<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

یک تصویر و یک ترانه! (به وقت ۰۰:۰۳ دی شب)

 

 


دانلود آهنگ های قدیمی، سنتی و جدید 
نظرات 4 + ارسال نظر
کیهان جمعه 14 آبان 1400 ساعت 00:21 http://Mkihan.blogfa.com

درود ها نثار خاخور جانمان
اول بگو ماشین بابا چی شد اخرش
دوم اینکه معلم دینی ما یک بانوی بسیار زیبا و میان سال بود اسمش هنوز یادمه
یک دستش همیشه تو جیب دامنش بود
بعد ها فهمید اون دیت نیست و فقط یه پروتزه و ایشان یک دستش را در حادثه ای از دست داده بود
راسیاتش از خدا که پنهان نیست از شما چه .نهان با وحودی که همه درسهام خوب بود ایذن دینی ولی هیچگاه ادم دینیی نشدم
به همه ادیان و اعتقادات مردم احترام میزارم اما خودم چندان اعتقادی ندارم
برایتان بهترینها را ارزو می کنم

درود ها و سپاس ها نثار برارجانِ عزیزمان

به امید خدا،صبح شنبه ترخیص میشه
البته .
دی روز رفتن پارکینگ،به ماشین سر زدن.بعد گفتند.تا اینجا اومدم.سوئیچ بدین،روشن اش کنم. روشن اش کردن.البته؛یه هاپو،زیر ماشین بود،یهو هاپ هاپ کرد.


آخی
خیلی ممنون بابت به تصویر کشیدنِ خانم معلم حس خوبی گرفتم
باخوندن:" راسیاتش..."خدایِ تو دل ت، لبخندش گرفت و رو به کیهان فرمودند:عجب حلوای قندی تو،امیر بی گزندی تو
"برایتان بهترینها را ارزو می کنم"خان دایی .پایان جمله و حرف و سخن اش،میگه:"سفر خوشی را برایتان آرزومی کنم" وآن وقت.آدم.بلند بالا خنده اش می گیره.
ولی خوب.گویا .تو اتوبوس ،راهی سوسنگرد بودن.یکی بین راه.وقت پیاده شدن،این جمله رو میگه و
اتوبوس می ره رو هوا.
ولعنت به جنگ.لعنت به باعث و بانیان اش...

باشماق پنج‌شنبه 13 آبان 1400 ساعت 21:26

سلام
واقعا راست گفت دادا
من هم خنده ام گرفت
خدا برایت نگه اش دارد

سلام بر شما
شیمی محبت قوربان؛خیلی ممنون و سپاسگزارم
خدا شما و عزیزان عزیز تونو نگهدار باشه

باشماق پنج‌شنبه 13 آبان 1400 ساعت 16:07

سلام
حال من نفهمیدم از معلم دینی اش خوشش می آمد یا نه ؟
معلم دینی ما خدا رحمتش کند
دائم الخمر بود
وقتی زده بود می گفت بچه ها مطالعه کنید
ولی در حالت نرمال درس می داد
آنوقت از ما چه انتظاری می رفت اون معلم دنین مون و اون فیلمهای عشقولانه ی هندی
والا حق داشتیم عاشق بشیم

سلام بر شما
بله ،خوشش می آمد.چون ایشان با همه ی بچه ها، مودب بودند و به قولی با بچه های کلاسش،رفیق بود.چون که.واقعا دبیر و معلم بود.اصالتا.غرب گیلانی بودن.یعنب بچه محل.آیت الله بهجت.بودن.
مابقی ها.نه.واقعا نه.
دادا از پیش دبستان ،تا کلاس شش ام،آقای دادا بود.
وقتی وارد این مدرسه،تقریبا وسط شهر رشت شد و برخورد دبیران،موج منفی.لحن تکلم و تدریس شون.براش قابل هضم نبود.
جالبِ این مدرسه معروفِ و هرکسی را.ثبت نام نمی کنه.دادایِ من،نامبروان بود.وبه گفته ی معلم هاش،یکی از چند بچه هایی که،معلم کلاس خطاب میشد .

بله،صدالبته که حق داشتید عاشق بشید .
دادا پیش دبستان،مهد رفت،دختر و پسر مختلط بود.وقتی دبستانی شد..روز اول،وقتی از مدرسه برگشت،کیف اش رو محکم کوبید به دیوار و
گفت،مدرسه ای که،توش دختر نباشه،هیچ بدرد نمی خوره.ومن.غش رفتم و
ایشان عصبانی شد و گفت،خواهش می کنم نخند

مهرداد پنج‌شنبه 13 آبان 1400 ساعت 14:47

تلسکوپ از برای کیست

برای" وی"،
تا بتواند ماه و وبلاگ تان را ببیند و بخواند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد