<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

یک تصویر! (باینگان)


نظرات 6 + ارسال نظر
صبیره جمعه 4 مهر 1399 ساعت 10:36 http://yebargesabz.blogsky.com

سلاااااام عزیزممم
تنتون سلامت و شاد و سرزنده باشین مهربونم
خیلییی ممنونم ازتون
بعلههه خیلی واقعا زیباست دوست دارم برم و ببینمو حسابی خوش بگذرونم... و به لیست گشت و گذارم اضافه شد
فدای مهر ومحبتتون عزیزمم

سلاااااااام
سلام به روی شما عزیز دل و جان ام
قربان محبتتون بلامیسر
سلامت و شاد باشید همیشه....

ان شاءالله ،الهی آمین...الهی که همه سفرهاتون بیخطر باشه و
حسابی بهتون خوش بگذره.....
قربانت ،زنده سلامت باشید عزیزم

صبیره پنج‌شنبه 3 مهر 1399 ساعت 20:53 http://yebargesabz.blogsky.com

سلام عزیزم
چقدر زیبا و رویایی..
اینجا یجایی توی رشت هست؟

خیلی زیباست... میشه اونجا رفت تفریح؟

سلام به روی بهتراز ماهِتون
قربونت بلامیسر
نه عزیزمباینگان غرب ایران،یکی از شهرهای کرمانشااهِ
بله،خیلی زیباست.لطفا سرچ کنید،باینگان مناظر دیدنیش رو ببینیدومطالعه کنید.امید که تشریف ببرین و بهتون حسااااابی خوش بگذره و
جای من ام خااالی کنید

اسماعیل بابایی چهارشنبه 2 مهر 1399 ساعت 23:26 http://fala.blogsky.com

زور خاسه!

درود و سپاس

مهرداد چهارشنبه 2 مهر 1399 ساعت 07:27

خیلی خیلی رویایی و قشنگه

بله،باید ام با اون باغ های انارش
دوازده ماه از سال تماشایی باشه

باشماق چهارشنبه 2 مهر 1399 ساعت 07:06

با درود
به من میگن صبوری کن صبوری کن صبوری!
میگن صبر کوچک خدا چهل سال است
فصل پاییز در تصویر
من که عاشق پاییزم
زمانی که دبستانی بودم
یک مدتی بعلت انتقال پدر به شاه آباد غرب اونجا زندگی کردیم
آب و هوایی شبیه شمال داشت بباران اش سیل آسا و مداوم
باغ هایش در مانند تصویر
درختان خیابانش مثل خیابان ولیعصر تهران
مدرسه ما هم در میان یک باغ بزرگ بود
البته در کل شهر فقط یک دبستان و یک دبیرستان داشت
دبیرستانش هم فقط رشته ی طبیعی داشت
دبیرستان دخترانه هم فکر کنم کلا نداشت

درود بر شما
بله،ان الله مع الصابرین/والله یحب الصابرین.
بچه که بودیم،می پرسیدیم،کی؟می رسیم خونه ی آقاجان؟میگفتن/این پیچ رو رد کنیم،خونه ی آقاجانُ می تونی ببینی،
پیچ رو رد می کردیم،خونه ی آقاجان لای درختان نمایان بود.بعد ناپیدا میشد،چون باید دور می زدیم از راه جاده می رفتیم.چون خونه ی آقاجان دورتادورش/تا چشم کار می کرد شالیزاربود.
صبوری ام مثل اون پیچِ می مونه برام،ردش کردیم/انگار تو مسیر صابرین ام
و خوبه که خدا هستالهی شکر.

فصل پاییز در تصویر
خدا رحمت شون کنه.چه جای خوش آب و
هوایی منتقل شده بودن.شاه آباد غرب.درختان خیابانش مثل خیابان ولیعصر
قدیم ها اینجا باران بسیار می بارید.مثلا سال ۷۶/روی تقویم خط کشیدیم،۴۰ روز باران باید.
بعد که کوه ها را شکافتند و
اتوبان زدن،شمال در شرف جنوب شدنِ

سه‌شنبه 1 مهر 1399 ساعت 12:27

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد