<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

ساقی حدیث سرو و گل و لاله می‌رود. . .

خاتونِ خواب‌گزارِ قلعه نور

شریفِ شعله‌ور در هزاره ظلمات،

به خانه برگرد

خانه بی‌تو خاموش است

خانه بی‌تو تاریک است

و کوچه، خیابان، شهر، دنیا...


 

، سید علی صالحی،

بعد اینکه نبضم رو گرفت‌.تاکید کرد.باید بیشتر استراحت کنی.خودمم دل ام می خواست. چون داشتم کم می آوردم.خسته شدم. نگرانی کشیدن خسته ام کرده.از دل آشوبه داشتن.خسته شدم.دی روز،از ساعت ده صبح به بعد.حال ام.به طرز عجیبی ب .د.تراز آنی که بود شد.سردرد ،تهوع،کمردرد.جوشش نگرانی در وجودم.دارو هامو خوردم.رو به قبله.دراز کشیدم.چشم هامو بستم.پناه بردم.گریه ام گرفت.نمی دونم چقدر زمان گذشت.در وجودم."قنوت نماز عید فطر"می شنیدم.با همین صدایِ مرحوم.وزیر شعار...پناه بردم.با تمام وجود.پناه بردم و زمزمه کردم.اللّهُمَّ اَهْلَ الْکِبْرِیاَّءِ وَالْعَظَمَهِ وَاَهْلَ الْجُودِ وَالْجَبَرُوتِ وَاَهْلَ الْعَفْوِ وَالرَّحْمَهِ

خدایا ای اهل بزرگی و عظمت و ای شایسته بخشش و قدرت و سلطنت و...



باید بخوابم،بخوابم،بخوابم...


پ.ن

ساقیhttps://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D8%A7%D9%82%DB%8C_%D8%AD%D8%AF%DB%8C%D8%AB_%D8%B3%D8%B1%D9%88_%D9%88_%DA%AF%D9%84_%D9%88_%D9%84%D8%A7%D9%84%D9%87_%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B1%D9%88%D8%AF

نظرات 3 + ارسال نظر
باشماق شنبه 13 آذر 1400 ساعت 13:30

سلام
آخی چه خوابی
من هم پریشب خوابهای عجیب و غربی دیدم
مرحوم عمه ی بزرگم را با خاله ی پدری را دیم که ظاهرا از یک مسچد کوچک بیرون آمدیم کفش های آنها را دزدیده بودند
یک کفش گله گشاد پای عمه ام بود
گفت بروم خانه مان
هنوز پایش درد می کرد
گفتم نه عمه جان خودم می برم
اصرار هم کردم که شب پیش ما باشد ولی گفت در خانه ی خودم راحتر هستم
البته بعدش هم خود را در کربلا یافتم در حرم امام حسین که آماده ی نماز جماعت بودیم

فکر کنم همه ی اینها آثار سخنرانی آقای معرفت در مسجد بود
خوب و خوش و سلامت باشید
همه چیز را به او بسپاس که خودش حافظ بندگانش است
اینجاست که باید همان شعار ای ننه را داد

سلام بر شما
خدا اموات شما را رحمت کنه.و به شما و عزیزان عزیز تون.طول عمر باعزت.ببخشه
خیره ان شاءالله....

بخش اول این‌پست.مربوط میشه به خواب من و سارا.که خاله جان را ب خواب دیده‌ ایم.من خواب دیدم.خاله برای ما. سبزی سرخ می کرد.در واقعیت هم.سبزی سرخ شده مان .تمام شده و.سبزی قرمه سبزی نداریم.والبته .من حس درست کردنش را.بابت سردرد هام.ندارم.
سارا خواب دید.خاله جان داشت حاظر میشد.که بره عروسی.گویا دنبال پول نو.می گشت.سارا گفت.به اش گفتم.من توی کیف.یه مقدار پول نو دارم.بهت می دم.که از خواب پرید.خاله کوچیکه تماس گرفت.گفت عقدِ نوه ی خاله سفیده است.من و خاله.این خاله سفیده و نوه اش رو خیلی دوست داشتیم،داریم.اگر بود.هرجور میشد.عقدکنان می رفتیم.

.
.
.
قربان معرفت تان.خوب و خوش و سلامت بمانید
بله.درست می فرمایید
دقیقا.یکهو.دم غروب جمعه.همین شعار را گفتم و
یاد تون کردم.

مهرداد شنبه 13 آذر 1400 ساعت 10:14

ان‌شاءالله که بهبودی زوتر پیدا کنین

به امید خدا
ان شاءالله همه خوب و سلامت باشند

سپاس. بیکران سپاس بلامیسر.

مهرداد شنبه 13 آذر 1400 ساعت 09:44

نبودین گمان بر این بود که ناخوش احوالین

بله کاکو.گمان شما درست بود و
هست.
انگار.
اون خانومه.می دونست.چه بر سرم.خواهد گذشت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد