<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

اندر فواید خاموشی!

  

                            


 "یه مرد عاقل از یه سوال احمقانه چیزهای بیشتری یاد میگیره  . . ."


`` The  Blaklist ``



در لغت نامه دهخدا خواندیم؛"عاقل به معنای،باهوش،بخرد،تیزهوش،حکیم،خردمند،دانا،زکی،رشید،زیرک،فهمیده،لبیب،هوشمند و

هوشیار است.که برابر پارسی اش می شود؛"خردمند،اندیشمند،پخته،دانا ،زیرک و هوشمند ...

خوب!!

 با این تفاصیل ،

آدم مرض داره؟ از همچین شخصی سوال احمقانه بپرسه؟؟!!

هان؟


میگن ؛" سالها بر بخوره شنبه به نوروز "



آهان !

راستی..؛دوست بی نام و نشان؛شمایی که لطف کردی و نسخه ی شکست عشقی رو برامون پیچیدی؟

بله با شمام؛خنده ام گرفت بخدا.مرسی بابتش.

یاد طنزپزشکان مهران مدیری افتادم.

باز خدا رو شکر دراین آشفته بازار هوشبری،تشخیص تون جراحی نبود.آخه یکی به فامیل دور مون /که ازاین شکست ها خورده بودگفت؛یه کم  تغییر تو خودت بده حال هوای عشقی از سرت می پره....

پرسید چه کنم؟گفت ؛برو جراحی کن ...

ایشان هم حرف گوش کن؛رفت  بینی شو /در حد مینی ماینر مستربین جراحی کرد.

بعد به اش گفتن؛

اصن تو باید می رفتی مشاوره،روانشاس و روانکاوی... 

که رفت  و...دکتر براش نسخه پیچید.

واینجور شد که  اواسط درمان /به خودش آمدو

مجدد افسرده شده...

که چرا بینیم رو جراحی کردم ...

ولی خب.افسردگی سودی نداره،پیوند بینی هنوز اختراع نشده...

بگذریم....

از اینکه به فکر مابودین...خیلی مرسی دوست عزیز ❤




و در ادامه :

فکر کنین سالها باید بگذره...تا شنبه روزی باشد.که  توپ درکنن و

به قول شمس لنگرودی

"نوروز منی..."بلامیسر.

واینجور شد که ،آدم نادان به یکایک معنا و برابر پارسیِ "عاقل"فکر کرد.

واین حجم از اکتشاف،مثالِ شالیزاری می مونه که در بادو باران از سر شوق..درپیچ و تابه...مثال گندمزاران در نسیم..مثال دشت و دمن...مثال مولوی و شمسِ،که گفته،تو یکی نه ای هزاری...

ساده بگم.

هزار آلبالوی آفتاب خورده بر شاخه!!

هزار آلو قیسی توی سینی..

بله،دیدنه عاقل لذت بخشِ و

همانند دبه ترشی کلم..،جوی بزاق را انداز.

واینجوری هاست که  مرضی به نام آزاری/که بعد ها به نام مردم آزاری  نام نهادن؛  وجود داره .البته آزاری همه اش منفور نیست.و همان طوری که در دیالوگ عنوان شده، سوال احمقانه باعث افزودن دانش میشه ...و عاقل رو به عالم تبدیل می کنه.

واگه ساده تر عرض کنم...

عالم و ابله را ماند.

که جالینوس داشته رد میشد،دیده ابلهی  دس به گریبان عالمی زده.به خیالش بی حرمتی آمد.عالم رو به قضاوت نشسته...

و قضیه  اصن چیز دیگری بوده.که این بوده که عالم با دوست  به ظاهر ابلهش داشته می رفته..،که ابلهه متوجه عدس های برشته میشه و

از سر شوق اکتشافات.. دس به گریبان عالم میشه.وگرنه هرگز،هرگز،دوعالم عاقل و بالق را نباشد کین و پیکار.بله.اصِلآوابدا.به هیچ وجع منن وجوعی.کین و پیکاری وجود نداره...

 لپ کلام:تن و دلآ تون سلامت عزیزانم. ..


        

پ.ن:

متاسفانه نمیشه عکس آپلود کرد.چه مشکلی پیش آمده؟خدا داند.

قبلتر/دوستی پرسیده بود؛

چطوریِه که: انار!! آویزونِ بید مجنونه؟

پیوند زدین؟

گفته بودم؟هر زمان  همین جا/دقیقا همین جایی که ایستادم/همین موسیقی در ذهنم پلی میشه.و صبر میکنم  کامل پخش شه...


نظرات 4 + ارسال نظر
باشماق پنج‌شنبه 10 مهر 1399 ساعت 08:14

پای ما لنگ است و منزل بس دراز

دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
در حد سواد ما نبود
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
منظور همان کلیپ انار بهشتی است که بر شاخسار آویزان
که دست ما بر آن نمی رسد
از لاله زار خاطره ها دارم که نگو
کمترین اش سینما های آن است که با یک بلیط دو فیلم در سینما البرز می دیدیم
و یا تماشا خانه ی آن که روحپرور که به او ام الکثوم ایران می گفتند هنر نمایی می کرد
راجع به هشیار
اسم کوچک فرمانده ی گروهان ما بود که بعد انقلاب دستگیر شد ولی از سرنوشتش بی خبرم
در قصر شیرین
افسری داشتیم به نام محمود دهناد
که آدم خوبی بود و سر پرست تیم فوتبال
که بعد ها به جرم قتل مردم انقلابی سرپل ذهاب اعدام شد
واقعا آدمی نبود که از این کارها بکند
بر عکس فرمانده ی ما سرگرد روان پی که در همان زمان شاه به جرم دزدی زندانی شد
خاطره ها مربوط به سال ۵۲ _53 است

درود بر شما
اختیار دارید آقای امیر علی خان!
همین یک جمله تون گواهِ که؛"حد سواد شما فراترِ....
ممنون بابت دقت و تیزبینی تان

چه خوب که سینما می رفتین.
اول باری که سینما رفتم یادمه چند ساله بودم.پرده سی نما یه طرف،تاریکی و نور چراغ قوه/تماشای سایه ها طرفی دیگر.آدما مثل بابالنگ دراز میشدن‌بعضی هاشان ام شبیه ی هیولا بودن
خان عموی مامان ام،از لاله زار برام تعریف کرده.از تهران سال ۴۰.خانومش _زن عمو بانو/وسط حرف هاش می پرید و
بحث شون میشد.من ام می رفتم روی بالکن هوا می خوردم.همین که بحث فروکش می کرد،می آمدم تو.خان عمو بعد تک سرفه ای،از کازینو.یا کافه ای گفت که مرحوم سوسن ترانه می خواند.گفت بل اثتسناء پای منبرش بودم.یادم نیست؟چی گفت؟که مجدد بحث شان شد.من ام رفتم اتاق دخترش/کبری هم سن مادرام بود و /مجرد.من ام نه سال ام بود و/نیست پرسوال ام بودم/چند بارام خودم باعث بحث شون شدم.والبته خدا میدانه که از سر کنج کاوری می پرسیدم.سال قبل زن عمو رو دیدم.گفت ای کاش عموی عوضی تون زنده بود.بعد توام گریه/خندیدیم.
زن اینجورِ.یعنی همونجوری که بوکوفسکی گفته؛هوای خوب مثل زن خوب است/همیشه نیست/زمانی ام که است/دیرپانیست/مرد اما/پایدار تراست/اگر بد باشد /میتواند تا مدت ها بد بماند/واگر خوب باشد /به این زودی بد نمی شود/اما زن عوض می شود/با /بچه/سن/رژیم/حرف/ماه/بود و نبود آفتاب....
بگذریم.
سر پل ذهاب رو خیلی دوست دارم.خیلی...

تلفظ"قصر شیرین" خوشمزه اس


خدا میدونه چقدر بیگناه ه صلاخی شدن...
من اگه بخوام جریان خان عمؤ ،پسرخاله اسماعیل اش رو براتون تعریف کنم.مثال فیلم سرخ پوست در ذهن ها می مونه.

مهرداد چهارشنبه 9 مهر 1399 ساعت 22:06

اشارات ظریف و جالبی بود

ها کاکو
دو آدم دانا و روشن ضمیر ،دوستیت شونو اگه به باریک مویی ام برسونن.. بلدن چطور حفظش کنن.و پاس ش بدارن.

چهارشنبه 9 مهر 1399 ساعت 14:13

سارا چهارشنبه 9 مهر 1399 ساعت 12:30

آخ که دلم برات تنگ شده

خییییییییییییییییییییلی عزیز دلییییییییییییییییییین

❤سارا بانوی عزیز د❤ل ام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد