<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

من یار مهربانم. . .


 پشت پنجره ،

روبه منزل جناب سر،هنگ  ایستاده ام و

لقمه ی نون و شامی  تناول می کنم.


تو ذهنم می چرخم.می رم به سال‌های دور..

 یک ربع به دوازده که می شد،

دل ام ناهار می خواست .از آن ناهار هایی که خاله جان می پخت...

ولی مگه زنگ می خورد؟!هی کِش می آمد.هی کش می آمد  و من هیچی از کلاس نمی فهمیدم.

دل ام می خواست ؛پا شم،برم پشت پنجره ی کلاس،روبه دالان اقاقیاها بایستم و

همچنان که لقمه ام رو گاز می زنم،به دورها و دورها خیره شم و

باد به صورتم بخوره...حالا فرصتی هم شد.به درسِ توی ذهن امم توجه کنم.


دل ام می خواست از کلاس بزنم بیرون.برم خونه ی آقاجان، ناهار بخورم.برم تو باغ ول.ول.بچرخم.بعد برم سمت شیلات،تو سراشیبِ بازوی استخر،بوت ام رو در بیارم،به پهلو دراز بکشم  و... توی برکه؛سنگ ریزه پرت کنم.


پنجره مختصر باز بود و آفتاب تو میزد و...قد ام،به پنجره ی کلاس نمی رسید.

واسه همین،زنگ های تفریح،می رفتم روی نیم کت،بعد روی میز،بعد روی طاقچه  ی پنجره ،و آن وقت،می ایستادم و باد می خوردم و خیره به دورها و دورها می شدم. . .لقمه به دندان می گرفتم و 

درس زنگ قبل رو،تو ذهنم مرور می کردم.


زنگ چی بود؟یاد ام نیست.ولی یادمه.روح ام پاشد رفت..

رد رفتن اش رو گرفتم.

رسید به نیم کت رنجبر اینا،پرید روی میزو 

رفت روی طاقچه؛پنجره که باز تر شد ؛از خنکای لذیذ لبخندم گرفت و 

مبهوت  منظره ی آن سوی پنجره بودم  که.با تق تق سرخودکار به  میز،برگشتم.

آقای عابدینی پور بالا سر مون بود.

سریع ایستادم.

گفت،کجایی ماجان پور؟!

اجازه آقا؟!

نمی دونیم آقا!

یه قدی مکث کرد.بعد یهو خنده اش گرفت و

کلاس رفت رو هوا.



رز موزیک 

منظور از شامی https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D8%B4%D8%A7%D9%85%DB%8C_%D8%B1%D9%88%D8%AF%D8%A8%D8%A7%D8%B1%DB%8C