<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

شرح در تصویر!

نظرات 4 + ارسال نظر
باشماق سه‌شنبه 18 شهریور 1399 ساعت 08:17


با سلام
هفده شهریور روز مرگ شاه
شعار قبل انقلاب اسلامی
راننده ها اکثرا عجول اند
مخصوصا وقتی راننده جلویی پیرمرد محتاط و یا یک زن باشد
و وقتی سبقت می گیرند انگار می خواهند با کله به دماغ آدم بکوبند
خدا را شکر الان جاده ها دو بانده است
کلیپ های خوبی بود
اولی اش مذهبی سکولار بود
و دومی ترویج بی بند و باری که زن زندانی و در قید و بند دست و پا گیر است !
خب قاعدتا ما نباید وقتی کامنت دانی یک مطلب بسته است نظر بگذاریم آنهم در مطلب قبلی اش
این روز ها مثل اون روزها نیست که س را ص یا ث بنویسم غلط بگیرند آنهم یک غلط و یا همزه را روی ها نگذاریم نیم غلط بگیرند
خود غلط نوشتن هم لذتی دارد


سلام بر شما
حرف ام اینه اگه بَدی های یکی رو عنوان میکنیم.نترسیم و
خوبی هاشو ام عنوان کنیم.
مثلا ۹۹ درصد پل ها صد هایی که قبل انتقلاب تاسیس شده.همه اش بدرد بخور بوده.که هنوز ام که هنوزه.سازه ها خم ب ابرو نیاوردن. واکثر طرح ها مهندسی و با تدبیر بود.
همین سد شهربیجار،دوزار نمی ارزه
دقیقاااا
اکثرا عجولند.خصوصا زمانهایی که جاده شلوغ و پر تردده.خصوصا مسافرین محترم،می زنن شانه خاکی جاده و
مثال توی قیف گیرمیکنن.والبته محلی ها هم اعصاب شونو ندارن،دعواها شده سر همین قضیه...البته سمت ولایت ما،به نمره ماشین نگاه میکنن،با تهرانی ها خوب نیستن.چرا؟چون خاطره خوبی ازشون ندارن.چون هربار آمدن بیحرمتی و بیاحترامی کردن.مثلا پیرمرد رو کشوندن آدرس پرسیدن،بعد هرهر به لحجه اش خندیدن.هم ولایتی ها شنیدن وخلاصه
والبته با غرب ایران،کرمان شاه و کردستان و ایلام.حتی نمره توابع شونم میدونن و
باهاشون خوب اند.چرا؟چون همیشه از شون حرمت و احترام دیدن.

بزرگواری چون شما از این قاعده مستثنی است.بابت نظرات همیشه خوب شما،خیلی ام ممنون و مچکر و سپاس گزارمممنون که وقت می گذارید .
واما کلیپ ها.
بله،مذهبی سکولار بود.
می دونید؟سواد ام اینه چرا یک مسلمان این حق رو به خودش میده؟خودش رو برتر از دیگر ادیان میدونه؟
مثلا عقاید این آقای حسن آقامیری چه ایرادی داره؟
و دومی،
که نام اش دربندِ.خوب.دروغ چرا؟ برام یاد آور فیلم سکوت بره هابود.
بله،خصوصا درکنار بچه ها.دانای کل نبودن و
غلط نوشتن خیلی لذت بخشه

مهرداد دوشنبه 17 شهریور 1399 ساعت 20:08

عجب سیبای خوش‌رنگی، خوشمره هم هستن آیا؟
اوهوم بحث مدرسه و غلط املایی اومد، خو بچه درست بنویس املای کلمه ره ره
کی؟ هاا کی؟ اون یه روز خوب کی می‌آد

بله،دلتون نخواد سیب سرخ های آفتاب دیده خوش طعمی اند.مثلا انگار داری شکوفه سیب گاز می زنی.

آیکن بچه ی خاطی ؛نمى نویسم،نمی نویسم،نمی نویسم
مدرسه جاییه که بچه ها باید توش خوشحال باشن.
شهریور ماه بود،بیمارستان مروستی بستری شدم.اواسط مهر،وارد مدرسه شدم.بچه ها جلوتر بودن.من هنوز بیهوشی تو کله ام بود.ولیکن ،دبیر عربی ازم درس پرسید.بلد نبودم.گفت چرا درس نخوندی؟گفتم نبودم خانم.توام گفتن ،نبودی؟یا نخوندی.یکی خابوند بیخ گوش ام.یکی محکم خابوند.
خداوند ببخشتش.
بگذریم.
میاد کاکو.توکلت سفت و محکم به خدا باشه.بلاخره اون یه روزِ خوب میاد.بلند بگو /زنده باد امید

دوشنبه 17 شهریور 1399 ساعت 11:32

باشماق دوشنبه 17 شهریور 1399 ساعت 09:03

با درود
چه خونه ی با مزه ای است
مثل بلم های قدیم می ماند
دست باف های عشایری همه شون یک رنگ و سرخ هستند
اشاره ی خوبی بود از برکه های به جای مانده از شستشوی حیاط
ما که بی نصیبم
بچه های اینقدر ی را من خیلی دوست دارم
بچه های قدیم سر را از ته می تراشیدند
ولی جلوی آنرا را مثل خروس کاکل می گذاشتند
پستانک قرمز به دهن داشتند که انتهای آن وسیله ای بود که با فشار صدای جیک کشیده می داد

درود بر شما
تصویر از نت دان لود شده.
بله،خونه ی بامزه و زیباییِ.ولیکن ما از این مدل سازه ها خیلی خوش مان می آید.
"بلمی به سوی ساحل!"
لعنت به جنگ.
از بلم های قدیمی فرمودین،یاد این فیلم افتادم..
ولایت ما به این مدل شیروانی ،سر سوئیسی/یا/سرکانادایی میگن.ومعمولن ام شیروانی ویلاها این مدله اس.

این رنگ گرم و زنده ی دست بافت ها رو خیلی دوست دارم

چند روزه که رشت به شدت گرمِ.دیروز دوتا یاکریم مشغول آب تنی بودن.وجدانن انگار دوتا بچه تو تشت،مشغول آب بازی اند
متاسفانه همسایه ها یکی پس از دیگری/آپارتمان سازی میکنن.
۴۰۰متر زمین رو گرفتن.چهار واحد برای صاحب ملک /هشت واحد برای سازنده،به عبارتی بسازبفروش.در خونه ی ما هم اومدن،که شما هم با ما مشارکت کنیدو
من مخالف صد درصدم.
حدود دوسال،تقریبا مرگز شهر (روبه روی بازار بزرگ رشت)آپارتمان نشین بودم.ولی خوب..اینکه شما قوانین رو رعایت میکنیدو
دیگری و دیگران "نه"...مثلا مثال دم در مسجد ،واحد۸ کفش ریخته بود.البته که دزد اومد همه شو جمع کرد.منتهی قبل جمع کردنش،اومد دم واحد ۱۶/کفش های مارو از تو جاکفشی برداشت:))
من ام همین طور.اصن بچه های اونقدری خیلی باحال اند.خصوصا پستونک خورهاش.یه وقتی مطب دکتر نوبت نشسته بودیم.یه همچین نی نی ای /خوابآلود و هن هن کنان /تو بغل مامانش/پستونک میخورد.گویا تب داشت.رفتم روبروش و
دست بردم سمت پستونک و
خلاصه از من بکش/ازاون مکش/وبلاخره با یک صدای مهیبی موفق به کشیدن پستونک شدم و
از صدای مهیب کل حاضرین اجماعن خندیدن.
نی نی ام خواب از سرش پریده بودو
خنده اش گرفته .بعد که مجدد پستونک رو چپوندم تو دهنش/خودش کشید بیرون/گرفت سمت دهن من.که من دو دستی جلوی دهنمو گرفتم و ادای اوق زدن گرفتم ...به اتفاق نی نی هه.مجدد سال انتطار رفت رو هوا.خلاصه مامانم اومد منو برد کنار دست خودش نشوندو
به گمانم چهار پنج ساله بودیم

سپاس از دقت و توجه و حضور همیشه خوب شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد