<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

چه جوری برایت دلتنگی کنم؟

.

.


نظرات 9 + ارسال نظر
اسماعیل دوشنبه 16 آبان 1401 ساعت 19:08 http://www.fala.blogsky.com

حق دارید!

زور زور سپاس .

مسافر پنج‌شنبه 14 مهر 1401 ساعت 15:03

زندگی باید کرد
گاه با سوسوی امیدی کمرنگ


به امید روزهای خیلی خوب و پر از امید برای همه مون

سلام و درود خدمت شما عزیز گرامی.خیلی ممنون از حس خوب و صادقانه (برای همه مون)توی کامنت تون.
توکل به خدا و
زنده باد امید

اجازه خانم؟!

کیهان پنج‌شنبه 14 مهر 1401 ساعت 07:59 http://Mkihan.blogfa.com

....
ای کاش که جای ارمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی
.....
برارتان می خواهد برود و پشت سرش را هم‌نگاه نکند
اما انگار چهار میخیم به این خاک نفرین شده نیاکان

کاش از پی صد هزار سال از دل خاک

چون سبزه امید بر دمیدن بودی

.......

برارم؛ برایمان از خیام و
منطق ریاضی و  فلسفه تحلیلی و حقوقی و دل چهار میخ عناصر این آب و خاک نوشت .
آه از این خاک نفرین شده.آه از دل ما..‌.

کیهان چهارشنبه 13 مهر 1401 ساعت 19:13 http://Mkihan.blogfa.com

درود بر خاخور جانمان
خوشحالم که حال بهتری داری.اما حال ما...
بله بله زن برارتان هروقت که با هم میایم تو خانه و هیچکس هم در خانه نیست با صدای بلند می گه سلااااام بر فرشته ها
و من با صدای بلندتر می خندم
اما از شما چه پنهان ما نیز عادتمان شده هر روز از در که وارد می شویم به جای زن برارتان به فرشته های خیالمان سلام می کنیم و زیر لب می گویم بخاطر تو
خوب نیستیم خاخور جان حال دلمان خوب نیست
طوفان در راه است....
و البته هیچکدام از ما مرغ طوفان نیست!!!

سلام و درود بر شما .عزیز برار جانمان.
قربان محبت تان.برارم.
اما حال ما و شما...در حقیقت یکی است.
پناه برخدا...امیدوارم آن طوفان را به اذن و لطف ایشان بگذرانیم.و بلند و واضع.آنچنانی که عناصر چهار گانه بشنوند،سلااااام می کنیم...

ولیکن سلام گرم مان را خدمت زن برار عزیزمان برسانید.سلامت باشند و باشید.
ممنون بابت تصویر کردن:"بخاطر تو"

خیلی ممنون از یاد آوری دکتر رعدی و چکامه مرغ طوفان اش.
که شعر "نگاه" و
این بیت

من ندانم به نگاه تو چه رازی است نهان
که من آن راز توان دیدن و گفتن نتوان

را در ذهنم یاد آور کردین.

کله پوک چهارشنبه 13 مهر 1401 ساعت 15:31

دل منم آشفته بود با خوندن جواب کامنت، دل منم آروم شد
پناه و توکل به خدا

خدا را شکر و سپاس.و پناه و توکل به فاطررحیم.

کله پوک چهارشنبه 13 مهر 1401 ساعت 14:30

از اینکه پستهات داره وارد مسیر طبیعی میشه خوشحالم

خیلی ممنونم از لطفت.❤
آره.خودمم تو این فکربودم؟!چطور شد اینطور شدم؟!بعد یادم اومد.با تمام وجود از خدا خواستم.
بعد چی شد؟!همین جور بی هوا باغُ نگاه می کردم.مثل اینکه قدیم هاست و
چند سالمه و دلتنگ و منتظرم.
منتظرم که.از اون دور دورا.پدرم.مادرم.دایی کوچیکه.
خلاصه عزیزی رو ببینم و
بدوئم سمتش.
یه وقت هایی.یهو می دیدی مثلا خان عموی مامان داره میاد.کو تا عید.کو تا تابستان.واین یه شُکی بود و
فریاد می کشیدی،خان عمو داره میاد.
خوب اون موقع.جاده نبود.راه باریکه ای بود میان شالی زار های آقاجان و مش حسن.
بهرحال.
من هر روز که باغ نگاه می کردم.تو ذهنم حساب کتاب می کردم.چقدر مونده؟! تا بهمن ماه.که فصل شکوفه ی درخت انبه برسه؟!بعد می گفتم،تو یک ساله نهال انبه کاشتی.ممکنه سال اول گل نده.بعد می گفتم،خدا رو چه دیدی؟! و خدایی که توی قلبمِ لبخند می زد.
وخوب.همین که داشتم حساب کتاب می کردم.یهو خوشه ی پر از مرجانه و غنچه نشکفته رو لای برگ های سبز و یشمیِ نهال انبه دیدم و فریاد کشیدم.پناه بر خدا.
پناه برخدای بسم الله نور،بسم الله نور علی نور.

باشماق چهارشنبه 13 مهر 1401 ساعت 12:52

چه جالب بود
مخصوصا خط آخر مرگ بهتر از اسارت است
اینجا من را یاد روستاهای قدیم و مهربانی و سلام علیکم کردن مردم که هیچ آشنایی از قدیم با هم نداشتند می اندازد
نماز ظهر حاجی آقا جلوی من غریبه به پا خواست
در تهران همسایه طبقه بالا همسایه طبقه پایین تر را نمی شناسد
از کنار هم هم اگر رد بشویم هیچکس به اون دیگر سلام نمی دهد
و مثل ربات از کنار هم رد می شویم
حتی تو خونه ها هم همین مسئله داره حاکم می شود

سلام؛ممنون از توجه ی شما،
حالا خونه ی آقاجان اینا،خروس هرز خوان به دستور اجی اینگونه ذبح می شد.

یعنی اَجی می گفت:"ئباس؟! أ طلا گولیِ واوین!"
أ ،به معنای این.
طَلا،به معنای خروس.
گُولیِ به معنای گِلو ست.
واوین هم به معنای بِبُر است.
ئَباس هم آقاجانِ.

خوشحال ام،خیلی خوشحال و شاکر شدم.از آنجایی که چونان بود و یادآور مهرورزی قدیم ها و سلام و احوالپرسی های انرژی مثبت اش شد.
وآنچه که از شهر نشینی تصویر کردین،مغموم مان نمود.خصوصا خط پر خطر و دهشتناکِ آخر‌.
قدیم ها میگفتن،وقتی وارد اتاق خالی هم می شوید سلام کنید.ایضا خانه .
و منِ علاقه مند به سلام گفتن.ورِ سر به سر گذاشتن مادر و دختر عمو بزرگه مان گرفتم و
هر ربع ساعت، توی ایوان می رفتم و
دوضربه به در اتاق می زدم و
می گفتم؛"سلام!"
خوب.متاسفانه رشته کلام آن دو بزرگوار گسسته می شد و
مادر می گفت،لا الله...
سر آخر دختر عموبزرگه قاطی کرد و
به مادر گفت،زن عمو؟تو نمی خوای اینو ادب کنی؟و مادر بلند شد و کسری از ثانیه،با یک دست گرفت مان و با دستی دیگر حساب مان رسیدند و بحمدالله موجب ترک ادب نشد و
سلام می کنیم و
سارا می پرسد ،به کی سلام گفتی؟
به باد.به برگ.به باغ.به پرنده.به گربه .به گل رز صورتیِ وسط حیاط همسایه.به ماه و ستاره،..سلام می کنیم.وایشان گفتند.یعنی دقیقا به سن و سال زهرایی.
زهرا؟یادتون هست؟!منظورش دختر دایی زهرا.خواهر محمد رضاست و
هم اکنون در مقطع پیش دبستان مشغول به تحصیل است.عرض کردیم.پس با این اوصاف همین یه امیده که؛
"...تا شام ابد سرخوش و مستیم"
خنده اش گرفت.گفت .آبچ.

باشماق چهارشنبه 13 مهر 1401 ساعت 09:11

دیشب تا ساعت یک و نیم کنار دریای مواج بودیم آتشی ساختیم و بلالی درست کردند
خانواده بین دو ماشین زیلو انداختند و نشستند
هوا خنک بود
تقریبا سرد بود
اما مسیر شدیدا پر دست‌انداز و پر از سرعت گیر بود
فکر کنم یک عبور و مرور از این جاده بعدش نیاز به تعمیر وسایل جلو بندی دارد
در خواب خوش بودیم که صدای قولی قولی خروس بلند شد
ساعت چهار صبح
درست زمان بیدار شدن برای نماز شب
خروس ها دور و نزدیک تک خوانی می کردند
چقدر خوب بود
ساعت اذان صبح را از گوگل سوال کردم
۰۴۴۶ دقیقه به نظرم جالب بود
بعد سکوت همه جا حاکم شد
ساعت چهار و ۴۶ دقیق دوباره خروسها تک خوانی را شروع کردند
بعد یکی دودقیقه صدای اذان مسجد هم بلند شد
چه خروسهای وقت شناسی
بعد دو باره سکوت
تا ساعت هشت و چند دقیقه
دو باره خروسها شروع به خواندن کردند
این خواندنها دیگه به چه منظوری بود ؟

خیلی ممنون از به تصویر کشیدین آتش و دریا و
عزیزانِ بین دو ماشین.
سلامت و خوش باشید همیشه
بله.جاده های ولایت ما.پر از چاله و چوله و سرعت گیرهای مزخرف است.
باد صبا اذان اینجا 4:45 نوشته.ما پنج دقیقه بعد اتمام اذان مسجد. برای نماز و آماده کردن صبحانه بیدار می شیم .
واما خروس ها و
هشت و چند دقیقه ی صبح.یعنی خورشید بالا اومده. در لونه رو باز کنید.ما پختیم.یعنی .وقت صبحانه ما و شماست.
نه و نیم.
دوباره شروع ب خواندن می کنند.
یعنی وقت میان وعده .همان غن.یا قن ناهاری که برای کارگران روز مزد تهیه می کردند.
بعد سر ظهر و
نیم روز و
تا سپیده دم...سکوت و سکوت.
مادر بزرگ می گفت.قدیم ها خروس ساعت مون بود.
خروسی ام راکه هرز می خواند.سر می بریدند.انار مسما،انگور مسما،مرغ ترش (خروس رو می پختن.در کنار سیب زمینی و گوجه و بادمجون سرخ شده .برشته اش می کردند ومی گذاشتند.آب مرغ اش را هم.با فلفل سیاه و آبغوره مزه دارش می کردند.و چوپان عاشق رون برشته ی خروسِ.)با آبکش پلو و مخلفات کنارش،درست می کردند.
آبکش پلو.یعنی پلوی دان سوای مجلسی.
کته پلو را.همراه باقلا قاتق و ترش تره و میرزاقاسمی و...تناول می کنند.
و آن وقتی هم که. مثال خروس سرایدار مدرسه.بی هوا .می زنند زیر قوقولی قوقو.یعنی دلتنگ باغ و بولاغ ایم و مردن به از اسارت در حیاط آسفالت شده مدرسه است.

باشماق سه‌شنبه 12 مهر 1401 ساعت 20:39

سلام
دیگران کاشتند و ما خوردیم
ما میکاریم تا دیگر بخورند
نماز را رفتم مسجد محل
هم مسجد بود و هم آرامستان
خیلی باحال بود
نماز و یک صفحه قرآن و عزا داری
جمعیت زیاد نبود ولی یک خلوص کامل احساس می شد
بعد روی یک سینی یک پارچه سبز انداختند و بین جمعیت محدود چرخاندند
سخنرانی امام جماعت هم پیرامون یک حدیث از امام عسگری در ارتباط با دوران آخر زمان بود
کلا خوشم آمد

سلام بر شما،
طاعات تان قبول حق.
سپاس از توصیفات و حال و هوایِ مسجد محل.

مسجد محله ی ما هم همین طور است.
مسجد و آرامستان .با حیاط بزرگ برای مراسم های مذهبی.فوتبال بچه های محله.
خدا اموات شما را رحمت کند.پدربزرگ و مادربزرگ. پدر و مادر پدرم.در همین مسجد محل ی مان دفن هستند.
از اینکه
خیلی باحال بود و
خوش تان آمد خیلی خوشحال شدم و
خداوند را شاکر هستم.

+فصل نشاء سیر است و همه ی تلاش مان این است که. حال حوصله مان را از یوخ خارج نماییم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد