<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

یک سکانس !

             


                      


نظرات 8 + ارسال نظر
مهرداد دوشنبه 10 شهریور 1399 ساعت 22:03

باش بویین.
یعنی سرزنده و شاد باشین

فره سپاس؛تونانی" باش بویین" روله گیان

باشماق دوشنبه 10 شهریور 1399 ساعت 10:35

با درود
فیلم خوبی بود
من آنرا دیده ام
مربوط به یک زندانی است که بالاخره با کمک رییس زندان که او را ندید گرفت رها شد

درود بر شما
ممنون .
بله،با ندیده گرفتن رئیس.وآن نمای فیلم. از نقطه دید احمد سرخپوست چشمان متحیر سرگرد رو تماشاکرن.یک حیرت تا همیشه پابرجا/حیرت میان انجام وظیفه/عشق ،قانون عدالت.
خیلی ممنون از حضور همیشه خوب و عزیز تان

اسماعیل بابایی دوشنبه 10 شهریور 1399 ساعت 08:13 http://fala.blogsky.com

فیلم رو دوست دارم و به نظرم یکی از بهترین فیلم های چند سال اخیر سینمای ماست.

درود !
با توجه به تخصص سینمایی تان ،نظرشما برابر است با هفت خوان رستم را گذراندن.و برنده شدن /خرس طلایی/ از جشنواره بین الملی فیلم برلین .ولاغیر.
زور زور سپاس

کیهان یکشنبه 9 شهریور 1399 ساعت 16:50 http://Mkihan.blogfa.com

خوب هستید آبجی؟ همه خوبند؟

بله،خوبم برارجان.شکر خدا همه خوبند.سپاس از احوالپرسی شما

مترسنج یکشنبه 9 شهریور 1399 ساعت 11:11 http://dar300metri.blogsky.com

سلام
عزاداریهاتون قبول
منم متوجه نشدم. زیاد تخصصی بود

سلام بر شما
ان شاءالله؛وهمچنین آقای مترسنج
سرخپوست تماشگر رو به مخاطب عام و خاص تقسیم نمیکنه. "فی تقلب الا حوال علم جواهر الرجال "( نهج البلاغه)همین.همین رو به تماشاگرمیشناسونه/انسان رو با پستی و بلندی های وجودیش.با ترس ،تعلق،دلهره،رنج،عشق،عشقی عفیف...به تصویر می کشه.

داستان کوتاه منصور یکشنبه 9 شهریور 1399 ساعت 08:29 http://mansourgholizadeh89.blogfa.com

با سلام ودرود..

روز عاشوراست امروز کربلا غوغاست امروز... تسلیت. مرا پذیرا باشید...

سلام و درود بر شما همتباری عزیز و گرامی،
ممنون بزرگوار.التماس دعا

نرجس جمعه 7 شهریور 1399 ساعت 19:36

سلام
اعتراف میکنم متوجه نکته این برش از فیلم نشدم!

سلام بر شما
نکته اش این بوده که آقای نوید محمد زاده به خاطر ایفای نقش رئیس یک زندان در فیلم سرخپوست جایزه بهترین بازیگر مرد از جشنواره ارونبورگ(روسیه)شدننکته بعدی این بوده که،بعد تماشای فیلم راجب نقش ایشان و دیالوگ هایی رو که با زبان بدن شون به تصویر کشیدن حرف زده بودم،واین جایزه گرفتن شون ازاین جهت منو خوشحال کرد
آهان.راستی کاکو مهرداد راجب میخک در پست"بوی ریحان در یاد.."لطف کردن و توضیح نوشتن.

آران جمعه 7 شهریور 1399 ساعت 14:17

https://ts1.tarafdari.com/contents/user237663/content-sound/03_-_love_story_.mp3

در جزیره ای زیبا تمام حواس آدمیان، زندگی می کردند: ثروت، شادی، غم، غرور، عشق و ....
روزی خبر رسید که به زودی جزیره به زیر آب خواهد رفت. همه ساکنین جزیره قایق هایشان را آماده و جزیره را ترک کردند. اما عشق می خواست تا آخرین لحظه بماند، چون او عاشق جزیره بود.

وقتی جزیره به زیر آب فرو می رفت، عشق از ثروت که با قایقی با شکوه جزیره را ترک میکرد کمک خواست و به او گفت:" آیا می توانم با تو همسفر شوم؟"
ثروت گفت: "نه، من مقدار زیادی طلا و نقره داخل قایقم هست و دیگر جایی برای تو وجود ندارد."
پس عشق از غرور که با یک کرجی زیبا راهی مکان امنی بود، کمک خواست.
غرور گفت: "نه، نمی توانم تو را با خود ببرم چون تمام بدنت خیس و کثیف شده و قایق زیبای مرا کثیف خواهی کرد."
غم در نزدیکی عشق بود. پس عشق به او گفت: " اجازه بده تا من با تو بیایم."
غم با صدای حزن آلود گفت: " آه، عشق، من خیلی ناراحتم و احتیاج دارم تا تنها باشم."

عشق این بار سراغ شادی رفت و او را صدا زد. اما او آن قدر غرق شادی و هیجان بود که حتی صدای عشق را هم نشنید. آب هر لحظه بالا و بالاتر می آمد و عشق دیگر ناامید شده بود که ناگهان صدایی سالخورده گفت: "بیا عشق، من تو را خواهم برد."

عشق آن قدر خوشحال شده بود که حتی فراموش کرد نام پیرمرد را بپرسد و سریع خود را داخل قایق انداخت و جزیره را ترک کرد. وقتی به خشکی رسیدند، پیرمرد به راه خود رفت و عشق تازه متوجه شد کسی که جانش را نجات داده بود، چقدر بر گردنش حق دارد.
عشق نزد "علم" که مشغول حل مساله ای روی شن های ساحل بود، رفت و از او پرسید: " آن پیرمرد که بود؟"
علم پاسخ داد: "زمان"
عشق با تعجب گفت: "زمان؟! اما او چرا به من کمک کرد؟"
علم لبخندی خردمندانه زد و گفت: "زیرا تنها زمان است که قادر به درک عظمت عشق است."

گذشت زمان بر آنها که منتظر می‌مانند بسیار کند
بر آنها که میهراسند بسیار تند
بر آنها که زانوی غم در بغل میگیرند بسیار طولانی
بر آنها که به سرخوشی میگذرانند بسیار کوتاه است.

اما بر آنها که عشق می‌وزند، زمان را هیچگاه آغاز و پایانی نیست...
چرا که تنها زمان است که میتواند معنای واقعی عشق را متجلی سازد.!




درود بر شما آران عزیزبسیار ممنون از حضور سبزتان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد