهتر از این داشت

سلام بر شما
بله.فقری ست که بر ما تحمیل شد.
والا ما که رژیم قبل زندگی نکردیم/دقیق بدونیم چی به چی بود.ولی می دونیم رژیم قبل/حمایت مادران رو برای حفظ جان مادرو مولود تاسیس کرده بود.
چندی پیش یه مادر ۱۹ ساله را بردن حمایت مادران.اونقد لفتش دادن،بچه تو خشکی ماند و..
سال قبل ام یه مادر بیست و چند ساله فوت کرد.
مولود سالمی ام بابت درفشار ماندن دو سر معلول ذهنی شد.
والی ماشاءالله.
والان من فکرمیکنم.دهه ۶۰ بود.خانمی از حمایت مادران گفت.ما بچه بودیم.ویک روز از پدر پرسیدیم،حمایت مادران کجاست؟
پدرگفت توتونکاران.
وبعد یک روزی دیگر،هوا خوش بود و
آسمان آبی/از خیابانی می گذشتیم و
پدرتوقف کردو
انگشت اشاره/آن سوی خیابان گرفت و
گفت/اوناهاش.اون حمایت مادرانه،
یک ساختمان سفید چند طبقه،
با سردی بزرگ.گل فروشی و شیرینی فروشی و
آبمیوه فروشی...دوربرش.
قشنگ و تمیز بود.پرسیدم،من اونجا دنیا اومدم؟گفت ،آره،هم توعو داداشات اونجا دنیا اومدیم.ومن درذهنم گفتم،چه خوب که اونجا رو درست کردن،مادرها و بچه ها زنده می مونن.

مهرداد پنج‌شنبه 19 تیر 1399 ساعت 13:18

چه پکی زده ای کیوانو
هیی سر پیری داره سیگار می‌فروشه...
چه کار می‌شه کرد، واسه نونه، واسه نووووونه

بله.واسه نااااااانه.و ئی کیوانو بس که فکر و ذکرش غم نانه/یادش رفته سیگار رو پک بزنه.
چه کار میشه کرد؟مهم ترینش شکر خدا.الهی شکر

آران پنج‌شنبه 19 تیر 1399 ساعت 11:41

جای آن دارد که ریزد خون ز چشم روزگار
در عزای کشور دارا و خاک مازیار
میهن برزین و خاک برمک و ملک قباد
کشور آذرگشسب و سرزمین شهریار

پایگاه پاکدینان، مأمن آزادگان
سرزمین رستم و جولانگه اسفندیار
مسکن ابن مقفع، جایگاه بوعلی
پرورشگاه سنایی، معرفت را پود و تار

مهد بو مسلم، که از شمشیر و از تدبیر او
در کف عباسیان آمد زمام اختیار
بیشه ی یعقوب لیث، آن شیر میدان های جنگ
آنکه نامش هست تا پایان عالم استوار

زادگاه سربداران کز پی کسب شرف
از وطن کردند اقوام مغول را تار و مار
یا رب این ایران من با آنهمه فر و شکوه
یا رب این ایران من با آنهمه عز و وقار

این چنین پر بسته و دلخسته و زار و نژند
این چنین افسرده و پژمرده و زار و نزار
ای زبانم لال، گردد نام فردوسی خفیف
ای دو چشمم کور، کافتد نام حافظ زاعتبار

شاه دزدی رفت و در دنبالش آمد گند دزد
تاج داری رفت و آمد در پی اش عمامه دار
چکمه پوشی رفت و آمد بعد از آن نعلین پوش
شهسواری رفت و آمد در پی او خرسوار

هر طرف دستار می بینی رسن اندر رسن
هر طرف عمامه ها یابی قطار اندر قطار
اِشکم این لاشخورها کی بود سیری پذیر
کی بود در کار این دستار بندان بند و بار

در لباس دین ولی این عده دنیا پرست
در پی تاراج ملت بدتر از قوم تاتار
بهر تقسیم غنائم با هم اندر کشمکش
بهر توزیع مناصب با هم اندر گیر و دار

نغمه ی وا محنتا گردیده از هر سو بلند
بانگ واویلا به گوش آید ز هر شهر و دیار
تیرباران های دائم بر خلاف حکم شرع
کشت و کشتار مداوم عکس امر کردگار

ابلهی بر ملک خوزستان زند دیوانه وش
احمقی در خاک کردستان کُشد دیوانه وار
اینهمه آدمکُشی با نام اسلام ای دریغ
اینهمه غارتگری با نام اسلام ای هوار

نیستند ایرانی اینها از عرب هم بدترند
چون عرب را باشد از فرهنگ ایران افتخار
دوستی هاشان بود با خصم ایرانی عیان
دشمنی هاشان بود با خلق ایران آشکار

فر یزدانی خرد بر فرقشان مانند پتک
پرچم ایران رود در چشمشان مانند خار
گشته بوعمار و بوهانی و صدها گند بو
جانشین بویه و سیبویه و آل زیار

ارزش ریش این زمان در دیده بیرون از حساب
قیمت پشم این زمان در دیده بیرون از شمار
بینم آن روزی که آید نوبت ملا کُشی
می کند آخوند بی نعلین از هر سو فرار

ابلهان را محفل است این یا بود دارالشیوخ؟
خبرگان را مجلس است این یا بود بیت الحمار؟
کسب قدرت می کنند اما برای نفس خویش
وضع قانون می کنند اما برای انحصار

کی وطن در چنگ این خودکامگان یابد سکون
کی وطن در دست این نابخردان گیرد قرار
ای که هستی در دیار ما حقیقت را ستون!
ای که هستی تو در این کشور شریعت را مدار!

ملت ایران ما چون گوش بر فرمان توست
خلق آذربایجان چون باشدت فرمانگزار
دشمنان خلق ایران را ز دور هم بران!
دوستان ملک ایران را به گرد هم بیار!

نیست باکی گر که جانم را بگیرند این خسان
نیست پروایی شود گر پیکرم بالای دار
زانکه من جز نام ایرانی نمی یارم به لب
زانکه من جز بهر ایرانی نمی گویم شعار


استاد شهریار

...بسیار عالی
درود و سپاس برای حضور همیشه سبز تان/آران عزیز و گرامی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد