بعضی وقت ها آدم یه مطلبی/یه شعری/یه ترانه ای/یه کاریکاتوری...؟/می خونه و می شنوه و می بینه/با اینکه به دلش نشسته/اما یه جای کار/به قولی فهوای کلام می لنگه.
یه مدت بی خیالش میشه.
یه مدت مکررن می ره تو نخش.
یه مدت گاه گلفی(=گاه به معنای زمانی/گ لف /فاصله .گلفی بافاصله ای.)می تو بهرش.
یه مدت می فرسته به فراموشی.
زمان سپری میشه و
یه روزی گویا قراره دلت اونقدر دلتنگ و تاسیان بشه که/ندونی چپ و راستت کدوم ورِ؟
نام نام خانوادگی؟خونه ات کجاست؟ناحیه چندی؟ تابعیتت ؟ مذهبت؟
هیچی.همون جور ماسک زده/گفت هیچی /فعلا هیچی یادم نمی یاد.
باور نکرد!
/ریز ریز بی صدا خندید-سرکارمون گذاشتین؟
گاهی وقتا لازمه به کله ی آدم بادبخوره تا خنک شه.بلکم چیزی یادش اومد. ماسک رو کنار زد/باد به لب لوچه اش خود/نفسش بالا اومد
هِه!
ولی وقتی باد به کله اش خورد زمزمه کرد/چه بی تابانه میخواهمت/ای دوریت آزمون تلخ زنده بگوری/چه بی تابانه تو را طلب می کنم/بر پشت سمندی/گویی نو زین/که قرارش نیست/و فاصله تجربه ای بیهوده است. . ./بوی پیرهنت اینجا و اکنون. . .
یادش نیومد کی؟چند سال پیش؟اول بار این شعر رو خونده بود؟یا چندین و چند بارتکرارش کرده بود؟
گفت/ثقیلِ،
پرسیدم چی؟
گفت/بی تابی و دلتنگی احمد!
پرسیدم احمد کیه؟
گفت/بی نجوای انگشتانت/فقط./جهان از هر سلامی خالی است. . ./شاملو!
وبعد /همونجور خیره به رقص برگهای تبریزی در باد/چند بار از اول تا اخر شعر رو خوند.
میدونید که؟برگهای تبریزی تو ی باد/صدای کف مرتب درمیارن.وانگار جیغ دست هورااا میکشن.
گفت/ثقیله.خیلی ثقیل و سنگینه!
دیروز،
بعد چند ساعت ماسک زدن /کشف کردم/همون مقداری که از دس کش نوزادی متنفرم/از ماسک نیز هم.
یه مادری /به ناچار بچه اش رو باخودش آورده بود /طفل معصوم خیس عرق /کلافه و عصبی/مارپیچ راه می رفت.مادر/ یکی زد به کتفش گفت/درست راه برو!!
هر کس به طریقی اعصاب ندارد.
تو ترافیک سنگین ماندن.مسافرهای ویلان/ بی فکر.گیلانی که مجدد وضعیتش روبه پرسپولیسی شدنه!
به قول امیرِ وضعیت سفید/بابا من دارم یه حرفایی می زنم این طفلکی ترسش بریزه/ ........خو باشه/امید که وضعیت گیلان "اس اس ی" شه!
باقی شهرهای ایران هم؛ سفیدِ سفید!