الحمدالله حال واحوال باباجی بهتره شده است.
شکر خدا؛اوضاع و احوال شالی زارها هم خوب است و...فصل ؛فصله غوغای خوشه ها در باد خنک و ملایم؛نسیم ها ست...
من هم خوب ام ؛بله؛ واقعیت این است که من هم خوب ام ؛ و هم خوب نیستم؛یعنی خوب بودنم پایدار نیست؛و تااطلاع ثانوی حال و حوصله و
بنیه یِ بشور و بساب و شستن و رفتن و چیدن و برچیدن و ایضاً بندِ رختُ و پای اجاق سرپا ایستادنُ ؛سوال و جواب بی خود و بیجهتُ ندارم که ندارم.
چرا که بسیار خسته ام، ...واین احساسِ بسیارخستگی در من ؛،حول و محورِ پسا سفری است؛مثلا انگار که؛ از یک جای دور و درازی -خوش نگذشته که هیچ...؛کلی در ترافیک مانده و-لابد جدالی هم بین راه پیش آمده و قوز بالاقوز شده..،...
خلاصه بی اعصاب و داغان؛ به خانه یِ نامرتب و شلخته ولخته یِ ندانم چه؛برگشته را می مانم.
لذا دل ام استراحت پسا سفریِ دلخواهم را می خواهد؛مثلا سکوت باشد و تماشای یک یا چند فیلمِ خوب ؛مثلا گوش سپردن به موسیقی و تصنیف و شنفتنِ آواز ابوعطا و دکلمه ...؛مثلا دل ام چای تازه دم و نقل مغز گشنیزدار میخواهد؛مثلا دل ام یکهویی که ضعف می رود؛پرسشه :"ناهار چی میل دارید؟شام چطور؟!اونوقت غن ناهار و عصرانه و صوبونه میل تون چی میکشه؟! می خواهد. یا مثلا دل ام بوی خوش و طعم خوشترِ شورمزه و بامزه می خواهد؛دل ام شعر و چکامه و غزل می خواهد.
مثلا با چهارتا بادام و سه تا پسته ؛جاسازی شده گوشه ی لپ ها زمزمه کنم:
صدای تو از سایه سار نیستان میآید
و گل میدهد از گل زخمیِ بعد رگبار
و در آب میایستد رو به روی نگاهم
صدای تو میبارد و زندهام من
آره.من زنده ام و
دل ام لذت تماشای صبح صادق و روز روشن و شب تنهایی خوب می خواهد.
دل ام خوب دیدن؛خوب شنفتن؛هیچ نگفتن و
م تبسم رویا پروری میخواهد...
دل ام بچه ای ،طفلی،کودکی می خواهد؛ شاد و خوشحال و آغوش گشوده؛ _همچنانی که به سمت ام می دود و مرا به نام کوچکم صدا میکند؛ ..ومن؛با آغوشی گشوده؛ زانو زده ؛ در دل؛خودا دوخان؛ که خدایا؟بچه زمین نخوره.. می خواهد.
و آن وقت که رسید بگویم؛"جان دل ام؟!باران باران دوستت دارم بلامیسر..." می خواهد،
پ.ن؛
سلام و سپاس از همه ی عزیزانِ همیشه همراه.
امید که به لطف یزدان ؛به اتفاق همه ی عزیزان عزیزتان خوب و خوش و سلامت باشید.
پ.خ***!!
و شما دوست عزیز؟!
بهرحال دنیایِ مجازی هم،دنیایِ خاله زنک خودشُ داره؛و خوب؛به گمانم تماشایِ این فیلم،بدک نباشه.