<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

بدون شرح!

نظرات 9 + ارسال نظر
حریم شنبه 28 آبان 1401 ساعت 19:13 https://harimeasemani.blogsky.com/

منم میخوام ازاین حال واحوالا
یک عالمه نوشتم ولی دستم خورد وصفحه پرید .شانس آوردی چون پرت وپلا زیاد نوشته بودم
فقط اینکه حالمو شرح داده بودم .بانو جان حال دلت همیشه خوش وخرم باد.الهی آمین

سلام و درود بر شما حریم بانوی بهشتی امقربان قدم وسرانگشت مبارک تونخیلی ممنون که برام یک عالمه نوشته بودید.حتما یه حکمتی درش هست/که دستتون خورد و صفحه پرید.اختیار دارید عزیزدلمشما و نوشته هاتون،صادقانه وصمیمانه بالای سر و چشمم جا دارین
خیلی ممنون ار دعایی که در حق دل ام کردینفدای شما عزیز دوست داشتنیِ بهشتی بشم من
جان تون همیشه سلامت،دلتون دایم خوش بلامیسر.الهی آمین

کیهان شنبه 28 آبان 1401 ساعت 00:06 http://Mkihan.blogfa.com

دلتنگتیم خاخور جان
باشید و بمانید شاد و سلامت
آمین

برار جانِ که م؛
قربان محبت و معرفتت ،همچنین قوربان تو بشم.

َAmir جمعه 27 آبان 1401 ساعت 14:36 https://amirdreamlife.blog.ir/

حیف که شمال نیستم تا دوباره گل و گیاه بکارم البته خب پاییز هست و هوا داره به سردی میره هعی

دلم برای گل و گیاه و اون دونه هایی که قبلا گرفته بودم تا بکارمشون تنگ شده ، هر روز بهشون سر میزدم و عکس میگرفتم و .... هعی

تو همین پاییز،الان فصل کاشتن باقالی و سیر و سبزی جاتِ،
مثلا نخود فرنگی رو الان باید بکاری،خرداد بچینی.
آره،کاشکی برگرین ولایت تون

َAmir جمعه 27 آبان 1401 ساعت 14:34 https://amirdreamlife.blog.ir/

سلام
خوبین؟ خوشین؟ با پاییز چیکار میکنید؟؟

++عنوان یادداشت اخرتون پناه بر خدا بود
گفتم یا خود خدا ، پناه بر خدا ، چه خبر شده؟؟؟

سلام و علیکم آقای Amir خان
بگم خوبم که دروغِ.چون دور از جون تون.سردرد وحشت ناکی گرفتیم.نه تنها من،کل خانواده.پدرم.مادرم.داداشم.دادا.آقاجان و خاله کوچیکه.
هوم!با پاییز چکار می کنم؟
عاشقی میکنم.
بینشمندانه ،می شینم تو بالکن،پشت پنجره،فاز عارفانه می گیرم.باغُ تماشا میکنم؛چرا که گویند،عارفان را بهار است پاییز

تی عقل تره چی گُونه
چه خبری؟! خوش تر از این.که ما پناه بردیم به خدا

ممنون از حضور همیشه عزیزتون
راستی از کاکتوس جانِ عزیزمون چه خبر

با درود به همتباری خوب وعزیزم امید است خانواده در صحت وسلامت باشد از محبت شما هم ممنونم امیدوارم داستان بعدی نیز مورد رضایت خاطر شما ودیگر مخاطبان خوبم واقع گردد باردیگر از حضور شما سپاسگزارم.....

سلام و درود بر شما بلامیسر،خیلی ممنون از مهر و معرفت دعای خیر و ارزشمند تون.
من هم برای شمایِ عزیز و گرامی؛ خانواده عزیز و محترم،آرزومندِ سلامتی و دلخوشی های بسیارم...
خواهش میکنم،وظیفه اس همتباری عزیز و خوبمولیکن من از شما بابت دعوت و داستان های اجتماعی تان ممنون و سپاسگزارم ...وهمچنین منتظر داستان /های بعدی تان هستم..

Sabireh پنج‌شنبه 26 آبان 1401 ساعت 08:26

ادم از این منظره لذت میبره

سلام بانوجانم

سلام به روی بهتر از ماهِ تون عزیز دلم:*جون و دلت سلامت بلامیسرممنون از نظر لطف و همه مهرومحبتت

باشماق چهارشنبه 25 آبان 1401 ساعت 20:48

امروز خطر از بغل گوشش گذشت
از این مجسمه فانتزی های که پشتش آهنربا است
یک دونه را که که ظاهرا کفشدوزک است را توی دهانش گذاشته بود
خانمم گفت چه می خورد گفتم تو دستش آن بود
یهو حالت تهوع بهش دست داد خانمم با دو انگشت آنرا از خلقش بیرون کشید

خدایا شکرت؛الهی شکرت الهی شکردر امان خدا باشه همیشه
از اون مجسمه ها/به یخچال می چسبوننلطفا خیلی مراقبش باشین.چون توی این سن.هر چی ببینن.می برن سمت دهان.
دست حاج خانم درد نکنه.مثل بابا گیان،یخ از حلق سارا کشید بیرون.
ممنون که نوشتید.دل ام شورش رو میزد.

باشماق چهارشنبه 25 آبان 1401 ساعت 13:54

سلام
منظره و پنجره و نمای خارج یک طرف
اون فنجان که توش چای هست هم یک طرف
بروم یکی ازش گیر بیاورم و بخرم
با سپاس

سلام بر شما
خیلی ممنون از نظر لطف تونهمچنین حضور همیشه عزیز و گرامی تون.
سلیقه یِ سارا ست.امیدوارم یه دس ازش گیر بیارین.
با سپاس از شما،لطفا سلام ما رو خدمت آقای قند عسل برسانید

د.شمالی چهارشنبه 25 آبان 1401 ساعت 13:30

عالی

درود و سپاس،
ممنون از حضورهمیشه عزیزتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد