<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*
<< ابرِ ارغوانی >>

<< ابرِ ارغوانی >>

سلام؛عالی ترین صدای موسیقایی نزد پروردگار محسوب می شود,...*داریوش علیزاده*

دکتر خوب!


 من با  شلغم و آب جوش و عسل و آبلیمو....




بله می گفتم؛ من با  شلغم و آب جوش و عسل و آبلیمو  و سوپ   و  کدئین و چای خوش رنگ و این؛ تو دهن آنفولانزا می زنم.



.


 پ.ن1

عنوانhttps://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D9%BE%D8%B2%D8%B4%DA%A9_%D8%AE%D9%88%D8%A8_(%D9%85%D8%AC%D9%85%D9%88%D8%B9%D9%87_%D8%AA%D9%84%D9%88%DB%8C%D8%B2%DB%8C%D9%88%D9%86%DB%8C) 




پ.ن ۲

بشنویم


پ.ن۳

به مامان گفتم،

باورت   میشه؟ گوشیُ برداشتم،به خاله جان زنگ بزنم.

گفت،تو که دیگه تویِ این دنیا نیستی.خنده ام گرفت.گفت والا.تو به اون  دنیا زنگ نزنی، جایِ تعجبِ.


پ.ن ۴

آبدارچیِ اداره رو تبعید کردن.

یعنی به ناگاه_ بازرس اومد و پس از برسی نظافت.ستاره دارش کرد و

نرسیده به اینجاhttps://www.kojaro.com/attraction/8381-%D8%B1%D9%88%D8%B3%D8%AA%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%88%D9%84%D8%B3%D8%A8%D9%84%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87/ تبعید شد.


پ.ن 5

نمی دونم دهه ۷۰ بود یا ۸۰.یه سری کله گنده ها بازنشست شدن و

یک سازمانی،به نامه قراردادی ها رو  اختراع کردن...

یه پول مفتی تو جیب شون میره  که...امثال علی آقا و...حال شون گرفته اس و...

بهرحال.پدرجان میگه کار عیب نیست.تو کارِ تو درست انجام بده.خدا خیر و برکتتو چند برابر میکنه،می گفت ما همیشه هوای آبدارچی مونو داشتیم.مرد شریف و چوپان و...نیز هم.هم از لحاظ کار_که همون نظافت و چای و صبحونه اس_هم پس از دریافت حقوق،مالی.

مثلا مرد شریف گفت،منو همکار و اون یکی همکارم،برابر با حقوقش،هواشو داشتیم.

ولی خوب.اون درصد انگیزه تمیزکاری رو هم ندارن و ....پشت میزُ می پسندن.

و این معظل مم لکت ماست.

مثلا دکتر مجید می گفت،من تو انگلستان.بعد درس و مشق ام.می رفت بازار دست دومی ها.اون دسته از لوازم برقی ای که،با یه قطعه ای،مشکل شون حل میشد.می خریدم و

میاوردم خونه و تعمیر می کردم .دوباره  می بردم شون بازار ،به قیمت خوب می فروختم.

چند وقت پیش،یه کتری برقی آورد و

به چوپان گفت،اینو اگه تعمیرش کردی.از من به یادگار داشته باش.

کتری پیرکس آلمانیِ.

خلاصه چوپان تعمیرش کردو

برد اتاق ریاست و گفت،بفرماییدکتری تون.

دکتر روش تعمیر رو پرسید و

چوپان توضیح گفت و

دکتر یکی محکم زد به پاش.که ای وای.چرا به ذهن خودم نرسید.

اون وقت چوپان خواست بیاد.دکتر کتری رو به اش داد و

هرچقدر چوپان گفت،آقا من میدونم شما اینو خیلی دوست داری دکتر قبول نکرد و

گفت تو رو هم دوست دارم آخه.

این از این.




پ.ن۶

علی آقا تو حیاط خلوت اداره،بذر جعفری ریخته بود.داشت می رفت،گفت هرکسی خواست بچینه.واینگونه شد که، سبزی پلو پختم با مخلفات نارنج و زیتون و سیرترشی و نوشیدنیِ دلخواه.

(خوب .آدم مریض که.همه اش نباس سوپ بخوره)

و از خدا؛برای پدر ومادر  علی آقا رحمت و آمرزش + سلامتی و دلخوشی برای خودش و خانومش+همچنین سبز شدن دامن همه آرزومندان ..ایضاً دامن خانوم علی آقا.




پ.ن۷

حیدر خان، 

آبداچیِ جدیدِ اداره اس.

ساکن فومنِ و اصالتش ام همون جاییِ.

یه دختر دبستانی داره. براش چتر خریده.

می گه دخترم دعا  دعا میکنه بارون بیاد و

با چترش بره مدرسه.

به نظرم،حیدر خان  از خانواده مست و شیدا هاست،

چطور؟اینطور که چند روز پیش،یه سری پرونده های مهم،ناپدید بودن و

پس از ساعت ها،گشتن و گشتن،گشتن،حامد تو یخچال پیدا شون کرد.

ولیکن همونجوری که بنده یِ مست و شیدا، دستگیره ها رو بجای گذاشتن توی کِشو،گذاشتم تو یخچال.حیدر خان پرونده ها رو گذاشته تو یخچال.

و هر چقدر بنده دوس دارم برگردم رشت،

حیدر خان دوست داره کوچ کنه رشت.

توکل به خدا

خدایا ما به شمایِ ارحم الراحمین متوکل و امیدواریمآآا.


 


پ.ن 8

خلاصه اینکه،ما اول کدئین،بعد چای خوش رنگ و تناول کردیم و این پست را منبر رفتیم ..

لاکن؛

إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ. . ‌.