یک تصویر!(مهناز یزدانی)

جمعه 12 فروردین 1401 ساعت 11:15

با درود
سیزده بدر یا به قولی ۱۳بدر از حال مبارک
از آیاتی که ارائه فرمودید
من دو تا ربنا را خیلی دوست دارم
ربنا ظلمنا انفسنا ۰۰۰۰۰
و آخرین آیه از سوره ی بقره
در قنوت یک حالی دیگه به آدم می دهد
آدرس تلگرام نیست چون من هم ندارم
علتش ادامه ندادنش فکر می کنم خیلی وقت گیره البته آنروز با همین طریق قسمت نه اش را دیدم
و اما
اون نوشته عاشقی که یک هنرپیشه را دوست داشت و برایش یک گاری پر گل فرستاد هم جالب بود
من آدمای احساسی را احترام می گذارم
اگه یادت باشد
از یک پسر بنام مصطفی که در مسجد های اطراف ما سرشناس است یک بار نام بردم که به قول امروزی ها یک تخته اش کم است
عادت دارد بعد نماز قرآن پخش کنه و مفاتیح بدهد و گاهی هم پارازیت وسط گفتار منبری ها ول می کند
امام جماعت دیروز دیروز روی منبر بهش گفت خفه شو
من خیلی ناراحت شدم
گفتم این آقا را خدا با دید دیگه نگاه می کند که در مساجد مختلف در نمازها حضور دارد چرا باید بهش بی احترامی بشود
خوب این را هم می شه در کنار بدو بدو های بچه ها تحمل کرد
شب حاجی آقا پشیمان شده بود و از مردم درخواست کرد که برای معالجه اش اقدام کنند
طولانی شد ببخشید

درود بر شما
خیلی ممنون و سپاسگزارم.سیزده بدرِ شما و حاج خانم و گل دختران و عزیز نوه های گل تر مبارک
خدا اموات شما رو رحمت کنه.بعد فوت خاله جان.نه چهارشنبه سوری ها مون چهارشنبه سوریِ،نه شب تحویل سال و سیزده بدر...
به اتفاق چوپان،خدمت خان عمو رسیدیم و
فردا روز،به آرامستان ها سر زدیم و
سپس ها خدمت آقاجان و اجی و
عید دیدنی مون تمام شد و رفت...و
همه اش(آهان.همراه باباگیان محل کارش رفتم.مردشریف پرسید.چطور ۳ ساعت و نیم.تو ماشین نشستی؟!گفتم سرم رو با رفت و آمد مردمان گرم کردم.مثلا عین دوربینی که روی پایه کارگذاشته میشه.به روبه روم.تمرکز کردم.یه خونه ای بود.دوبلکسی.شبیه ی خونه ی ای که.باباجی سال ۷۸خریده بود.اطراف در و پارکینگ.گلهای زرد و آبی. تو نور خورشید و نرمه باد بهاری مست و ملنگ بودن.آسمون آبی بود.مردمان در گذر.یه خانم.عینهو خاله جان و طرز چادرگرفتنش...آمد عبور کرد وچشمم رد عبورش رو دنبال کرد...قند و دستمال کاغذی خریده بود.خیلی شبیه ی خاله بود....
یه تاکسی.دم در خونه دوبلکسیِ پارک بود.نگاه کردم.نمره اش.کرمان بود.راننده کوتاه قد بود .خانمش سبزه رویِ بلند قامت. همسایه ها .با دیدن ماشینش.می رفتن در خونه رو می زدن.بلند بلند می گفتن،آقا سعید؟!خوش برگشتی بلامیسر.گویا آقا سعید تازه رسیده بود.
یکی .دوتا.سه تا...الی ماشاءالله.همزمان که در می زدن.صداش می کردن و...همین دم در.سر خیابان.دیده بوسی و سال نو مبارک و خوش و بش می گفتند.بعد به دختر کوچولویِ سفیدِ بورِ آقا سعید.عیدی می دادن.آقا سعید به زبان همان منطقه صحبت می کرد.خانومش کرمانی بود.بعد خواهر آقا سعید آمد.کپی برابر اصل. دختر کوچولویِ آقاسعید.بعد خانم همساده بغلی آمد.ازمیون درز در.منو نگاه می کرد.بعد می رفت.چند بار این کارو انجام داد.یه آژانس بانوانی هم بود.یه خانم تپل.با روسری بزرگ و محجبه بسته.از آژانس بیرون آمد.خواست سوار ماشین شه.متوجه ام شد و
یهو پاش پیچ خورد.خلاصه اینکه.انگار که سه ساعت و نیم.فیلم مستند دیده باشم؛)
خلاصه
خانه هستیم.البته چوپان به اتفاق بانو،به طالقان سفر کرد.به ما هم گفت،بیایید و برویم.ولی خوب.میل سفر در ما نبود.لاکن آن وقتی که گفت،سوغاتی چی می خوای؟عرض کردیم ،نهالِ سیفی دار
چشم هاش گرد شد.گفت چشم.
شکر خدا.به سلامت رفتند و به اتفاق دو نهال گیانبرگشتند.
توی یکریز باران.نهال های درخت سپیدار رو گذاشتم.

