به چندین روز اقامت در مهمانخانه ی آشر نیازمندیم.به چندین روز سکوت و هیچ نگفتن و نگفتن و نگفتن ؛نیازمندیم.
به قول دکتر شریعتی؛"توانا ترین مردم کسی است که،سکوت دیگران را ترجمه کند. . ."
کاری به دیگران و سکوت شون نداریم،چرا؟چون سکوت دیگری مهمه ،که الحمدالله روز به روز بر قیمتش افزوده میشه و
امروز نمی دونم؟گرمی چَنده؟
واسه هیچ نگفتن و نگفتن و نگفتنم؛خسته ام،خیلی خسته ام،خیلی خیلی خسته .
-" اشاره به دالانی کردن،بعد گفتن؛اگه از این دالان گذر کنیم،می رسیم دهه هفتاد.سال ۷۶/۷۷.تعجب کردم.چطور ممکنه؟خدای من.
گفتین؛با من میای؟سرجنباندم.که یعنی آره.گفتین؛حاظری؟باز سر جنباندم و
تو دلم گفتم؛همین الان؟خوب.سکوت،روشنایی،رضایت.من ساکتم،من روشن ام، راضی ام.بریم.
چند قدم رفتیم.
نرسیده به دالان مجدد پرسیدن؛حاظری؟تو دلم گفتم،تو حاظری؟
خیر باشه ان شاءالله. . ."
پ.ن؛
من که می دونم،
شما هم بدونید،همین میدون گیل رو رد نکرده ،دلتنگ ولایت میشمو،عطاء آشر رو به لقاءالله..؛توام خوانش/امید من ز سفر باز آمد/شکر دهانم ز سفر باز آمد/....؛برمی گردم .