<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

صبوری کن،صبوری کن،سحر همواره نزدیکه. . .

 

 حیاطُ آب و جارو کردم.

چهارتا کفش واکس زدم.یکی قهوه ای/سه تا مشکی.

گلدونا رو آب دادم .برگای زرد شونو چیدم.

روی سنگ جدول باغچه می ایستم. دونه دونه انارهای روی درخت رو  وارسی می کنم.امسال سالِ کم بارشِ.

چندتا از برگ های نهالِ لیمو رو می چینم.لابد بوی بهشت  پیچد...که یهویی گنجشکا جیک جیک شون گرفت ....

یهو یادم اومو.گفتم؛بوسه های تو گنجشککان پرگوی باااااا  غَََغغغع نننن د وووووووووووو/...هیچی  دیگه.توام حفظ تعادل و  ایستادن رو سنگ جدول/"باغند و..."کشیده شد.به اهه اهم و سرفه وخنده می افتادم .

تو دلم گفتم،الان مامان بود میگفت، خوب  بود با مخ می خوردی  زمین.کلن تعطیل می شدی.


پله ها رو دوتا یکیمیام  بالا.می رم دم اجاق.آب و دونه قرمه سبزی رو چِک میکنم . تلفن  زنگ خورد .

مامان بود.پرسید چه می کردی؟لبخندم گرفت.براش توضیح میگم .حیاطُ آب و جارو کردم و کفشا رو واکس زدم و گلدونا رو...که تلفن همراهش زنگ خورد.توضیح ام  نیمه تمام ماند.میدونستید؟ما به نیمه تمام نصفه کاره می گیم؟!،گفت،بعدا باهات تماس می گیرم. وخدا حافظ.

قط کرد.

می رم سمت در.روبه حیاط و  درخت ها می ایستم و

شانسکی یه ترانه پلی میکنم.به خیالم تو جاده  ام...و پشت نیسان گیر کردم و

 امکان سبقت گرفتن فعلن مقدور نیست.

هه.

بعد مث  شاپور.راننده خطی ی کلافه ی بی اعصاب.که همیشه ی خدا انگاردیرش شده..احساس میکنم دیرم  شده،...نمی خوام از جاده لذت ببرم.میخوام تموم شه ،میخوام برسم به مقصد.

بعددلم از اون سبقت های آدرنالین طورها تو جاده خواست ....

هووف.

به قول مرد شریف،نفست گرم.به ماشین میگه.با ماشین حرف می زنه.با ماشین خودش.با ماشین/یشمی ما.میگه یشمی کله خرابِ.دنده عوض میکنی،هووف.میخواد پرواز کنه..

زمستون بود و

کوهینه  پراز برفو رد کردیم.پیکان شاپور خاموش شد.یادم نیست چِش؟شده بود.ولی یادمه عروسی عمو علی بودو

ما میخواستیم برسیم به عروسی.خیابونا چراغانی بودو

از سوسن جون پرسیدم همه جای تهران عروسیه؟گفت؛آره.عروسی عمه مونه .بوسیدمش.گفتم؛تورو اندازه ی لورل هاردی دوس دارم.خندید.قشنگ خندید  و گفت.فردا ۲۲ بهمنِ بچه.سال چند بود؟لابد بهمن ۱۳۶۷.


نگاهم روی بید قفل شد.توی نرمه باد مست و ملس /ترانه گوش کردن/مث چای تازه دم و خرمای خاصویی می  چسبه.

تو دلم میگم  ؛همین .همین نرمه باد پاییزی/ با این تاب دادن هاش،ریسه های بیدُ  مجنون کرده.پلک هام سنگین میشه.انگار یکی گفت؛پس نسیم مست و ملنگ بهاری چی؟

هه.هه. بالحن سوسن جون میگم،زهر مارِ هه هه.

هوا عینهو کشه پیرهن؛خوشه .کشه به معنای آغوش،پیرهن ام که پیرهنه دیگه.

مثلا تو گرمای بهارو تابستان کشه پیرهن=پولیور نمی پوشن که.به وقت و زمان مناسبش تن میکنن.

چهارتا کفتر تو آسمون آبی چرخ می زنن.دلم رفتن و رفتن و رفتن،همین جور پر کشیدن میخواهد.

آوازه خوان  نعره میکشه ؛به تو نامه می نویسم...

 یک خط  کلمه ،واژه،درهم و برهم  پشت پیشانی ام می نویسم.

صدای هوندای پست چی می پیچه تو سرم.

تلفن زنگ میخوره...

بی توجه به نمایشگرمیگم؛

الو سلام!

الو؟سلام دختر گلم!

مکث میکنم.تو ذهن ام  لحنش رو مرور میکنم .تو دل ام  میگم،لابد دخترش۵/۶ ساله اس.بعد تو دل ام می گم. نهههههه.اصنِ اصنم  دختر گله تون نیستم.

الو؟

لا الله الا...استغفراله..هدایا.یعنی با هزار زور زحمت (که نخندم)میگم؛سلام.اشتباه گرفتید آقا.

آب دهن شو قورت داد.بنده خدا .یعنی صدای گذاشتن گوشی اینجور میگفت که،باباهه اون گل دختر. جِن و پری دیده،لابدزهرترک شده.. دِ فرارو...بوق بوق بوق بوق ،...