<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

همین.

 



 هر چه آدمی در خیال خود تصویر کند دیر یا زود در زندگیش نمایان می شود؛برای پیروزی در بازی زندگی باید نیروی خیالمان را آموزش دهیم. . . 



"فلورانس اسکاول شین"




داشتم  ظرف و ظروف ها رو داخل کابیت ها می چیدم.

صدای صحبت شنیدم.

سرمُ کج کردم.

از لای در آشپز خونه.

مامانم  همراه یه خانم و یه پسر بچه و یه آقا .از پله های پیچیِ طبقه بالا.پایین می اومدن رو،دیدم.

ستون کنار پله،

مانع این میشد که،

صورت آن خانوم دیده شه.که وقتی پسر بچه برگشت،تو دل ام گفتم،وااای.


مامانم  متوجه شد.لب گزید.بعد شروع کرد به رخت خواب پهن کردن.


تو جهیز مامان یه پتو  دونفره،با طرح طاووس بود.که هر وقت مامان خونه نبود.کل رخت خوابها رو می ریختم پایین،پتو رو پهن می کردم و

خیره به طاووس میشدم.

به آن  دسته از مهمان هایی  که دل ام میخواست،یعنی دل ام بگیره،یعنی ملال نباشه.یعنی خیلی تمیزباشن.اون پتو رو میگذاشتم استفاده کنند.

وآن وقت .همون پتو .نویِ نو. دست مامان بود.

پسر بچهه.متبسم .محو تماشای طاووس شد.وآن وقت،با ذوق.خودش رو سُراند زیر پتو. 

لبخندم گرفت.یعنی خودمان آمد.

وآن وقت مامان توی آشپزخانه بود. 

گفت؛ مهمان ها برای کمک کردن  به تو اومدن. ..

چشمم به پسر بچه بود.پرسید م کمک چی؟

مامان گفت،بسم الله الرحمن الرحیم!!

الان  چکار میکنی؟

وآن وقت دانستم،منظوز مامان ،کمک در چیدن  اساس های منزل نو ،است.

گفت،

اساس های طبقه ی بالا چیده شد.

گفتم،

چرا اونجا رخت خواب پهن نکردی؟

گفت،

پسر شون  گفت. توالت فرنگی بالا رو دوست ندارم.پایین راحتم.

گفت،من میرم بالا.تو ام سر و صدا نکن.بگیر بخواب.

آشپز خونه ی طبقه ی پایین اپن نیست؛،دو پنجره باریک و بلند،یک در به سمت پذیرایی.ویک در به سمت ایوان جم جورنقلی دارد.

درو پنجره اش هم  پی وی سی ست،

لاکن سرو صدا و خارج نمیشه*_*واسه همین توی خواب.در سمت پذیرایی رو بستم. 

و آن وقت مشغول چیدن  لیوان ها و استکان ها شدم ...


وآن وقت کِی خواب ام برد ,کی به یکباره توی رخت خواب نشستم. . .زهره ترک شدم؛ الله اعلم.