<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

چه جوری برایت دلتنگی کنم؟

نظرات 6 + ارسال نظر
archer سه‌شنبه 9 شهریور 1400 ساعت 02:18 http://mnevesht.blogsky.com

خیلی ممنون از حضور عزیز و گرامی تون

باشماق یکشنبه 7 شهریور 1400 ساعت 08:37

سلام
بلا بدور
متن آخرین خیلی خوب بود دلنوشته ای بود که همیشه امکان ثبت ندارد
من هم لایک کردم
ولی بی انصاف فقط یک لایک می پذیرد
کاش می شد مثل آفرین های مدرسه بشود هزار آفرین داد
****
الحمدالله حال داماد و نوه خوبه
دو شبه باهاش تلفنی صحبت می کنم
دلم ضعف می ره برای دیدنش
قبل کرونا یک خواب بدی دیدم
که باباش با چاقو او را کشته
ولی دخترم خیلی خونسرد رفتار می کند که انگار نه انگار اتفاقی افتاده
به خودم می گفتم چه خونسرد نمیره شکایت کند
ولی بابش کرونا گرفت تمام سفارش من به نوه ام بود که مواظب خودش باشد
الحمدالله که خداوند طبق معمول لطف اش شامل حال ما شد
و خطر دفع شد

سلام بر شما
خیلی ممنونم.
خیلی شرمنده ام کردین.
سپاس بیکران از همه لطف و معرفت شما
****
الهی شکر
همیشه خوش خبر باشید ان شاءالله...
این دوریِ اجباری،خیلی سختِ.
امید که لطف خدا شامل حال همه عزیزان شما و دیگران باشه...وبه قول اجی،از دعای خیر دیگران ،عزیزان ما هم.
من هم .قبل دلتا.خواب دیدم.مرز هستم.بعد گفتند.گذر نامه ات.بابت نداشتن مهرِ ان تخابات،مشکل داره.باید سند بگذری.گفتم.مریض بودم.نتونستم برم .گفتند همان که گفتیم.
کجا می خواستم برم؟نمی دونم.ولی می دونم.همه ی خانواده معطل من بودند.
که یهو .یکی از آن پشت میز نشسته ها.گفت،تماس گرفتن.گفتند سند حاظره.
من گفتم.سند ما تو رهن بانکِ.کی سند آورده.
گفت،امیر علی خان
من متعجب؟که ایشان از کجا خبر دار شدن.گفت،حتما علم غیب دارن.
نمی دونم چرا؟یادم رفت براتون بنویسم.
ولیکن.دست شما درد نکنه.خیلی ممنون از لطف تون

باشماق شنبه 6 شهریور 1400 ساعت 19:48

سلام
پنجاه سال در کرمانشاه زندگی کردیم
ولی این همه زیبایی هایش برای ما پنهان بود

سلام بر شما
پشت خونه ی پدر بزرگ.یه تپه ی شیب داری بود.
پدر بزرگ.بلوط کاشته بود.من اون درخت رو .خیلی دوست داشتم.
ان شاءالله .سفر بیخطر .قسمت تون شه.تشریف ببرید کرمانشاه گردی و
جای ما رو هم خالی بکنید

اسماعیل بابایی شنبه 6 شهریور 1400 ساعت 12:31 http://www.fala.blogsky.com

زور خاسه!

سپاس از توجه و حضور عزیزو گرامی تان

باشماق شنبه 6 شهریور 1400 ساعت 08:16

سلام
یک جاده در دشت سبز و یک بانوی تنها
و چشم انتظاری
*****
بالاخره
پسر و عروس جمع و جور کردند
و از این روز ها در پی سرنوشت خود به آلمان سفر خواهند کرد
بالاخره
ما موفق به نوش جان کردن دستپخت عروس نشدیم
حالا میگه پاشید بیایید اونجا به ما سر بزنید

من‌ناراحت نیستم
ولی همسر می دونم براش سخته
چون همیشه از این دوری هراس داشت
البته من حدس می زنم بعدش دختر با مرد صد میلیونی برود

سلام بر شما
سپاس از توجه ی تان
دشت سبز .
https://www.kojaro.com/attraction/7318-%D8%B1%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%A7%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%D9%84%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%86/
مطالعه کنید

.....
خدا پشت و پناهِ شان باشه.
عزیزمحالا تشریف بردین،یادتون باشه.از مساجد آنجا.برایمان بنویسید

خوش بحال تون .که ناراحت نیستین.
دست شما هم درد نکنه که،حاج خانوم تونو درک می کنید

شنبه 6 شهریور 1400 ساعت 08:07

درود و سپاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد