من هم با این دو جمله موافق و معتقدم،حتما بهترین کلمه ی عالم؛" سَلامِ" وُ_ سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود...
ادامه...
می گفتن میوه اش سَمیِ/نزدیک درخت نرید.
وخوب.دروغ چرا؟!طبق معمول برعکس عمل می کردیم و
همیشه نزدیکش می رفتم و می ایستادم و
لذت سایه و عطر و بوی گلها و
حالت ایستادن تنه و شاخه و برگ هاش رو می بردم.
بین خودمان باشد،دور از چشم بزرگترها.یه گازِ کوچولو،به میوه اش هم زدم.بس که تلخ و زهرمار بود،سریع ...
راستش،همونجور که ،ساکت و بی حرکت ایستاده بودم.پرنده ها می آمدن،تند تند،میوه اش رو می چیدن و
قورت می دادن،..
با جاری شدن جوی بزاق و... گفتیم،یه کوچولو ازش بچشیم.
تا جایی که یادمه.یک مقدار گیج و منگ شدیم.لاکن خواهشا حرف بزرگترها تونو دوش کنید و
گازهای خطرناک نزنید.(آیکن نصایح و طفل گریزپا)
وخوب تر اینکه،حرف از گریزپا شد
بروید ای حریفان بکشید یار ما را
به من آورید آخر صنم گریزپا را
به ترانه‌های شیرین به بهانه‌های زرین
بکشید سوی خانه مه خوب خوش لقا را
وگر او به وعده گوید که دمی دگر بیایم
همه وعده مکر باشد بفریبد او شما را
دم سخت گرم دارد که به جادوی و افسون
بزند گره بر آب او و ببندد او هوا را
به مبارکی و شادی چو نگار من درآید
بنشین نظاره می‌کن تو عجایب خدا را
چو جمال او بتابد چه بود جمال خوبان
که رخ چو آفتابش بکشد چراغ‌ها را
برو ای دل سبک رو به یمن به دلبر من
برسان سلام و خدمت تو عقیق بی‌بها را
منظور این غزل بود.که بسی بسیار مثال درخت ابدی،دوست داشتنی و بامزه اس.
بله،.عرض می کردیم؛
جمعه که به اش نزدیک می شدم.
موسیقیِ پیوست به پست ،واضح تر شنیده می شد.انگار دست اش رو گذاشته زیر سرش،خیره به آسمون و ابرها..،گوش و دل ،سپرده به موسیقی.
من هم ،مزاحم اوقات شریفش نشدم.ساکت و بی صدا،گوشه ای ایستادم ،از میان شاخه و برگ هاش،آسمونُ دید زدم و
گوش سپردم به موسیقی.
معرفی تصویر؛