<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

شرح در تصویر!

نظرات 6 + ارسال نظر
اسماعیل چهارشنبه 31 فروردین 1401 ساعت 17:50 http://www.fala.blogsky.com

من رو یاد ارتفاعات امروله انداخت که اردیبهشت ماه می رن چیدن گیژم و گیا!

امروله و دامنه اش،اون حال خاصِ زمین ها...زور خاسِ آقا.

باشماق پنج‌شنبه 25 فروردین 1401 ساعت 23:14

این موقع ها
کرمانشاه دشت اش پر از شقایق می شه
با اولین رعد و برق مزرعه ها پر قارچ خوراکی می شود
شنگ و پا غازه و ریواس و گونور هم فت و فراوان
چه لذتی دارد
چیدن
امشب درب خیار شور را باز کردم دیدم کپک زده
دو تاشون را بیرون کشیدم با آب سرد شستم بعد یک کوجه که پلاسیده شده بود هم قارچ کردم
یک تخم مرغ پخته هم که پوستش شکسته شده بود را هم پاک کردم
و افطار کردم
خدا آن شاالله قبول کند

من از اون قارچ های خوراکی،که بعد رعدوبرق سر از خال برمی آورند رو.خیلی دوست دارم.از شنگ و پاکیزه و ریواس و گونتر هم،چیزی نمی دونم.یعنی طعمش رو نچشیدم.

یا خدا.
چرا این کارو کردین.میگن کپک زده و پلاسیده مصرف نکنید. خیارشور شیشه ای سحر بگیرید.
آی ننه.ننه.روحت شاد ننه.

مهرداد پنج‌شنبه 25 فروردین 1401 ساعت 16:40

تورم از پول من همیشه جلو می‌زنه، وگرنه باید الان سه چهار هکتار زمین کشاورزی تو شرق گیلان می‌داشتم، خانواده و همه مشغول بودن
ولی حیف که نیست

تورم هیچ کاره بود.مث بابا گیان.خودتون دست دست کردین.
الان حیف حیف می کنیدماهم تو ذهن مون سیگار .پشت سیگار

مهرداد پنج‌شنبه 25 فروردین 1401 ساعت 15:51

چای خوش‌رنگی هست.
و ریواس کنارش هم

بله.چای خوش رنگ=شرق گیلان عزیز

صحرا پنج‌شنبه 25 فروردین 1401 ساعت 14:41

یادش بخیر این موقعها با مامانم میرفتیم کوههای اطراف ریواس چینی

سلام و درود بر شما صحرا بانوی عزیزدل.همه ایام تان به نوروزی و بهروزی،ببخشید که خدمت نرسیدم.ولی یادتون بودم و هستم ؛بلامیسر.
مامان و همه عزیزان عزیزتون سلامت باشندمن تاحالا ریواس نچیدم

کیهان پنج‌شنبه 25 فروردین 1401 ساعت 14:16 http://Mkihan.blogfa.com

گفته بودم؟
شاید
یه تانکر اب حدود ۵۰۰ لیتری گوشه مقر بود .بچه ها وضو می گرفتند و ظرف می شستند.اب هدر می شد زمین کمی شیب دار
با بیلچه سنگر کنی ده بیست متر زمین اماده کردم.ر یحان سرخ اخ یادش بخیر و ریحان معمولی و تره شاهی و تربچه و ...دور تا دورش هم سنگ چیدم و افتاب گردان کاشتم.
اب هدر شده سبزی ها را ابیاری می کرد.چقدر سریع رشد کردند.
سر ظهر از هر سنکری یه نفر باظرفی در دست میامد و خودم سبزی میچیدم و سهمیه را میدادم.فکر کنم یکی از لذت بخش ترین کارهای زندگیم همون بوده.فکر کن زیر اتش توپ و خمپاره هر روز سبزی تازه بخوری حتا عطرش هم هنوز در مشامم هست.
زندگی همین وپازلهای کوچولوی ست کنار هم این را گفتم شاید درسی باشد
و اون غروب غم انگیز ازمیان صداهای انفجار صدای شجریان بلند تر بود
ایدل اندر بند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون به دام افتند تحمل بایدش

نه برارجان.نفرموده بودین.خیلی خیلی ممنون بابت به تصویر کشیدن آن سبزی ها و عطربویش،در آن غروب ها و...صدای استاد و...
و لعنت به جنگ.لعنت....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد