<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

یک تصویر!

نظرات 4 + ارسال نظر
مهرداد پنج‌شنبه 7 مرداد 1400 ساعت 17:40

مادرا زحمت‌کشای بی توقع

درود خدا بر شما روله گیان

اسماعیل بابایی پنج‌شنبه 7 مرداد 1400 ساعت 08:39 http://www.fala.blogsky.com

زور خاس!

با سپاس؛خوش هاتین

باشماق چهارشنبه 6 مرداد 1400 ساعت 22:59

سلام
عید غدیر مبارک
اکبر الاعیاد
ساعت هفت جلو مسجد صندلی گذاشته بودند
کیک و شربت سرو می کردند
سخنران یک جوان بود
البته قبلش جوان دیگری چند آیه از سوره بقره تلاوت کرد
سخنرانی هم خوب بود بعد کمی مداحی کردند
نماز مغرب و عشا هم خواننده شد
سپس سخنرانی تا تقریبا ساعت ده شب
بعد باز مداحی
من که علیرغم میل باطنی که دوست ندارم‌ جلسه را ترک کنم و ترک جلسه را یک‌بی احترامی می پندارم
ولی به نظرم کش دادن هر مسئله باعث گریز آدمها می شود
بیرون از مسجد ظلمات برق سمت ما قطع بود
در این طور مواقع باید عرض بلوار را طی کنیم اگر راننده های عجول راه بدهند
*****
چه بساطی این خانم راه انداخته
حیف که جفتش نیستش
****
عکس فروغ فرخزاد را که دیدم
به خودم گفتم کاشک آدم می توانست انوری ها را هم ببینه و از حال و روزشان با خبر بشه

سلام بر شما آقای امیر علی خانِ عزیز و
گرامی؛خیلی ممنون و مچکرم؛عید بر شما و عزیزان عزیز تون مبارک به قول خاله سکینه،،خدا ثواب بنویسه براتون.
من هم،
وصیت کردم.سخنران و مداح موقوف.فقط تلاوت قرآن.فاتحه و صلوات.
چه کاریه وقت ملت گرفته شه.
اونم تو هوای بی اعتبار اینجا.
که اگه بارون بگیره.بچه کوچیک ها.زابراه شن و...
از ختمی برمی گشتیم.
بچه بودیم و
همراه عمه نازی.
یه خانمی.دست بچه اش رو گرفته بود و
بچهه.جفت پا/رفته بود تو گِل.تا زانو.خودش رو گل مالی کرده بود و
به قولی خوش بود و
مامانش،حرص می خورد و
سرآخر گفت،آخه به اون کله پایین تر بگو(یعنی گور ب گور شده). الان؟وقت مردن بود؟
بگذریم.
لطفا مراقب خودتون باشید.راننده ها.خسته و
بی اعصابند.خصوصا که.خرج شون با برج شون نمی خونه.
*****

*****
با خوندن جمله تون.
بر روی ما نگاه خدا خنده می زند.

هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم

زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش

پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم

پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود

بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا

نام خدا نبردن از آن به که زیر لب

بهر فریب خلق بگوئی خدا خدا

ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع

بر رویمان ببست به شادی در بهشت

او می گشاید … او که به لطف و صفای خویش

گوئی که خاک طینت ما را ز غم سرشت

توفان طعنه خنده ما را ز لب نشست

کوهیم و در میانه دریا نشسته ایم

چون سینه جای گوهر یکتای راستیست

زین رو بموج حادثه تنها نشسته ایم

مائیم … ما که طعنه زاهد شنیده ایم

مائیم ... ما که جامه تقوی دریده ایم

زیرا درون جامه بجز پیکر فریب

زین هادیان راه حقیقت ندیده ایم!

آن آتشی که در دل ما شعله می کشید

گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود

دیگر بما که سوخته ایم از شرار عشق

نام گناهکاره رسوا! نداده بود

بگذار تا به طعنه بگویند مردمان

در گوش هم حکایت عشق مدام! ما

«هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد بعشق

ثبت است در جریده عالم دوام ما»

******
عرض می کردم،باخوندن جمله تون.یاد این شعر افتادم.خداوند اموات شما رو رحمت کنه❤خیلی خیلی ممنون بابتش.

چهارشنبه 6 مرداد 1400 ساعت 21:08

درود!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد