یک پنجره به لحظه آگاهی و نگاه و سکوت. . .

سه‌شنبه 22 مهر 1399 ساعت 23:22

الان چطوری؟؟؟؟
نبینم بارونی باشی
چه خبرا
رشت چطوره اب و هوا؟

درحد افتضاحی سرماخوردم.
تموم استخونام دردمیکنن
فدای مهر و
معرفت تون بشم بلامیسر

رشت !
هوا عالی.محشر.پاییزی.لِسی خُماران.یعنی نسیمی که آدم و
مست شیدا می کنه.پلک های آدم سنگین می شه.وانگار هزارساله نخوابیده ی و،..دل یک دل سیر میخواد.

خوب،خوش،سلامت،شادو
شنگول باشی همیشه،کاکتوس عزیزم

باشماق

سه‌شنبه 22 مهر 1399 ساعت 08:32

با درود
وقتی استخر اداره باز بود و کرونایی نبود
خود را دعوت می کردم که ناهاری با خود بخورم
یعنی من آدم خود پسندی هستم

درود بر شما
باریکلا به شما
نه.خودپسند نیستین.انسان خوبی هستین

مهرداد

دوشنبه 21 مهر 1399 ساعت 21:13

اتاق دنجی هست ..

ها کاکو
قدیم ها هر وقت حوصله مون سر می رفت.می رفتیم خونه ی خاله.
همچین اتاق خنک و دنجی داشت.
بوی خوش کمد.کتاب.نفتالین.چراغ.آلبوم.لباس نو.ملحفه شسته.

باشماق

دوشنبه 21 مهر 1399 ساعت 07:31

با درود
من هم به اتفاق خودم فیلم رضا را دیدم
فیلمهای این روز ها گیج کننده است
چند تا فیلم هم دانلود کردم یکیش دربست بود و دیگری شانتاژ
ولی فیلمها نصف و نیمه قابل دیدن شد
یاد کتاب گرگ دریا افتادم
هم قطور بود هم فونت ریز
فکر کنم چهارصد صفحه ای می شد
چند ورق آخرش افتاده بود
هنوز هم بعد نیم قرن ته داستان را نمی دانم که چه شد

درود بر شما
باریکلا .خیلی کار خوبی کردین.
من ام لازمه که خودم رو به یک پیاده روی ببرم.
آسمون آبی و
آفتابیِ.
و من فرصت نمی کنم...
واما کتاب گرگ دریا،که گویا فیلم سینمایی به همین نام وجود داره.که کارگردانش مایکل کورتیزِ.
گاهی ندونستن ته داستان...خیلی بهتره

راستی..؛آن فیلم هایی رو که نام بردین،ندیدم.ولی راجبش خواندم و
اکثرا مثال شما نصفه نیمه تماشایش کردن...