<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

دست هاش. . .

از دل و دیده ، گرامی تر هم

آیا هست ؟

- دست ،

آری ، ز دل و دیده گرامی تر :

دست !



پ.ن۱؛

بعد مدت ها،

خواب نانا و دست های تمیزش رو دیدم...


پ.ن۲؛باتوجه به عنوان، چراغ نمادِ آگاهی و مایه دیدنِ دوست عزیز.

وخوب،..‌هر چند قطعی برق آزار دهنده است ..دروغ چرا؟!بنده مثال پونیو از دیدن چراغ،سایه های روی دیوار...ذوق زده میشم.

لاکن این بود ربطش.ضمناً؛مرسی از توجه شما.

نظرات 5 + ارسال نظر
مهرداد یکشنبه 20 تیر 1400 ساعت 18:35

درود بر جنگ
نانا چه شخصیتی هست ؟
از دنیا رفته؟ خدا رحمتش کنه

درود بر الکی جنگ!!.
نانا_نامادریِ آقاجان بود.(پدر و مادرش.از کورد های مهاجر بودند.)وقتی نانا.چند ماهه عموعلی رو باردار بود.شوهر چهل و چند ساله اش فوت میکنه.
نانا بعد دنیا آمدن بچه اش.در کنارآقاجانِ چند ساله بچه و عمه شهربانوی چند ساله تر از آقاجان می مانه و
بچه ها رو سروسامان میده.
خاستگار زیاد داشت.ولی هیچ وقت ازدواج نکرد.
بله.سالهاست که فوت کرده.
خیلی ممنون.خدا اموات شما رو رحمت کنه

باشماق یکشنبه 20 تیر 1400 ساعت 17:42

با درود
امشب دیگه نوبت خوندن نماز دهه ذیحجه است
و وا عدنا موسی ثلاثین لیله .......

وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ ﴿۱۴۲﴾

درود بر شما
خدا اموات شما را رحمت کنه.یاد عموی مرحوم تون و جمله ای که از ایشان نقل قول کرده بودین افتادم.
سپاس از آیه عزیز و
یاد آوری نماز دهه ذیحجه

باشماق یکشنبه 20 تیر 1400 ساعت 15:25

با سلام
در زمان جنگ و قطعی برق خیلی ازمغازه ها مخصوصا خیابان ولیعصر موتور برق کوچکی داشتند که همه با هم روشن می کردند هم سر و صدا داشت و هم دود
بعد ها که امریکا به عراق حمله کرد
همین بلا سر عراقی ها آمد
همه حتی خونه ها هم موتور برق داشتند ولی تهیه سوختش هم خیلی سخت بود
ما همان موقع بدون پاسپورت رفتیم‌ زیارت کردیم سه روز عراق بودیم کل هزینه شد نزدیک بیست هزار تومن
آخرین بار قبل از کرونا رفتم در راهپیمایی اربعین با وجود اینکه خورد و خوراک و خواب مفت بود ولی تقریبا هشت تومن هزینه برداشت آن هم فقط کرایه ماشین بود

سلام بر شما
لعنت بر جنگ،لعنت...
بله،این موتور برق هم.بی سرو صدا نیست و
سوختش اش بنزین است.
زیارت خونه ی خدا و
کربلا،قسمت همه آرزومندان باشه ان شاءالله..
هفته ی پیش،
به مامان گفتم،
کاشکی یکی می رفت مشهد و
می گفت،به یاد تون بودم و
حالا یه مشت کشمش و نخود برامون می‌ آورد.خیلی هم خوب میشد.
دو روز بعد.
با مامان راجب تمیز کردن کابینت حرف می زدم.تلفنش زنگ خود.
مریم خانم از تربت حیدریه بود.
قبل تر ها.
مثلا ده سال پیش،
همساده روبرویی مون بودن.
بخاطر ماموریت شوهرش،ازتربت به رشت مهاجرت کرده بودن و
بعد دو سال رفتن ولایت شون.
القصه قبل رفتن.شماره تماس گرفتن و
شماره خودشون+آدرس منزل شون ام گذاشتن.
وآن روز،تماس گرفت و
گفتند.دو روز پیش .حرم مطهر .یاد شما و دختر تون بودم.
بعد مامان گوشی رو داد به‌ام و
از شنیدن لحن صداش خیلی خوشحال شدم.
شماره سارا رو خواست.که با دختر خانومش در تماس باشه و
چند عکس از حرم امام هشتم فرستادن و
بسی گل از گل مان شکفت و
از صمیم قلب.دعا کردیم.که الهی .سفر و زیارت بی خطر قسمت آرزومندان باشه و...

دل ام برا خواهر امام و
رفقای هشت ده سال کوچکتر از شما .تنگ شده.همان رفقایی که .وقت تسبیح و ذکر.حواس مون رفت .پی صحبت هاشون و
غش رفتیم.همان هایی که.به ام گفتن،ناخوشی،پاشو برو خونه ات.فوضول خانم.

اسماعیل بابایی یکشنبه 20 تیر 1400 ساعت 13:14 http://www.fala.blogsky.com

چه شعری؛ عالی.

درود ها و سپاس ها

باشماق یکشنبه 20 تیر 1400 ساعت 11:37

با درود
سایه های روی دیوار
سایه دست های گره شده که یا خرگوش بود و یا اسب
برق که برود
سایه ای نداریم
چون دیگه نه فانوسی هست و نه چراغ گرد سوزی
نفت هم که نیست
اسلام آباد غرب که بودیم از ساعت ۷ صبح برق تا موقع غروب قطع بود
البته وسیله برقی هم کسی نداشت
کرمانشاه هم شب های سه شنبه برق نداشتیم
البته شهر از موتور برق داشت

درود بر شما
من از مش حسین ،
واسه چراغ خوراک پزی و
گرد سوز نفت خریدم.چوپان چراغ دستی شارژی اش رو گذاشته،به قول جناب کیارستمی،تحت تعقیبم

با سایه ای که در کودکی

همبازی من بود

با من بزرگ شد

با من خمیده شد

مرا تعقیب می کند

همچنان

تاگور

به قول ما گیلک ها.ایبچِئی اوشتر هم نشه برا.یعنی سایه ام. یه ذره اونور طر هم نمی ره،برادر.معمولا زمانی این جمله رو میگن که. حضور شخصی.کلافه شون بکنه..

اگه از سمت تهران،قزوین،بخوایین تشریف ببرید شرق گیلان،باید از اسلام آباد بگذرید.بعد می رسید به چهار راه.اگه بپیچین ب راست،می رسید رستوران زندگی زیباست،بعد سیاهکل و لاهیجان و..
اگه مستقیم تشریف ببرید،عبور از سنگر و کوچصفهان..آستانه و لاهیجان و..
البته.از کوچه‌های به بندرکیاشهر،انزلی و رشت ...
چند سال پیش،
آقای همسایه.آمد در زد.
به بابا گیان گفت یه موتور برق دارم.ازم بخر.
بابا گیان به چوپان اطلاع داد.چوپان گفت بخر.بعدها بدرد تمی خوره.
البته که بدرد نخوره.فقط اینکه،کار آقای همسایه.دوست قدیمی و همبازیِ بابا گیان راه بی افته.ازش خرید.
البته که.اون پول رو خودمون هم لازم داشتیم.وصد البته که.خداوند. جای دیگه،برای بابا گیان رسوند و
الحمدالله لنگ نماد.
شکر خدا.
اوضاع زندگیِ آقای فریبرز هم .به لطف خدا و خانوم بسیار خوبش.عالی و روبه راه شد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد