همین.

 چهار شنبه ها،

آقای مدیر=دبیر دینی =معلم ورزش.ویدئویِ نرمش صبحگاهی برای بچه ها می گذارند و 

سپس ها،ویدئویِ نرمش طلب می کنند.

ابتدا دادا راضی به نرمش نبود.خجالت می کشید.سارا با توپ و تشرهای آبان ماهی اش.مجاب اش کرد.

 نرمش های اشتباه و خنده های بی وقت اش. 

یک .دو .سه های مجدد. برش های ویدئویی. بساط خنده ی من و دادا جورتر می‌شود.

وآن وقت.سارا بانو.مثال ننه های غرقرو.از اطاقش.زیر لب غرولند می کند .وآن وقت تر.با قیض.به اش می گویم.عین عمه جانت.جذابِ بی اعصابی. 

بلند.خنده اش می گیرد  و هیچ نمی گوید.

 خلاصه اینکه. نرمشِ این هفته ی مان.به لطف این ئازیزان بود.