<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

بدون شرح!

نظرات 7 + ارسال نظر
نرجس جمعه 7 شهریور 1399 ساعت 13:49

الهی آمین...
البته احتمال میره همسر علی آقا، دچار بیماری روحی یا افسردگی باشند...خدا به هممون و همشون عنایتی کنه تا عاقبت بخیر بشیم..

الهی آمین....
چه عرض کنم والا.ایشان تک فرزند هستن.
بله،خدا آخرعاقبت همه مونو ختم بخیرکنه....

نرجس جمعه 7 شهریور 1399 ساعت 09:31

خدای من.... اون علی که 8 تا خواهر داشت زندگیش خیییلی عجیبه
بنده خدا....خواهرهاش تا کی میتونن به حمایتشون ادامه بدن؟

باورکنین متاسفانه همه اش واقعیتِ.چطور ؟دلش میاد بچه اش دم دبستان ساعت ها منتطر باایسته. وهمین امر باعث شده بچه تا مدتی ترک تحصیل کنه.یا مثلا مامانه خوابه.بچه زنگ می زنه عمه ما گرسنه ایمتازه ،چندبارام خواهرشوهرها رو به دادناسزا گرفته،که شما تو زندگیم دخالت می کنیدپناه برخدا.ان شاءالله خدا دوتا شیرپاک خورده قسمت بچه هامون کنه خواهر

مهرداد پنج‌شنبه 6 شهریور 1399 ساعت 17:29

تا اونجایی که تو عکس پست بالا معلومه مادر بونه‌ی علی رو گرفته

خب.انکار نمی کنم کاکو.یه وقت هایی من و خاله کوچیکه بچه های خانوم های شالیکار رو نگه می داشتیم.گاهی بچه ها لج می گرفتن.میبردیمشون مامان شونو ببینن .یه وقت هایی ام بچه باهامون جورمیشدن.یعنی قلق شون دست مون میآمد..مامانش سراسیمه می اومد...که چرا؟این بچه بونه اش رونگرفته؟چی اتفاقی افتاده؟سابقه نداشته؟مثلا مورد داشتیم ،بچه وقت رفتن بونه گرفته،خونه نمی رم.به مادرش گفت،همین جا پیش این می مونم.تو برو فردا بیا.مامانش هاج واج گفتم بیا درگوشت یه چیزی بپرسم.اومدو
به اش گفتم،گفت،نه.گفتم،خوب.منم بلدنیستم ببرمت.فقط مامانت بلده.گفت،قول میدی؟فردا اومدم اینجا باشی؟گفتم،آره، قول قول.
و عکس بالا .دقیقااااا همچین تصویری از خاله جان و حمیددر ذهنمه. دقیقااا خاله بونه ی حمید رو می گرفت وهمین رفتار رو داشت.

فاضله پنج‌شنبه 6 شهریور 1399 ساعت 10:10 http://golneveshteshgh.blogsky.com

سپاس از حضور شما

باشماق پنج‌شنبه 6 شهریور 1399 ساعت 07:48

با درود
علی بهانه گیر
چرا آفتهای بد به علی گره خورده
مثلا همین واژه
یا مثلا به آدم تنبل میگن ها یا علی پاشو دیگه
اگر شلوغ کنی میگه گرگعلی بخوردت
کچل علی '' علی دلمه 'علی بشکه ' هم به آدما تنبل و چاق میگن

درود بر شما
راستش علی های ولایت ما همه شون بچه های نازار و عزیزدردونه ان.یعنی مادرا شون نگذاشتن دس به سیا سفید بزنن.قدیم ها نوچه داشتن.معروفن به "ای دانه علی"یکی یک دانه علی بودن.

علی بهانه گیرها.اونقدر به اشون مهرمی ورزیدن نمی دون؟چی میخوان.مثلا به اش ناهار میدادی.میگفت صبحانه میخوام.صبحانه حاضرمیکردی،میگفت،شام میخوام.بچه که تقصیر نداره.هرجور تربیت کنی/درو می کنی.
براهمینه که همیشه اجی اینا تاکید می کردن،تربیت شیرین ترِ.البته اصولن مامان هایی که بعدسالها بچه دارمیشدن این بلارو سربچه شون می آوردن.حتی سر زن گرفت علی.بنده خدا علی دس رو هرکسی گذاشت،مادرش یه ایرادی روش گذاشت..سرآخر زن انتخاب کرد به قول خودش دسه گل.البته زن علی باخنده گفت،علی گفته دسه گلی که ازمخ تعطیله:))
یه علی ام تو فامیل داریم،۸ تا خواهر داره.هر ۸تا خواهر زندگیش رو ساپورت می کنن.خرج پارتی های زن علی رو خواهرهاش جورمیکنن.چرا؟چون لطف کنه و علی رو توخونه راه بده.چرا؟چون خونه زندگی به نامشه و ساک علی سر راهه. با کوچک ترین حرکتی،شوت میشه بیرون.وخداشاهده زن علی تاظهر خوابید.وقت دبستان رفتن بچه گذشت.بچه زنگ زد به عمه اش .عمه اش رفت و بچه رو برد دبستان زن علی بیدار نشده.بچه به عمه اش گفت همین پشت در بشینه.چون مامانش نمیاد دنباش.گویا قبلا بچه رو چشم انتظار گذاشتن.یعنی یادش رفت بره بچه رو ازدبستان برداره.طفلی دوتابچه های دسه گل.


البته بهتره ِشعر" علی کوچیکه"از فروغ فرخزاد رو کامل بخونید.یا باصدای عمو خسرو شکیبایی گوش کنید

سینا فرامرزیان چهارشنبه 5 شهریور 1399 ساعت 16:18 http://mhzcomputer.blog.ir

سلام، من سینا ام،
کرونا گرفته بودین خوب شد؟؟؟؟؟؟؟؟
منظورم اینه که حالتون خوب شد؟؟؟؟
فعلا که مبتلایان رو به کاهش هستند و کاهش 50درصدی داشته تعداد مبتلایان در روز

علیکم سلام آقای سینا.
بله،بهترم شکر خدا.خیلی ممنون بابت احولپرسی تون
چه عرض کنم والا.دوست ام که میگفت،اوضاع مبتلایان روبه رشدِ.منتهی اجازه آمار درست درمون گفتن رو ندارن.حدود ۵۰ درصد مسافرها هستن که/ بستری شدن...

باشماق چهارشنبه 5 شهریور 1399 ساعت 07:50

با درود
شب خوابیدن داخل چادر هم خوبه
مسافرتی از تهران به آبادان در ایام نورو ز چند سال قبل داشتیم
وسط راه خیمه را بر قرار کردیم البته چون لحاف همراهمان بود سردمان نشد
یک شب هم بعد آبادان در مسیر بوشهر در هندیجان خوابدیدیم ولی کلی نارجک زدند و تقریبا نگذاشتند بخوابیم
قبل انقلاب سفر. به هندیجان داشتم چه ملت مهربانی بودند

درود بر شما
بعد زلزله ۶۹/یک هفته ای درچادر سرکردیم.البته در حیاط منزل آقاجان.زیر آن دوتا درخت گلابی.
به قول اجی/مث خاله بازی بچه ها گوشه ی حیاط بود.
منتهی نیمه شب هاش/گلابی های رسیده خودبه خود چیده می شدن و مثل نارنجک می افتادن روی چادر .
بعد نوبت سنجاب ها بود.ازدرخت تا آن نقطه ممکن بالامیرفتن.گلابی میچیدن. دوتا گاز که می زدن،به طرزناجوانمردانه ای،محکم پرت میکردن روی چادربرزنتی.ویک شب آقاجان یک متر ازخواب عمیق پرید.ومن خنده ام گرفته بود شدید.چشم هامو بستم/ملحفه از سرگذراندم.ولی مدام واکنش آقاجان جلوی چشمم بود.خاله جان با انگشت اشاره دوضربه به شانه ی چپ ام زد.که یعنی بگیر بخواب .بعد خودش و زن دایی بزرگه ریز ریزمیخندیدن:))
واین تنها تجربه ی چادرخوابی مان در ایام خوش طفولیت بود.البته که هنوزام طفلیم.

سفرهاتون بیخطر باشه همیشه...
چه خوب که باتجهیزات کامل سفر می کنید.
لابدآدم وقتی خسته باشه عصبی و خشن میشه.
ملت ما همه خسته ان.
به قول سید علی صالحی؛
مردمان ساده ی بی نصیب من
هوای تازه می خواهند
ترانه ی روشن،تبسم بی سبب؛واندکی حقیقت مایل به زندگی!...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد