<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

زنده باد امید!



            


نه در خیال ،که رویاروی می بینم

سالیانی بارآور را  که آغاز خواهم کرد


خاطره ام که آبستنِ عشقی سرشار است

کیفِ مادر شدن را

در خمیازه های انتطار طولانی

مکرر می کند.


خانه یی آرام و

اشتیاقِ پُر صداقتِ تو

تا نخستین خواننده ی هر سرودِ تازه باشی

چنان چون پدری که چشم به راهِ میلادِ نخستین فرزندِ خویش است؛

چرا که هر ترانه

فرزندی است که از نوازشِ دست های گرمِ تو

نطفه بسته است. . . 

میزی و چراغی،

کاغذهای سپید و مدادهای تراشیده و ازپیش آماده،

و بوسه یی

صله ی هر سرود نو.



و تو ای جاذبه ی لطیفِ عطش که دشتِ خشک را دریا میکنی،

حقیقتی فریبنده تر از دروغ ،

زیبایی ات_باکره تر از فریب_که اندیشه ی مرا

از تمامیِ آفرینش ها باور میکند!

در کنارِ تو خود را 

من

کودکانه در جامعه نو دوزِ نوروزیِ خویش می یابم

در آن سالیان گم،که زشت اند

چرا که خطوطِ اندامِ تو را به یاد ندارند!



خانه یی آرام و

انتطارِ پُر اشتیاقِ تو تا نخستین خواننده هر سرودِ نو باشی.



خانه یی  که در آن

سعادت

پاداشِ اعتماد است

و چشمه ها و نسیم

در آن می رویند.



بامش بوسه و سایه است

و پنجره اش روبه کوچه نمی گشاید

و عینک ها و پستی ها در آن راه نیست.



بگذار از ما 

نشانه ی زندگی

هم زباله یی باد که به کوچه می افکنیم.

تا از گزندِاهرمنانِ کتاب خوار

_که مادربزرگانِ نَرینه نمای خویش اند_امانِمان باد.


تو را و مرا

بی من و تو 

بن بستِ خلوتی بس!

که حکایتِ من و آنان غمنامه ی دردی مکرر است:

که چون با خونِ خویش پروردمِشان

باری چه کنند

گر از نوشیدنِ خونِ منِشان

گزیر نیست؟


تو  و اشتیاقِ پر صداقت تو

من و خانه مان

میزی و چراغی. . . 

آری

در مرگ آورترین لحظه ی انتظار

زندگی را در رویاهای خویش دنبال می گیرم.

در رؤیاها و

در امیدهایم!