سپاس از دقت و توجه ی شما
به به.طیب الله انفسکم به دوست داشتن تاندعای نجات از مصیب و خسران.
ان شاءالله،به لطف یزدان،آخر و عاقبت همه ی ما ختم به خیروخوشی ...

سپاس از توضیحات تون.والا وقت ما بسیارِ.لاکن به اتفاق دادا،خاتون دیدیم،فیلم سینمایی دینامیت و درخت گردو و مهمانیِ آقا ایرج رو تماشا کردیم و می کنیم.:ولعنت به جنگ،لعنت...،

خیلی ممنون از توجه ی شما به ترانه ی:"میلیون میلیون گل رز"

احساسی ها خیلی حساس اند.خیلی.مثلا باباجی.که چند روزِ(به من نگفته بودن.چند ساعته که فهمیدم.رفتم پیشش.تا منو دید.چشمک زد.) معده دردش اود کرده و
طفلی مامان و برادرهام.از خواب و خوراک افتادن.خدا میدونه.چی ناراحتش کرده...توکل به خدا .ایشلا هرچه زودتر حال ایشان و همه بیماران خوب شه.

بله.به گمانم از "هامون"نوشته بودم.شما از ایشان نوشتید.

اگر امام جماعت طلب کند امروز

خبر دهید که حافظ به می طهارت کرد

والا مردم باید از ایشان تقاضای اقدام به معالجه ی شان می کردن. به اش می گفتند. تشریف ببرید منزل.کنج عزلت و همه ی مترادفاتش : اعتزال، اعتکاف، انزوا، تجرد، تنهایی، کناره گیری، گوشه گیری، گوشه نشینی)خودتان را معالجه کنید.
اختیار دارید آقای امیر علی خانِ بزرگوار.شما ببخشید که خیلی خیلی طومار شد.❤

باشماق

جمعه 12 فروردین 1401 ساعت 06:53

http://yun.ir/6latwb
این آدرس سریال خاتون من چند قسمتش را قبلا نگاه کرده بودم
ولی بعد ادامه ندادم

سلام بر شما
جسارتا"آدرسِ تلگرامِ؟!من تلگرام ندارم.دانلود خاتون به عهده دادایِ.و ما منتظر قسمت آخر،فصل دوم هستیم
به نظرم.سریال خیلی خوبیِ.هرچی باشه.خانم پاکروان.دانش آموخته ی استاد بیضاییِ
چه علتی داشت؟! آقای امیر علی خان پیگیر ادامه ی خاتون نشد

کیهان

چهارشنبه 10 فروردین 1401 ساعت 14:13 http://Mkihan.blogfa.com

درود ها بر خاخور نازنینمان با بهترین آرزوها برای همه خانواده گرامی و ارجمندتان
و اما بعد جهان سوم یک جغرا فیا نیست.جهان سوم درون مغزهایی ست که فقط خود و منافع خود و خوشی لحظه ای خود را می بینند.هیچ مسولیتی در قبال هیچ کس و هیچ چیز ندارند.جنگل را می برند بی قاعده جانوران را می کشند بی قانون محیط را آلوده می کنند بی مسولیت.و البته در ابعاد بزرگتر به شهر ها و کارخانه ها نگاه کن!فاضلاب خود را رها می کنند به هرکجا که شد الودگی های خود را له هر نحو ممکن پراکنده می کنند بدون هیچ درد وجدانی.و مردمی ....
بگذریم
همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید
چل چلی تان خچسته باد

سلام ها و درود ها و سپاس ها بر شما عزیز برار جانِ تا همیشه و هنوز مان.به همچنین بلامیسر؛متقابلا بهترین آرزوها برای شما و همه ی خانواده گرامی و دوستان و آشنایان ارجمند تان

بله.هر آنچه فرموده اید.حرف حساب است و حرف حساب است و حرف حساب...
بله.بگذریم....

سپاس بیکران بابت اولین خجسته بادِ چل چلی و
هنوز اندر خم خل خلیِ بودن مان.

مهناز

دوشنبه 8 فروردین 1401 ساعت 07:35

اولین سلام قرن جدید تقدیم به شما با عشق
دیدن پیام قشنگت با همان لحن خاص و همیشگی مرا پر از حس خوب کرد عزیزم
عید نو سال نو و بهار نو مبارک
بهترین ها را برایت می خواهم

سلام،
سلام به روی بهتر از ماهِ ،بهتراز ماهِ ،بهتر از ماه و مهتابِ مهنازیِ جانِ جانانمقربان چهره و وجود پر از عشق و آبی اتبلامیسر.
خیلی خیلی ممنون و سپاسگزارم
عزیزِ همیشه و هنوزم؛"به هزار هزار و هزاران هزار دلیل
دوستت دارم"
الهی.همیشه خوب و سلامت و باشید و همه ایام تان نوروز
هزار البته.در کنار و به اتفاق همه ی عزیزان عزیزتان

مهرداد

یکشنبه 7 فروردین 1401 ساعت 19:24

ها والا
نمی‌دونم چی باعث می‌شه ، مردم محیط اطراف خودشون رو اینقدر کثیف می‌کنن، لامصب اکثرا هم سواد دانشگاهی هم دارن.
عصبی می‌شه آدم
برم فعلا یه چوپوق بگریانم از دست این آریایی ‌ها

قدیم ها میگفتن.
خوشه شالی.خوشه ی بغلی رو می بینه .رنگ می گیره.همسایه.همسایه رو می بینه.فند یاد گیره.
فند به معنای فند و فنون.مثلا من از همسایه ام.خاله سکینه.فنون باغچه داری رو یاد گرفتم. ترب و پیازچه و انواع سبزی جات و کاشت و داشت باقالا و..
خاله سکینه سیگار می کشید.من سی گاری شدم؟
https://s6.uupload.ir/files/a2cddc3fe2c497e7ffc0bdfa659c9540_wlmu.gif

اصلا و ابدا

ها کاکو گیان.
شما می دونی دامدار ها واسه ی جنگل و دامون چقدر مفیدند.آن وقت. همین سواد دانشگاهی داشته ها.آمدند و اینان را به مانند رژیم اسرائ ل ی.از سرزمین ها شان بیرون کردند.
والان سوالِ؟!چرا آقایان ع ل ما؟!پا من بر.از قرآن و آیه ها و آفرینش هستی و نگهداری اش تذکر و تاکید نمی کنند؟!چرا کسی گوش به حرفِ پروفسور کردوانی نداد.چرا؟!

باشماق

یکشنبه 7 فروردین 1401 ساعت 16:02

با سلام
متاسفانه حقیقتی است تلخ
می شود دورریز ها را جمع کرد و در پلاستیک ریخت بعد به اولین محل جمع آوری سپرد

سلام بر شما
قدیم ها.اجی اینا .پوست میوه و هندونه و خربزه و تفاله ی چای رو،می بردن گوشه ی باغ می ریختن.دونه برنج های تهه بشقاب و دیگ و دیگچه،سهم مرغ و خروس حیاط می شد.استخون مرغ و اردک و گوشت /سهم هاپویِ حسن خان/نایلن و مشما،سوزونده میشد.بطری های پلاستیکی قابل بازیافت ،پشت خونه جمع میشد.دم دمای عید.دورگردها.می آمدن.با وسایل نو،تعویض می کردن...
قدیم ها.روتین زندگیِ همه ی اهالی روستا.همین بود.
متاسفانه.گوشه کنار روستاها.پر از زباله های اهالی محل+وی لاها و مسافرهای گذری شده.
دل ام می خواد.گردن شورا رو.گاز انبری بگیرم.کشون .کشون.ببرم بالا سر یکی از سبد ها.سبدهایی که.توسط خودشان تعبیه شدن. اونوقت بچپونم تو زباله ها.به اش بگم فقط ۲۴ ساعت.وقت پاکسازی +توجیح اهالی رو داری.
لطفا مقصد زباله ها را بخوانید و ببینید.
https://www.google.com/amp/s/www.yjc.news/fa/amp/news/7082497

سجاد

یکشنبه 7 فروردین 1401 ساعت 15:59 http://sadjadsadeghi.ir

خوب بود :)

سلام.
خوب باشی همیشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)

نام

ایمیل

آدرس وبسایت